شرق-
جهانیشدن، واژهای آشناست که کاستلز به ادبیات سیاست، اقتصاد و جامعهشناسی جهان افزود. حالا با در منگنه قرارگرفتن جهان با ویروسی کوچک، اما همهگیر، برخی سخن از مردن «جهانیشدن» به میان میآورند؛ سخنی که البته هنوز اتفاقنظری برای آن وجود ندارد، اما برخی اندیشمندان در این میان، فاصلهگرفتن دنیا بهویژه آمریکا از جهانیشدن را از زمان رویکارآمدن دونالد ترامپ در این کشور، آغازی برای منطقهگرایی میدانند. گفته میشود این ویروس همهگیر، جهان را بیشازپیش به اینسو سوق میدهد و در چنین شرایطی که احتمال میرود چینش جهان تغییر کند و این جهان پیشرو، شباهتی به پیشتر از آن نداشته باشد، میتواند فرصتی مغتنم یا تهدیدی بالقوه برای کشورهایی چون ایران باشد. ایرانی که اکنون به چین، رقیب اصلی آمریکا در اقتصاد جهانیشده، نزدیک شده است و اگر بازی تغییر کند، جایگاه آن چندان هم روشن نیست و حتی به گفته یکی از کارشناسان این پرونده، احتمالا «ایران، بار دیگر در رقابت قدرتها تنیده میشود و شرایط کنونی محیط بینالمللی ایران شباهتهای مهمی با دهه 1950 خواهد داشت». چین، خیلی پیشتر این تغییر بزرگ را دریافت و پس از چالشهایی که بین آمریکا و این کشور درگرفت، ایده «یک کمربند، یک راه» را پیش کشید تا ایده منطقهگرایی را با زاویه دید خود تنظیم کرده و برخی کشورها را با ورود به این طرح، وامدار خود کند؛ ایدهای که البته به گفته برخی کارشناسان، از ایران در زمان اکبر هاشمیرفسنجانی و افتتاح راهآهن مشهد- سرخس- تجن به زبان آمده بود و پس از آن، مدیران ارشد کشور با پشتگوشانداختن آن، باز هم فرصت را از دست دادند و در نهایت این ایده از کلام رقیب اصلی آمریکا بر زبان آمد و بسیاری از کشورها نیز با آن همنوا شدند. در این پرونده تلاش کردیم تا با حضور برخی کارشناسان اقتصاد سیاسی و بینالملل، جایگاه ایران را در فضایی که هنوز زمان تا ایجاد آن باقی است، ردیابی کنیم و تا جایی که امکان دارد، فرصتها و تهدیدهای آن را برشمریم تا شاید رئیسجمهور، وزیر امور خارجه و دیگر وزارتخانههای مرتبط با اقتصاد بینالملل همچون وزارت صنعت، معدن و تجارت (تا چندگاهی دیگر، وزارت بازرگانی)، بهوش باشند و برنامهها را براساس واقعیات پیشرو تنظیم کنند.
