[ترجمه زهرا نوروزی] رمان طنز «شیرین نیستم، فقط قند دارم» نوشته تورستن رُهده، با نام مستعار رناته برگمان منتشر شده است. او از سال ۲۰۱۶ در برلین زندگی میکند و فکر خلق شخصیتهای داستانی طنزآمیز در جشنهای خانوادگی به ذهنش خطور کرد. شانزدهم ژانویه سال ۲۰۱۳، رناته برگمان برای اولینبار فعالیت مجازیاش را در توییتر شروع کرد. بعد از اینکه تعداد طرفدارانش به سرعت زیاد شد، اولین کتابش را با عنوان «شیرین نیستم، فقط قند دارم» به چاپ رساند که بلافاصله وارد فهرست پرفروشترین کتابهای بازار کتاب آلمان شد. این اثر تا امروز بارها تجدید چاپ شده است و هنوز هم از پرفروشترین کتابها محسوب میشود. آقای رُهده کتابهایش را با نام مستعار زنانه رناته برگمان مینویسد و البته تا مدتها نیز برای همه ناشناس بود. نویسنده در معرفی طنزگونه خود میگوید: «رناته برگمان هستم. نام خانوادگیِ اصلیام اشترله مان است و چهار بار بیوه شدهام. حتما تعجب خواهید کرد، ولی برای من مطبوعترین ایام سال زمستان است. بله، بهار و پاییز هم مطبوع هستند، ولی زمستان را ترجیح میدهم. در قبرستانها کار زیادی برای انجام دادن ندارم و فرصتی است تا کمی با خودم خلوت کنم. چهار شوهر متوفیام در قبرستانهای شهر پخش شدهاند، در چهار قبرستان مختلف. در فصل بهار و تابستان فقط آب دادن به گلها نصف روز طول میکشد. حتما خواهید گفت چهار شوهر؟ میتوانم برایتان توضیح دهم. فقط حواستان را خوب جمع کنید.» آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی است با رناته برگمان درباره رمانش «شیرین نیستم، فقط قند دارم» و سبک زندگی او در مواجهه با دنیای مجازی.
خانم برگمان عزیز! امروز هم توییت کردهاید؟
همیشه از خواب که بیدار میشوم میگویم «صبح بهخیر». حتما باید این کلمه را بگویم، در غیر اینصورت مردم نگران میشوند!
بعد از انتشار اولین رمان خود چه احساسی دارید؟ احتمالا باید برای جلوگیری از حمله قلبی، قرص فشار خون مصرف کنید!
همه چیز خیلی هیجانانگیز است. همیشه در حال ساختن او هستم؛ «رناته» را میگویم. جنگ داشتی، عمل جراحی لگن داشتی و حتی در سال ١٩٨٦ از بدترین طوفانها جان سالم به در بردی... بنابراین کتابی از این دست تو را اذیت
نخواهد کرد.
اولین سوژههای ادبی شما درباره چه موضوعی بود؟ از زندگی خودتان تعریف میکنید یا داستانی میسازید؟
الان ٨٢ ساله هستم و خیلی تجربه کردهام، لازم نیست کار خاصی انجام دهم یا فکر کنم تا چیزی بسازم؛ برعکس. بعضیوقتها خانم جوانی از طرف ناشر پیش من میآمد و میگفت: «نه خانم برگمان! نمیتوانی چنین چیزی بنویسی، اصلا باورم نمیشود.» همه چیز درست بود. خب، من رناته برگمان هستم دیگر.
تا به حال به فکر رقابت با گونتر گراس افتادهاید؟
آقای گراس شاعر است و من فقط پیرزنی هستم که حرف میزند و مینویسد که چطور منقارش بزرگ شده! حالا بیایید نگاهی بیندازیم به اینکه چطور مردم از «شیرین نیستم، فقط قند دارم» خوششان آمد و بعد ببینیم واقعا این مسأله درست است؟
استفاده از توییتر و فیسبوک در کهنسالی خیلی غیرمعمول است. درواقع میخواهم بپرسم چه کسی شما را با این شبکههای اجتماعی
آشنا کرد؟
میدانید، هیچکس در پیری بهطور داوطلبانه به دیدار شما نمیآید و دیگر چیز جدیدی یاد نمیگیرید. در ابتدا نوهها برای پول توجیبی میآمدند، اما از آنجا که در فیسبوک دوستان زیادی داشتم، بیش از آنچه گاهی میخواهم بدانم از قضایا سر درمیآورم. خواهرزادهام، استفان، همه چیز را به من نشان داده است که این موضوع با جزئیات در کتاب شرح داده شده است. فقط با ٩,٩٩ یورو میتوانید دقیقا چگونگی عملکرد آن را یاد بگیرید و از یک پیرزن که تنها حقوق بازنشستگی یک بیوه را دارد، پشتیبانی کنید.
