از آخرین سالهای دهه ۳۰ و اوایل دهه ۴۰ برای مدتهای طولانی این دو روزنامه، از صدر تا ذیلشان، یعنی از مدیرمسئول و صاحب امتیاز و روزنامهنگاران و عکاسان تحریریه تا حتی دوچرخهسوارها و دکههایی که آنها را توزیع میکردند، در رقابت سفت و سختی با هم قرار گرفتند که در کار خبر و خبررسانی از دیگری بهتر باشند. این وسط، کار رقابت گاهی به جاهای باریکی هم کشیده میشد. بخشی از شرح این رقابتها و تلاشها برای بهترشدن، یا خرابکردن کار رقیب هم در خاطرات بعضی روزنامهنگاران قدیمی آمده است. امروز نوزدهم تیرماه سال ۹۹ که نودوچهارمین سالگرد انتشار روزنامه اطلاعات است، سراغ یکی از روزنامهنگاران قدیمی روزنامه رقیب، یعنی «کیهان» رفتهایم تا از زاویه دید او درباره اطلاعات و اطلاعاتیها و رقابت کیهانیها با آنها بشنویم. علیاکبر قاضیزاده دراینباره در گفتوگو با «شرق» توضیحاتی خواندنی داده است.
امتیاز کیهان اول متعلق به عبدالرحمان فرامرزی بود و مصطفی مصباحزاده سردبیر بود. از وقتی که جاهای آنها با هم عوض شد، یعنی فرامرزی شد سردبیر و مصباحزاده شد صاحبامتیاز و مدیرمسئول، این رقابت شروع شد. علتش هم این بود که وقتی کیهان در سال ۱۳۲۱ راه افتادز اطلاعات یک سازمان جاافتاده و قوی بود. آن زمان آقای عباس مسعودی، مدیر اطلاعات، امکان واردکردن و خریدوفروش کاغذ داشت و دستش خیلی بازتر بود. دعوا و رقابت اصلی هم بر اثر همین کاغذ شکل گرفت.
مسعودی هم دلش نمیخواست روزنامهای در کنار اطلاعات دربیاید و موفق باشد، اما از وقتی کیهان دیگر پروبالی گرفت و سازمان شد، یعنی اوایل دهه ۴۰ که روزنامه کیهان برای خودش پدیدهای شده بود، این رقابت شکل جدیتری به خودش گرفت. مصباحزاده در کیهان دنبال جمعکردن افراد اهل تخصص و متبحر در نوشتن بود و در این رقابت جدیتر بود، البته نه که مسعودی نکند، ولی مسعودی طبعا آدم ملایمی بود، اهل دردسر نبود. مصباحزاده مقداری جسورتر بود و اهل رقابت.
از اواسط دهه ۴۰ این رقابت جدی شد. یکی از جالبترین این نکتهها این بود که آقای مصباحزاده خیلی زحمت کشید که حتی شکل داد زدن روزنامهفروشهای سطح شهر را عوض کند!
آن زمان اطلاعات شبکه توزیع خیلی خوبی داشت، عصرها که روزنامه درمیآمد، نزدیک به ۱۵۰ دوچرخهسوار و موتورسوار جمع میشدند جلوی روزنامه که روزنامه را بگیرند و بروند توزیع کنند. آن موقع شیوه دادزدن و فروش روزنامه اینطور بود که این افراد میگفتند: «اطلاعات-کیهان» یعنی اول اسم اطلاعات را میگفتند. مصباحزاده خیلی زحمت کشید که روزنامهفروشها بهجای اطلاعات- کیهان، بگویند «کیهان- اطلاعات» یعنی اسم کیهان اول گفته شود.
این رقابت بهطور طبیعی به تحریریه هم کشیده شد. داستان این بود که کیهان و اطلاعات تنها روزنامههای قوی کشور بودند. البته تا سال ۵۳ روزنامههای دیگری هم بودند، مثل «صدای مردم»، «بورس»، «آتش» و «بازار» منتها چهاربرگی و لاغر بودند و روی دکه هم فروش نمیرفتند و بیشتر مشترک داشتند. بنابرین مردم بیشتر برای اطلاع از قضایای روز باید روزنامهها اطلاعات و کیهان را میخریدند.
البته سبک نوشتاری و مطالب این دو روزنامه هم با هم متفاوت بود. من معتقدم به دلیل روحیه مرحوم مسعودی، روزنامه اطلاعات بیشتر یک روزنامه مقالهمحور با یادداشتهای بلند بود. مثلا یادم است سرمقالهها اطلاعات به قلم علی جواهرکلام یا احمد احرار و آقای آموزگار خیلی بلند بود و از یک دوستونی از صفحه اول پر میشد و بقیه هم در صفحه دوم میرفت. درصورتیکه برخی از مردم این مدل مطالب را نمیخواندند.
مرحوم جواهرکلام مرد مسنی از دوره قاجاریه و مورخ بود. همان موقع روزنامه اطلاعات خانه ما میآمد چون پدرم مشترک بود، مطالبشان را میخواندم در کل نثر و مطالبشان پیرمردپسند بود.
ولی کیهان سعی کرد به شیوه دیگری کار کند، به همین دلیل تلاش شد تفسیرهای سیاسی و فکتمحور و همراه با آمار و جزئیات در کیهان جا بیفتد.یا مثلا یکی از کارهای مهم کیهان روآوردن به دو بخش مهم بود که پیش از آن در اطلاعات خیلی روی آنها حساب نمیشد؛ یکی هنر، ادبیات، سینما، شعر، داستان و نمایش بود که در کیهان خیلی روی آن کار میکردند و آدمهای مستعدی هم داشت و مطالب خوبی مینوشتند و دیگری حوادث بود. بعد از مدتی اطلاعات هم سعی کرد همینطور کار کند.