مسیرهای جهانیشدن
محسن شریعتینیا.استادیار دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی
«جهانیشدن مرده است». این سخن در این روزهای کرونایی بسیار تکرار میشود؛ اما به گمان نویسنده هنوز برای چنین نتیجهگیری قاطع و کلانی بسیار زود است. هنوز طیف وسیعی از دولتها این روند را در راستای منافع خود میدانند و بخشهای کلیدی زندگی بینالمللی به تداوم آن وابسته است؛ اما این روند به طور فزایندهای از بازتوزیع قدرت و ایدئولوژی در جامعه بینالمللی متأثر میشود؛ بازتوزیعی که رقابت چین و آمریکا نماد آن است.در دهه ۱۹۹۰، اوج و فرایند جهانیشدن از مرگ دولتها سخن گفته میشد و پیشبینی میشد که نیروهای بازار بهزودی حیات اقتصادی انسان را در دست خواهند گرفت و دولتها دیگر جایگاهی در زندگی بشری نخواهند داشت؛ اما روند تحولات نشان داد که آن فرضیه کلان چندان با واقعیت نسبتی نداشت.در شرایط کنونی نیز سخنگفتن از مرگ جهانیشدن چندان واقعبینانه نیست. میتوان مدعی شد که جهانیشدن وارد دوره جدیدی شده؛ دورهای که در آن دولتها بار دیگر نقش کلیدی در هدایت مسیر جهانیشدن یافتهاند. با نقشآفرینی فزاینده نهاد دولت در روند جهانیشدن و تعارض دو قدرت کلیدی یعنی چین و آمریکا، این روند بهتدریج چهره جدیدی به خود میگیرد. مختصات چهره جدید جهانیشدن را به صورت زیر میتوان ترسیم کرد:
1. سیاسیشدن فزاینده:نشانههای فراوانی وجود دارد که نشان میدهد جهانیشدن بیشتر و بیشتر از سیاست دولتها و بهویژه قدرتها متأثر میشود. نماد سیاسیشدن روند جهانیشدن، درگیری فزاینده چین و آمریکا بر سر آن است. ایالات متحده، چین را به سواری مجانی تجارت نامنصفانه، ارائه یارانهها به صنایع بزرگ، فشار ناعادلانه بر شرکتهای خارجی برای انتقال تکنولوژی به طرفهای چینی و سرقت فناوریهای پیشرفته یا به بیان دیگر جاسوسی صنعتی، متهم میکند. از منظر جریان اصلی نخبگان ایالات متحده، چین جهانیشدن را گروگان گرفته و باید با آن مقابله کرد. آنها روایتی را که چین از جهانیشدن ارائه میدهد، اساسا نوعی مرکانتیلیسم میدانند. بههمیندلیل آمریکا در دوره ترامپ به صورت فزاینده تلاش کرده دسترسی چین به امکانات جهانیشدن و بهویژه اقتصاد باز آمریکا را محدود و محدودتر کند. متأثر از نبرد رو به گسترش این دو قدرت بزرگ اقتصادی، دیگر قدرتهای اقتصادی جهان و شرکتهای بزرگ نیز آثار آن را بر فعالیتهای خود بیشازپیش حس میکنند. بخش مهمی از شرکتها به این فکر افتادند که تمرکز خود بر چین را کاهش دهند و به بازارهای دیگری رو آورند. برخی قدرتها مانند ژاپن و هند مشوقهایی برای شرکتهایی که چین را ترک کنند، ارائه دادهاند. از دیگر سو قدرتهای رده دوم به طور فزایندهای میکوشند از تعارض آمریکا و چین به سود خود و گسترش نفوذ در بازار جهانی بهره گیرند.روند تعارض چین و آمریکا احتمالا تداوم خواهد یافت و در پیامد آن جهانیشدن بیشازپیش با سیاست ترکیب خواهد شد؛ اما این به معنای مرگ جهانیشدن نیست. روایتهای رقیب از جهانیشدن شکل میگیرد. در دهه ۱۹۹۰ متأثر از ثبات هژمونیکی که به واسطه برتری ایالات متحده ایجاد شده بود، جهانیشدن در غیاب تعارضات سیاسی پیش میرفت؛ اما اکنون تعارضات سیاسی به بخشی از واقعیت جهانیشدن تبدیل شده و بر روند تحول آن تأثیر میگذارد.متأثر از سیاسیشدن جهانیشدن، دو دسته دولتها پدید آمدهاند: دولتهایی که با جهانیشدن بازارمحور به طور فزاینده مخالفت میکنند و دولتهایی که هنوز مدافع آن هستند و مزایای جهانیشدن را از آسیبهای آن بیشتر میدانند. دسته اول را ایالات متحده رهبری میکند که پایهگذار جهانیشدن پساجنگ سرد و مهمترین بازیگر در فرایند جهانیشدن محسوب میشود؛ اما دولتهای راستگرای دیگری نیز در برزیل، مجارستان و جاهای دیگر از این ایده حمایت میکنند. هنوز نمیدانیم راستهای افراطی در آمریکا «لحظهای» جریان سیاست را در کنترل دارند و در سوم نوامبر 2020 به حاشیه میروند یا ضدیت با جهانیشدن بازارمحور به ویژگی ثابت سیاستهای آمریکا بدل خواهد شد.در سوی دیگر چین و اروپا رهبری دولتهایی را برعهده دارند که از جهانیشدن و تداوم آن طرفداری میکنند. گرچه میان این دولتها نیز اختلافاتی وجود دارد. هنوز اتحادیه اروپا متعهد به جهانیشدن است و مزایای آن را بیش از آسیبها میبیند، ژاپنیها هنوز در این دسته قرار میگیرند و بسیاری دیگر از دولتها در سراسر جهان. این دسته از دولتها، اصلاحات در فرایند جهانیشدن را ضروری میدانند؛ اما با نفی این روند و تلاش برای فروپاشاندن آن چندان موافقتی ندارند.