در دنیای دیجیتال آدم فقط دوستان مجازی دارد. آیا تا به حال در زندگی واقعی با یکی از دوستان مجازی یا فالوورهای خود آشنا شدهاید؟
بله، میدانم. البته این موضوع مربوط به حالا نیست. آدم آنها را به نوعی میشناسد. یکبار آقایی از نیجریه در فیسبوک نوشت که میخواهد برایم پول بفرستد. همه چیز به زبان انگلیسی بود. ما دوباره نوشتیم باید پول را بهصورت نقد و صورتحسابهای کوچک بفرستد، چون اینطوری سادهتر است و هزینه کمتری نیز خواهد داشت، اما دیگر از او خبری نشد. یکبار با یک جوان خوب اهل مونیخ ملاقات کردم. او همیشه در توییتر برای من مطالب بسیار زیبایی مینویسد. ما قهوه خوردیم و او خیلی خوشحال شد. برایش کلاه بافتهام. با آقای بیرمن و همسرش در مسابقه اسبدوانی آشنا شدم. میخواستند مرا وارد شرطبندی کنند، اما من واقعا دوست نداشتم.
آیا در این سن شریکی هم کنارتان دارید؟ چون برای پنجمینبار ازدواج میکنید، پرسیدم.
متوسط طول عمر زنان از مردان بیشتر است. این مسأله بیشتر باعث رقابت میشود تا حس شراکت، اما در ٨٢ سالگی واقعا دیگر این بازی را ادامه نمیدهم، البته هرگز نباید گفت «هرگز».
شما در پایتخت زندگی میکنید. اگر شهردار برلین بودید، سه چیزی که اول از همه تغییر میدادید چه بود؟
خب، اول ساختمان فرودگاه را تمام میکردم. نباید خیلی سخت باشد. یک باند، چند غلتک برای بار و چمدان و یک سالن انتظار است دیگر! دیگران قبلا آنها را اختراع کردهاند. تعجب میکنم؛ قلب مصنوعی را پیوند میدهند و به ماه سفر میکنند، اما نمیتوانند کار یک فرودگاه را درست مدیریت کنند. دوم اینکه دستور میدهم همه کارمندان دولت باید دوستانه پاسخ بدهند و دیگر اجازه ندارند بگویند «من مسئول نیستم.» سوم، میخواهم این را مطرح کنم که نمیتوانید بیشتر از حقوقی که گرفتهاید خرج کنید. کافی است خودتان را محدود و پایتان را به اندازه گلیمتان دراز کنید. من هم باید با یک مستمری اندک سر کنم.
وقتی در کتابهای خود غوطهور میشوید، دوست دارید کجا باشید و چرا و البته با چه کسی؟
همانطور که مینویسم در صحنههایی که شخصا دوست دارم فرومیروم و با آنها سر و کله میزنم تا بتوانم صدای شخصیتها را درست از آب درآورم، همچنین کمدی موقعیتها را به بهترین شکل ممکن ثبت کنم، اما وقتی کتابم چاپ و منتشر شد، دیگر گذشته است. از آن به بعد دنبال صحنههای جدید هستم و نمیخواهم به عقب برگردم. پس از آن فقط میبینید میتوانستید متفاوتتر و بهتر از حالا کارتان را ارایه دهید و اذیت میشوید.
چه پیامی برای خوانندگان ما دارید؟
دوست ندارم تبلیغ یا کسی را توصیهباران کنم. همین که با آنچه مینویسم سرگرم میشوم، به موفقیت زیادی دست پیدا کردهام.
برگرفته از نشریه لیتراتورتست
بخشی از کتاب
«دیروز صبح طبق معمول به نانوایی رفتم، ولی کمی دیرتر از هر روز؛ حوالی ساعت هشت. چون به محض اینکه پایم به راهپله میرسد، میبینم دوباره همه جا کثیف است. اگر آدم بلافاصله آنجا را تمیز کند، زحمت خاصی برایش ندارد، ولی این نکته به ذهن خانمها، مایزر و بِربِر نمیرسد. مسئولیت تمیز نگهداشتن ساختمان در این هفته به عهده مایزر است ولی زنکِ گستاخ و تنبل دیگر تربیتپذیر نیست. من واقعا تمام سعیام را کردهام. سپتامبر سال پیش، به پسر کوچکش جیمی دیتر گفتم باید کفشهایش را تمیز کند، چون بابانوئل گاهی زودتر میآید. با خودم فکر کردم اگر این پسر تخس کفشهایش را تمیز نگه دارد، راهپله ساختمان کثیف و گلآلود نمیشود. بنابراین صدای رادیو را بلند کردم، طول موج نود و پنج ممیز پنج یا شش؛ دیگر درست به خاطر ندارم و با دسته کفشوی درِ آپارتمان را باز نگه داشتم تا هنگام جارو کردن بتوانم صدا را بشنوم. از فرصت پیش آمده استفاده کردم و لای نردهها را هم خوب با مسواک ساییدم.»
دیدگاه تان را بنویسید