روزنامه اطلاعات در کل روزنامه آدمهای مسنتر بود که خواندن صفحاتش گاهی دو ساعت طول میکشید. ولی با نیمساعت و یک عبور میشد از جزئیات اخبار مهم و مطالب کیهان مطلع شد.
یکی از مهمترین شاخصهای رقابت بین کیهان و اطلاعات، ماجرای خبرزدن و خبرخوردن بود که اگر اتفاق میافتاد، مصیبتی بزرگ برای خبرنگار بود؛ یعنی اگر خبرنگاری خبر مهمی را از دست میداد و روزنامه رقیب منتشر میکرد، در تحریریه خیلی او را دست میانداختند و سرزنش میشد. حتی خود مدیر، آقای مصباحزاده، میآمد در تحریریه و به خبرنگار میگفت «چی شد؟ خواب موندی؟ کجا بودی؟ نکنه ماه عسل رفته بودی؟ و...».
به همین دلیل خبرنگارها با جان و دل میکوشیدند که خبری از دست ندهند، بهخصوص خبرهای حوزه شهرداری، حوادث، ورزش، وزارت خارجه و... .
مثلا در کتاب خاطرات محمد بلوری این نوشته شده که در یک محاکمهای به دادگاه نرسید و دیر توانست خودش را برساند، توی راه خبرنگار روزنامه اطلاعات را دید که از محل محاکمه داشت برمیگشت، سلامعلیکی کردند و پرسید چه خبر او هم که نمیخواست ماجرا را پیش خبرنگار رقیب لو بدهند، گفت خبری مهمی نبود و چیز خاصی گفته نشد. بعد قرار شد با هم بروند و جایی غذایی بخورند. داخل رستوران خبرنگار اطلاعات کتش را درآورده بود و گذاشت روی میز یا پشت صندلی که بلوری در یک لحظه یادداشتهای او را از دادگاه برداشت.
یکی از چیزهای خیلی مهم که خودم شاهدش بودم، رقابت عکاسها بود؛ آن موقع هم اطلاعات و هم کیهان واحد عکس قوی داشتند. من بارها شاهد بودم که اینها میآمدند از یک صحنه عکاسی کنند عمدا به همدیگر تنه میزدند که عکس رقیب خراب شود، یا یکی از بدترین کارهایی که میکردند این بود که انگشتشان را گریسی میکردند به لنز طرف میمالیدند تا دوربین تار شود و نتواند عکس بگیرد. اینطوری سعی میکردند به همدیگر لطمه بزنند.
در یک سالی بهمن خیلی سنگینی در یکی از جادهها آمده بود و تعداد زیادی فوت کرده بودند. جنازهها را گذاشته بودند در یک ساختمانی متعلق به راهداری و اجازه ندادند خبرنگاران از این ساختمان دیدن کنند. خبرنگاران از روزنامههای مختلف رفته بودند و چیزی دستگیرشان نشد و میبینند چیزی نیست و نمیشود عکاسی کرد. مأیوس برمیگردند اما عکاس اطلاعات به یک بهانهای برمیگردد و پنهانی خودش را به ساختمان میرساند و یک بشکهای زیر پایش میگذارد و از پنجره وارد ساختمان میشود و هم از جنازهها عکاسی کرد و هم مدارک شناسایی قربانیان را از جیبشان درآورد و یادداشت کرد و فردا اطلاعات با عکس و جزئیات دقیق از حادثه و قربانیان منتشر شد.
در پایان البته مایلم نکتهای را حتما بگویم، درباره وضعیت پس از انقلاب روزنامه اطلاعات و آقای دعایی که طبع بسیار ملایمی دارد و توانسته در این سالها روزنامه اطلاعات را نگه دارد، حفظ کند و گسترش بدهد؛ هر جا هم اتفاقی رخ دهد و روزنامهنگاری نیاز به کمک جدی داشته باشد یا کسی از خبرنگاران فوت کند، معمولا ایشان حاضر میشود و همراهی میکند.
من از دهه ۶۰ این منش ایشان یادم است، هر بار برای کسی از این صنف اتفاقی بیفتد یا مشکلی جدی برای روزنامهنگاران رخ بدهد، از کمک دریغ نمیکند. این را فقط درباره الان نمیگویم، از قدیم و در ابتدای کار هم همینطور بود. من فکر میکنم وجود ایشان خیلی غنیمت است. الان سالهاست همه روزنامهها بحران دارند ولی فکر میکنم نام سیدمحمود دعایی به این لحاظ میماند. این را بر اساس شناختی که دورادور از ایشان دارم میگویم، در این سالها من نه چیزی از ایشان خواستم و نه برای شخص من لزوما کاری کرده ولی شاهد بودم که از کمک به روزنامهنگاران هیچوقت دریغ نکرده است.
این نصیحت را من از مصباحزاده به یاد دارم که هنر روزنامه این است که بماند وگرنه میشود روزنامه را یکشبه تعطیل کرد. این هنر را «اطلاعات» خوب دارد و در همه این سالها با وجود همه اتفاقات و فرازوفرودها روزنامه حفظ شده است.
فراموش نکنیم در منطقه ما، یعنی غرب آسیا و شمال آفریقا، بعد از الاهرام مصر، روزنامه اطلاعات قدیمیترین روزنامه است. امیدوارم زنده باشم و صدمین سال انتشار اطلاعات را ببینم و حضور داشته باشم.
دیدگاه تان را بنویسید