امیلیا کلارک به تازگی نامه ای سرشار از احساس و از اعماق قلب خود نوشته که در خبرگزاری The Sunday Times منتشر شده است. او که چندی پیش به دلیل خونریزی مغزی تحت جراحی و درمان قرار گرفته بود برای تمامی پرسنل و کارکنان بیمارستان که از او مراقبت کردند نامه ای به منظور سپاسگزاری نوشت.
ستاره بازی تاج و تخت یکی از یکصد سلبریتی و افراد مشهوری است که نهایت حق شناسی و سپاسگزاری خود را از خدمات سلامت دولتی بریتانیا نشان داده است.
کلارک در نامه خود این چنین نوشته بود: « خاطراتی که در نزد من عزیزترین خاطرات خواهند ماند آنهایی هستند که لبریز از ترس توام با احترام اند؛ خاطرات پرستاران و پزشکانی که آنها را به نام می شناسم؛ آن هم در هنگامی که هفته ها پس از اولین خونریزی مغزی، گذر زمان و رفت و آمد بیماران را در بیمارستان دولتی و تخصصی جراحی مغز و اعصاب ویکتور هورسلی وارد در میدان کووین لندن شاهد بودم.»
«پرستاری که به من توصیه کرد شاید، شاید نیاز به اسکن مغز داشته باشم در واقع جان من را نجات داد.»
کلارک در خلال فیلمبرداری سریال پرطرفدار بازی تاج و تخت از دو آنوریسم مغزی (اتساع یا گشادی عروق مغز) رنج می برد.
در ماه مارس ۲۰۱۹، کلارک یک مقاله شخصی در خبرگزاری The New Yorker نوشت و تجربیات خود از دو آنوریسم مغزی که پشت سر گذاشته بود را با مردم به اشتراک گذاشت.
کلارک در سال ۲۰۱۱ و ۲۰۱۳ ، بین فیلمبرداری فصل های بازی تاج و تخت، نیز نوشت که تحت جراحی مغز، ریکاوری شدید و مراقبت های ویژه ( آی سی یو) قرار گرفته است.
او همزمان با انتشار مقاله اش در خبرگزاری نیویورکر، اعلام کرد که یک مؤسسه خیریه جدید به نام Same You را تاسیس کرده که هدف آن ترویج و پیشبرد تحقیقات پایه و بنیادین با همکاری انجمن سکته انگلستان برای درک بهتر نیازهای توان یابی افرادی است که آسیب های مغزی و سکته را تجربه کرده اند؛ مخصوصا افراد جوان و کم و سن و سال تر.
کلارک در نامه جدید خود برای تشکر از خدمات بیمارستان دولتی، از یک متخصص بیهوشی تشکر کرد که به طرز معجزه آوری او و همه خانواده اش را می خنداند و در طول جریان بیهوشی برای عمل جراحی مغزی که قرار بود اتفاق بیفتد مدام با او حرف میزد و سپس همراه او به شمارش معکوس از ۱۰ پرداخت تا بیهوش شود.
امیلیا از جراحش هم تشکر کرد که مهارت، فکر سریع و عزم راسخش جان او را نجات داد و هرگز اجازه نداد به مرگ نزدیک شود. او از پرستارانش نیز قدرانی ویژه کرد زیرا در زمانی که نمی توانسته بنشیند یا راه برود، بدنش را با اهتمام و عشق شست و شو می دادند.
کلارک در نامه خود نوشته بود: «از تمام نظافت چی هایی که وقتی لگن من روی زمین می افتاد زمین را تمیز می کردند شرمسار و خجلم زیرا مجبور بودند اتاق را با ضدعفونی کننده پاک کنند اما دوباره لبخند آرام بخشی بر لب می نشاندند و خاطرنشان می کردند که از این بدترش را هم دیده اند.»
او از آشپزهای بیمارستان هم تشکر کرد که ماهی او را با سس سفید و نخودفرنگی هر روز آماده می کردند؛ با وجود این که غذای مخصوص بچه ها بود.
کلارک نامه خود را با گفتن این جملات به پایان رساند: «در زمانی که هنگام درگیری شدید با ضایعات مغزی یا آفازی که منجر به کمبود آب بدن می شود رو به بهبودی بودم و نمی توانستم صحبت کنم، صدای بیماری را در تخت کنارم می شنیدم که لحظات پایانی زندگی اش را سپری می کرد.»
کلارک گفت: « با این که از خانواده بیماران دیگر خواسته می شد که آنجا را ترک کنند اما پرستار به مادرش اجازه داد کنار او بماند و دستان او را در دست بگیرد. او دید که در این لحظه ناگوار باید ذهن شکننده من را در دستان خود نگه دارد و دعا می کرد من نفر بعدی نباشم. در تمام آن لحظات، در طول آن سه هفته، من هرگز و هیچ وقت تنها نبودم.»
دیدگاه تان را بنویسید