قربانی اول؛ برانکو
یکی از مشهورترین نمونهها از این دست در فوتبال ایران، مربوط به حضور تیمملی فوتبال کشورمان در جامجهانی ۲۰۰۶ آلمان میشد. در آن زمان اختلاف شدیدی بین سازمان تربیتبدنی به زعامت محمد علیآبادی و فدراسیون فوتبال به ریاست محمد دادکان وجود داشت. قربانی این داستان هم کسی نبود غیر از برانکو ایوانکوویچ؛ سرمربی وقت تیمملی. ایران در جامجهانی با مکزیک، پرتغال و آنگولا همگروه شده بود. مکزیک و پرتغال آن سال تیم خوبی داشتند که اولی در مراحل حذفی آرژانتین را جان به لب کرد و دومی تا نیمهنهایی هم رسید. با این حال سازمان تربیتبدنی از پیش از مسابقات پروژه «آساننمایی» گروه ایران را آغاز کرد و سپس تنها ساعتی بعد از حذف تیمملی کشورمان طی بیانیهای از عزل دادکان خبر داد. کار برانکو تمام شد و او به ایران برنگشت، دادکان هم برکنار شد تا فیفا فدراسیون فوتبال ایران را بهخاطر مداخله دولت، تعلیق کند. در حقیقت منتظران شکست آنقدر هول بودند که کار دست خودشان دادند.
قربانی دوم؛ علی دایی
شرایط این اواخر فرهاد مجیدی را علی دایی دو مقطع در پرسپولیس تجربه کرد. بار اول دقیقا مثل استقلال، علی دایی توانسته بود در اوج اختلاف با حبیب کاشانی پرسپولیس را به فینال جامحذفی در سال ۹۰ برساند. با این وجود بر خلاف مجیدی، دایی توانست با برتری بر ملوان تیمش را قهرمان کند. او سپس در موضع قدرت قرار گرفت و هوشمندانه استعفا نداد تا کاشانی مقصر جدایی لقب بگیرد. در ادامه حمید استیلی سرمربی پرسپولیس در لیگ یازدهم شد و مردم چون چنین انتخابی را قبول نداشتند، از همان هفته اول علیهاش موضع گرفتند. مرتبه دوم که دایی در این شرایط گیر کرد، مربوط به اوایل لیگ چهاردهم بود. او با حمیدرضا سیاسی، رئیس وقت هیاتمدیره پرسپولیس مشکل جدی داشت؛ تا جایی که در اوج نیاز تیم به خرید مدافع جدید، باشگاه حاضر نبود قرارداد اومانا را ببندد. در نهایت بلافاصله بعد از باخت ۳بریک پرسپولیس برابر تراکتور در هفته هفتم، سیاسی فرصت را غنیمت شمرد و حکم به اخراج علی دایی داد. رحیمی، مدیرعامل وقت باشگاه هم در حمایت از دایی استعفا داد. حمید درخشان سرمربی پرسپولیس شد و دایی که حاضر به قبول جدایی نبود، همزمان با او در تمرین پرسپولیس شرکت کرد؛ یک تیم با دو سرمربی!
قربانی سوم؛ وینفرد شفر
استقلالیها قبل از فرهاد مجیدی این حجم از اصطکاک با سرمربی را در زمان وینفرد شفر هم تجربه کرده بودند. اوج اختلاف بین شفر و علی خطیر، معاون ورزشی باشگاه بود. شفر هرگاه به یک پیروزی مهم دست مییافت، با پستی طعنهآمیز به همه تبریک میگفت غیر از خیانتکاران! از سوی دیگر خطیر هم هر زمان تیم متوقف میشود، به کادرفنی کنایه میزد. نهایتا شکست در مشهد برابر شهرخودرو بهترین بهانه را دست مدیران وقت استقلال داد تا فورا مربی آلمانی را اخراج کنند. عصر روز بعد، از حضور شفر در تمرینات استقلال جلوگیری شد و درحالحاضر فیلم این اتفاق، مهمترین مدرک او در پرونده شکایت علیه استقلال است.
قربانی چهارم؛ فرهاد مجیدی
دستکم بین موارد شناختهشده سالهای اخیر، فرهاد مجیدی چهارمین کسی است که انگار برخی در باشگاه انتظار شکستش را میکشیدند. موضوع تازهتر از آن است که نیاز به بازگویی داشته باشد. مجیدی بعد از دربی حذفی نیز مدعی شد پیروزی استقلال در این مسابقه به مذاق آقایان خوش نیامده است. بعد از فینال هم بیانیه فوری استقلال در مورد قطع همکاری با فرهاد و بازگرداندن استراماچونی، شاید این فرضیه را تقویت کرد. حالا مدیران استقلال هر طور شده «باید» استراماچونی را برگردانند، وگرنه نوع رفتار آنها با مجیدی بیش از پیش زیر سوال خواهد بود.
دیدگاه تان را بنویسید