ملانصرالدین زنی بسیار زشت رو نصیبش شد، شبی زن با ناز و غمزه فراوان از مرد پرسید که باید از که رو بپوشاند و نزد که رویش باز باشد ؟
ملا گفت : از من بپوشان بقیه را مختاری.
همچنین بخوانید:
حکایت خواندنی میخی در دیوار شما
یکی بود یکی نبود، یک بچه کوچیک بداخلاقی بود. پدرش به او یک کیسه پر از میخ و یک چکش داد و گفت هر وقت عصبانی شدی، یک میخ به دیوار روبرو بکوب. پسرک مجبور شد 37 میخ به دیوار روبرو بکوبد. در روزها و هفته ها ی بعد که پسرک توانست خلق و خوی خود را کنترل کند و کمتر عصبانی شود، تعداد میخهایی که به دیوار کوفته بود رفته رفته کمتر شد.
پسرک متوجه شد که آسانتر آنست که عصبانی شدن خودش را کنترل کند تا آنکه میخها را در دیوار سخت بکوبد. بالأخره به این ترتیب روزی رسید که پسرک دیگر عادت عصبانی شدن را ترک کرده بود و موضوع را به پدرش یادآوری کرد.
پدر به او پیشنهاد کرد که حالا به ازاء هر روزی که عصبانی نشود، یکی از میخهایی را که در طول مدت گذشته به دیوار کوبیده بوده است را از دیوار بیرون بکشد.
روزها گذشت تا بالأخره یک روز پسر جوان به پدرش روکرد و گفت همه میخها را از دیوار درآورده است.
پدر، دست پسرش را گرفت و به آن طرف دیواری که میخها بر روی آن کوبیده دستت درد نکند، کار خوبی انجام » : شده و سپس درآورده بود، برد.
پدر رو به پسر کرد و گفت: دادی ولی به سوراخهایی که در دیوار به وجود آورده ای نگاه کن !! این دیوار دیگر هیچوقت دیوار قبلی نخواهد بود.
پسرم وقتی تو در حال عصبانیت چیزی را می گوئی مانند میخی است که بر دیوار دل طرف مقابل می کوبی.
تو می توانی چاقوئی را به شخصی بزنی و آن را درآوری، مهم نیست تو چند مرتبه به شخص روبرو خواهی گفت معذرت میخواهم که آن کار را کرده ام، زخم چاقو کماکان بر بدن شخص روبرو خواهد ماند.
یک زخم فیزکی به همان بدی یک زخم شفاهی است. دوست ها واقعاً جواهر های کمیابی هستند ، آنها می توانند تو رابخندانند و تو را تشویق به دستیابی به موفقیت نمایند.
آنها گوش جان به تو می سپارند و انتظار « احترام متقابل دارند و آنها همیشه مایل هستند قلبشان را به روی ما بگشایند »
این هفته ، هفته دوستیابی ملی است، به دوستانتان نشان دهید چقدر برای آنها ارزش قائل هستید.
یک نسخه از این نوشته را برای هرکسی که او را بعنوان دوست می شناسید بفرستید، حتی اگر آنها را برای دوستی که خودش این متن را برای شما فرستاده است، بفرستید.
اگر مجدداً این متن به خودتان بازگشت ، بمعنای آن است که شما در یک دایره ای از دوستان خوب قرار گرفته اید. شما دوست من هستید و من به شما افتخار می کنم.
حالا شما این متن را برای همه دوستان و همه افراد فامیلتان بفرستید. لطفاً اگر من در گذشته در دیوار شما حفره ای ایجاد کرده ام مرا ببخشید.
پشت سرمن قدم برندار، چون ممکن است راه رو خوبی نباشم، قبل ازمن نیز قدم برندار، « ممکن است من پیرو خوبی نباشم ، همراه من قدم بردار و دوست خوبی برای من باش
🤣🤣👌
خیلی بی مزه بود😐 کجای این حکایت خنده داشت؟
به به
من که نفهمیدم آخرش چه شد
منم نفهمیدم
تعداد میخ هایی که من به بقیه زدم که نمیشه بشمارم تعدادش از دستم در رفته با جراحی پلاستیک خوب میشن😂
این داستان گریه آور است چون نشان میدهد که انسانها با رفتارهای بدشان چه داغهایی بر دل های هم نوعان خود میگذارند که پک شدنی نیست!!!!
خیلی دلنشین بود
این حکایت همانند روزگارست سرد وبی زوق بودن
من دنبال ادامه داستان ملا و زن زشتش میگردم نیس😐
من دنبال ملام خب ادامه اش غیب شده نمیدونم چرا
ملا گفت از من بپوشان بقیه رو مختاری
همان آخرش بوددیگه ازبس زنش ازنظرملا زشت بودگفت ازمن بپوشان دیگران رامختاریدملا خیالش راحت بوداین چیزی که نسیبش شده بقول قدیمی هادزدمبرست یعنی او
ملا گفت از من رو بپوشان وبرای دیگران نه
عالی بود ممنون
خدايي مردم مسخره كردين طرف دنبال حكايت خنده دار از ملا است شما حكايت پدر و پسر تعريف ميكنيد هر چيزي جاي خودش اين يعني حفت پا رفتن تو صورت طرف
بسیار خوب بود.