علیرضا افشاری . کنشگر فرهنگی
چرا نادر صدیقی، که در نوشتههایش همیشه تأکید بر اهمیت نوروز و حوزه تمدنیبودنش دارد، هیچگاه به لزوم تشکیل اتحادیه نوروز اشاره نمیکند، اما پس از طرح پیشنهاد اردوغان درباره تشکیل اتحادیهای در قفقاز این سخن را بارها تکرار کرده و برایش تبلیغ میکند؟! نادر صدیقی را از راه نوشتههایش میشناسم که در رسانههای اصلاحطلبان منتشر میشود. آنچه دربارهاش در اینترنت یافتم، نشان از پیشینهاش در حوزه گروههاى چپ کمونیستى و کشورهاى استقلالیافته از شوروى دارد و نیز سخنان دیگری که پیوندی با بحث من ندارند؛ چیزی که سبب توجه من به نوشتههایش شد، نوع نگاه او، بهویژه پس از ماجرای ارسخوانی اردوغان بوده است. به نظرم در زیر سبک پیچیده نگارشش و در عین بهرهبردنش از واژگان فارسی و اشارههایش به نوروز نگاهی را ترویج میکند که جای نقد و پرسش دارد.هنگامی که شمار بالایی از کنشگران و نویسندگان ایرانی، که بخش بزرگی از آنها هم ترکزبان بودند، نسبت به سخنان اردوغان در مراسم پیروزی جمهوری آذربایجان بر ارمنستان واکنش نشان میدادند، صدیقی -که به عنوان روزنامهنگار در سایت «مشق نو» مینویسد- یادداشتی نوشت با عنوان «ترکهای سفید، فارسهای سفید»، که جناب حجاریان آن را بهترین یادداشتی دانست که درباره این موضوع نوشته شد؛ با این درونمایه که همه آن منتقدان اردوغان اشتباه کردهاند و سخن او همدلانه بوده است. خب، انشاءالله که گربه بوده و سخن ایشان درست باشد. من، هم فرد خوشبینی هستم و امید به تغییر انسانها دارم و نیتخوان نیستم و هم بشخصه بر این باورم که
نه تنها ترکها قومی ایرانی هستند بلکه ترکیه نیز جزء حوزه تمدنی ایران است که متأسفانه ــ پس از تشکیل حکومتی در رقابت با ایران (عثمانی) روی میراث روم شرقی ــ هر دو، درحالیکه بسیار از نظر فرهنگی نزدیک هستیم، آرمان فرمانروایی در فرهنگ ایرانی را ــ که داد و آبادگری و در یک کلام «بهترین شهریاری» باشد - گم کردهایم و در دشمنی با یکدیگر توان خلاقهمان را به تحلیل میبریم. این «تمدن ایرانی» که من در نظر دارم، در واقع همان «تمدن نوروزی» است که صدیقی در نوشتههایش آن را، منتها فقط در تعامل با حوزههای ترکی و آذری، به کار میبرد. این تقلیل یا کوچکسازی مفهوم اگر همانطور که من برداشت میکنم فقط به خاستگاه اسلامگرایانه او برگردد و شخصا دشمنیای با ایران باستان، که آنهنگام کل این جغرافیا در زیر یک فرمانروایی بود، نداشته باشد، به نظرم قابل گفتوگو است. نخست ببینیم صدیقی بر چه پایهای میگوید همه آنانی که اردوغان را نقد کردند، اشتباه کردهاند؟ صدیقی اشاره اردوغان به سهند و سبلان را که حتی اعتراض نماینده ولی فقیه در آذربایجان شرقی را هم در پی داشت که «چه ربطی به قرهباغ و جمهوری آذربایجان و کشور همسایه ترکیه دارند»، نادیده میگیرد و تفسیری از شعرخوانی اردوغان بهدست میدهد که در بهترین حالت میتوان گفت برداشت اوست از این شعر و عجیب است که با یک برداشت خاص به راحتی دیگران را محکوم میکند. او میگوید: «اردوغان بهگونهای ترانه ارس را به ترانه لاچین چسبانده و بهگونهای بقیه ترانههای شوشا و لاچین و قرهباغ را ردیف کرده است که اگر با متون تجزیهطلبانه مقایسه شود، خواهیم دید متن رئیسجمهور ترکیه متن تجزیهطلبان را در معرض ساختارشکنی قرار داده است» و البته خودش هم پیش از این تأکید داشته که «این را میدانیم که کسانی در تاریخ گذشته و امروز ترانه ارس را از سر مقاصد تجزیهطلبانه خواندهاند». پس، عجب، این ترانه کارکرد تجزیهطلبانه هم داشته، اما اردوغان در یک مراسم رسمی و درحالیکه حساسیت زیادی روی این موضوع وجود دارد، خیلی شاعرانه و ادیبانه اینها را پیوند داده و ساختارشکنی کرده است!؟ و صدیقی بر پایه این تفسیر ادبی خاصش همه ما را متهم میکند و کمی جلوتر هم از عمال یا فریبخورده «ناسیونالفاشیسم اشغالگر قرهباغ» میداند!؟ البته صدیقی برای تثبیت تفسیر خود در قامت یک اردوغانشناس و ادبپژوه با آوردن نکتههایی دیگر از موسیقی و شعر و بهگونهای شلوغکردن متن میکوشد این شیوه ادبی بهکاررفته و هنر اردوغان را جا بیندازد و صدالبته فراموش نمیکند که همه منتقدان را به نادانی متهم کند و بر سر ما بزند که «آیا باید برای فهم و معنای سخنان اردوغان صبر میکردیم تا مقامات ترکیه اصول بدیهی قرائت یک متن را به ما یاد بدهند و نمیتوانستیم خودمان قبل از هر نوع تنش خود متن را ترجمه کنیم... خودمان در همان لحظه سخنرانی نمیتوانستیم این چیزها را بفهمیم؟...» و البته مقامات ترکیه باید به ما نشان دهند که «اردوغان هیچ اسمی از ایران و آذربایجان نیاورده»! (این سخن اخیر مانند آن استدلال شماری از قومگرایان است که دولت فرقه که نامی از جداشدن از ایران نیاورده!).
فقط در شگفتم که چرا صدیقی که سخن مسئولان ما را به نادرستیِ مشورتدهیها مرتبط میکند، هنگام سخنگفتن از اردوغان تأکید دارد که این هنرنمایی کار خودش بوده، گویا ارتباطی خصوصی با این مقام عالیرتبه کشور ترکیه دارد؟! الله اعلم.
اما با این حال، این بخش از سخنان آقای صدیقی، با وجود آنهمه بیحرمتی به دیگران و خودباختگی در برابر رئیسجمهور کشور همسایه، انگیزه من برای نوشتن این نقد یا تلنگر (توجهدادن) نبود بلکه سخن او بخش دومی هم دارد که فنیتر و نظریتر است و از همین رو اگر آن را شفاف نکند، میتواند گمراهکنندهتر باشد. دراینباره در بخش بعد خواهم نوشت.
فقط برای بستنِ بخش نخست، فرض میگیرم که تفسیر ایشان از آن شعر درست باشد و همه ترکزبانان ایرانی هم که به نقد اردوغان پرداختند، متوجه این درایت اردوغان نشده و اشتباه کرده باشند اما، آیا بهزعم صدیقی این همدلی و مهر و محبتِ اردوغان با ایران ــ البته ایران که نه، فقط بخشهای ترکزبان ایران ــ موضوعی شخصی است و ارتباطی با دولت وی ندارد؟! اگر چنین باشد که فاقد ارزش عینی خواهد بود و اگر هم برنامهای است که دیگر اعضای دولت وی نیز با او همسو هستند، پس چرا دیگر کنشهای آن دولت این را تأیید نمیکند؟!
دولت ترکیه جدا از آنکه تقریبا در کنشهای منطقهای در برابر ما ایستاده است، رسانههای وابسته یا هوادار شخص اردوغان و حتی رسانههای وابسته به دولت ترکیه (از جمله آناتولی و تیآرتی و حتی مؤسسه مطالعات ایران یعنی مؤسسه ایرام) هم بارها مواضعی الحاقگرایانه داشتهاند و بهویژه از همکاری با تجزیهطلبان ایرانی بهره میبرند و نیز اقدام به حمایت مالی، لجستیک، رسانهای و سیاسی از گروههای تجزیهطلب ایرانی میکنند (تأسیس و حمایت مالی و تدارکاتی از مؤسسهای به نام تبریز در این کشور)، تا آنجا که گاه صداهای ضدایرانی از محافل حاکمیتی ترکیه، که با ضریب خطای کمی میتوان گفت اردوغان و حزبش در تمام آن ارکان دست بالا را دارند، نیز بهگوش میرسد درحالیکه طرف ایرانی، نظر به رعایت حُسن همجواری، تاکنون تا آنجا از اقدام متقابل خودداری کرده که دیگر نهفقط اعتراض ایرانگرایان بلکه گاه صدای مردم عادی را هم درآورده است؟!
دیدگاه تان را بنویسید