در سه یادداشت متوالی هفته گذشته، به موانع اصلی توسعه در ایران پرداختم. در بخش پایانی میخواهم ادب را کمی کنار بگذارم و مشخص کنم مسئولیت این وقایع یا این فجایع، بیشتر متوجه مدیران کدام سازمان است؟
- یاد سال اول انقلاب بخیر! روزی نبود که مطبوعات کشور درباره انحلال سازمان برنامهوبودجه صحبت و استدلال نکنند. ولی هنوز چند ماهی نگذشته بود که ناگهان همان سال، به سال برنامهریزی در ایران تغییر نام و شهرت پیدا کرد. جالب است که در دولت هشتم و نهم نیز سازمان مدیریت و برنامهریزی منحل اعلام شد، ولی اصل و روح فناناپذیر امری به نام «برنامهریزی» به داد و کمک ادارهای به نام «سازمان مدیریت و برنامهریزی» آمد و این اداره باز هم مجددا حیاتی دوباره پیدا کرد...
... البته با همان حد از کاراییهای نداشته گذشته!
- آیا اشکالی میداشت که این سازمان به جای پراکندگی گیجکننده در اهداف و منابع، فقط و فقط یک هدف را در بودجهریزی سالانه خود دنبال میکرد، یعنی فقط هدف مهار تورم را پیگیری میکرد و از این طریق، آبروی «دانش برنامهریزی» را در سطح بینالمللی حفظ میکرد؟ در این صورت برنامههای پنج ساله (یا بهتر بگویم احکام و دستورات نصیحتگونه پنج ساله) و مخارج و زحمات انجامشده برای تدوین برنامه دورنمایی یا چشمانداز ۲۰ ساله را که فقط پنج سال از آن باقی مانده است، میتوانستند پسانداز کنند!
- شاید ذکر این نکته خالی از فایده نباشد که فلسفه ادغام و محولکردن تکلیف بودجهریزی به سازمان برنامه در قبل از انقلاب جمهوری اسلامی ایران ناشی از امکانات گسترده دولت در تجمیع منابع مالی و امکان توسعه جامع و پایدار ازطریق بودجهریزی جامع بود! ولی اکنون که پدیده تورم همزمان با رکود (تورکود) در زمان حاضر، اجازه بودجهریزی انبساطی را نمیدهد، آیا نباید سازمان یا ادارهای با خصوصیت صرفهجویانه (مثلا وزارت دارایی) و نه سازمان برنامه با طبیعت ولخرجانه، وظیفه بودجهریزی را به عهده بگیرد؟
- امر دیگری که میتوانست و باید مورد توجه مدیران برنامهریزی کشورمان قرار میگرفت، شناسایی دقیق و جدی محدودیتها و حدود تواناییهای برنامهریزی و برنامهریزان ما میبود. وقتی برنامهریزی جهت تحقق اهداف صرفا اقتصادی چه در ایران و چه در سطح جهانی با این همه مشکلات و موانع روبهرو است، چگونه سازمان برنامه کشورمان میتواند و جرئت میکند اینهمه اهداف متنوع و پیچیده توسعه اقتصادی اجتماعی فرهنگی کشور را تحقق بخشد؟ آفرین به این جرئت و توانایی!
- برنامهریزی صرفا اقتصادی و آن هم به صورت میان و طویلالمدت آن در سطح جهانی، اعتبار قبلی و گذشته خود را از دست داده است و در سطح کشورهای در حال توسعه نیز به برنامهریزی در سطح پروژه و بررسی مجموعهها و آن هم در ارتباط با توسعه منطقهای، تغییر وزن و ارزش داده است.
- چه اشکالی میداشت که مدیران برنامهریزی در کشورمان، بلندپروازی را کنار میگذاشتند و به تعهد و مسئولیت خودشان، در حد توانایی و تخصصشان وفادار میماندند؟ مسئولیتها در قبال مانعتراشی برای توسعه، مشخص است اگر ارادهای برای رفع آن وجود داشته باشد.
شرق - علیاکبر نیکواقبال- دانشیار دانشگاه تهران
دیدگاه تان را بنویسید