جنایت و تجاوز مرد نوجوان باز
پدر محمد با صدایی گرفته از اعترافات قاتل میگوید: «وقتی مأموران آگاهی به اکبر مظنون شدند او را گرفتند و اکبر هم اعتراف کرد.»
رضایت نمی دهم
خشونت در صدای صادق مانع از تشریحی آرام میشود او درباره تجاوز مرد نوجوان باز می گوید: «اعضای خانواده اکبر از خودش گرفته تا برادرانش معتاد هستند. نسبت فامیلی با ما دارند. من تک تک آنها را خوب میشناسم. تمام بچههای روستا از صبح تا شب در خیابان در حال بازی هستند؛ اما ما همیشه نگران بچههایمان هستیم. آنها را در خیابان تنها رها نمیکردیم. همسرم وقتی دید، محمد قصد دارد برای خرید کبوتر به بیرون از خانه برود، حتی به من هم زنگ زد، تا اجازه ندهم؛ اما نمیدانستم چه اتفاق شومی در انتظار خانواده ما نشسته است.»
صادق از طایفه مطوری میگوید: «از دو طایفه بودیم با وصلت میان دو طایفه در چندین سال پیش یک طایفه را تشکیل دادیم؛ آن هم مطوری. خانواده اکبر از اقوام دور ما هستند. حالا آنها میخواهند از ما رضایت بگیرند. بارها با بزرگان طایفه و شیخ ما گفتوگو کردند تا از خون فرزندمان بگذریم.»
پول وکیل ندارم
بغض میان صدای پدر داغدیده پدیدار میشود او درباره تجاوز مرد نوجوان باز می گوید: : «بعد از آن ماجرا، شیخ قبیله به طرفداری از خانواده قاتل درآمد. تحمل ننگ تجاوز یک طرف و ناعدالتی در میان طایفه، دردی دیگر بر دردمان است. چندینبار و به طور مداوم برای رضایت شیخ طایفه واسطه شد تا من رضایت بدهم و از خون پسرم بگذرم. دلم رضا نیست رضایت بدهم. چرا باید این کار بکنم؟»
تلخی آن روز در ذهنش سایه انداخته است: «همین یک پسر را داشتم. دو فرزند دیگرم دختر هستند؛ یکی دوازده ساله و دیگری هشت ساله. بهتازگی هم زنم باردار شده، حدود پنج ماه است. نمیدانیم دختر است یا پسر. جای محمد در زندگیمان خالی است؛ طوری که با ده پسر دیگر هم جبران نمیشود. اکبر به پسرم تجاوز کرد. اعترافاتش را هم طوری مطرح کرد که محمد مقصر است. بعد هم او را کشته است. قاتل در تمام اظهاراتش بیان کرد محمد از من خواست تا تجاوز کنم. کدام پسر ده سالهای از پسری دیگر درخواست تجاوز میکند؟! پول هم ندارم تا وکیل بگیرم، شاید اگر وکیل داشتم میتوانستم از خون پایمالشده محمد دفاع کنم. خانواده قاتل رضایت هم میخواهند.
خداوند به پدر داغ دیده صبر بده داغ فرزند خیلی سخته یادش جاودان روحش شاد خدایا خودت بفکر بچه هامون باش