2. تنوع مدلهای توسعه: دومین ویژگی روند جدید جهانیشدن، تنوع فزاینده مدلهای توسعه است. برخلاف موج پساجنگ سردی جهانیشدن که لیبرالدموکراسی بهعنوان مدل برتر حکمرانی در کانون قرار داشت، در موج جدید جهانیشدن مدلهای متنوع توسعه و حکمرانی بیشتر و بیشتر بروز و ظهور مییابند. چین، رهبری کشورهایی را در دست دارد که مدلهای متفاوتی از توسعه ارائه دادهاند. روشن است که پیشبرد لیبرالدموکراسی در جهان با مشکلات فزاینده مواجه است و هرچه پیش میرویم، جهانیشدن این مدل با دشواریهای بیشتری مواجه میشود. احتمالا در سالهای آینده قدرتهایی مانند چین و روسیه تلاشهای بیشتری برای تکثیر مدل حکمرانی خود در تعداد بیشتری از کشورها انجام خواهند داد. تلاشهایی که در شرایط کنونی روسیه در اروپای شرقی و چین در آسیای مرکزی، شرق آسیا و آفریقا انجام میدهند، از نمادهای این فرایند است؛ بنابراین میتوان گفت که هژمونی لیبرالدموکراسی در جهان با چالشهای فزاینده مواجه خواهد شد و در پیامد آن جهانیشدن به معنایی که میشناختیم، دستکم در حوزه سیاسی با محدودیتهای جدی مواجه میشود.
3. زنجیرههای ارزش منطقهای- جهانی: سوم آنکه احتمالا زنجیرههای ارزش منطقهای- جهانی شکل خواهند گرفت. در موج نخست جهانیشدن در دوره پس از جنگ نوعی زنجیره جهانی ارزش شکل گرفت که کلیت اقتصاد جهانی در قالب آن جریان مییافت؛ اما با فشار فزاینده ایالات متحده برای حذف چین از زنجیره جهانی ارزش از یک سو و تلاش چین برای بنیادگذاری زنجیره ارزش خاص خود از دیگر سو احتمالا دو زنجیره ارزش در جهان شکل بگیرد که در هریک از آنها رابطه دولت و بازار، رابطه مرکز و پیرامون، رابطه قدرت مسلط با قدرتهای پیرو تفاوتهای جدی خواهد داشت.کوتاه سخن آنکه هنوز برای قضاوت درباره مرگ جهانیشدن بسیار زود است. متأثر از بازتوزیع قدرت و ایدئولوژی در جامعه بینالمللی، روایتهای رقیب از جهانیشدن پدید آمده است؛ روایتهایی که با یکدیگر تعارضات جدی دارند و از سوی دو قدرت کلیدی جامعه بینالمللی ارائه و حمایت میشوند. آینده جهانیشدن تا حد زیادی از رقابت چین و آمریکا بر سر ایدهها و بر سر قدرت متأثر خواهد شد.سنجش تأثیرات درازمدت روایتهای رقیب از جهانیشدن بر ایران دشوار است. در شرایط کنونی آنچه روشن است، آن است که ایران در کنار چین قرار گرفته و این کشور به مهمترین پنجره اقتصادی نیمهباز به روی تهران بدل شده است. هرچه رقابت روایتهای آمریکایی و چینی شدت بیشتری یابد، احتمالا فضای مانور ایران بیشتر کاهش خواهد یافت. موقعیت این کشور و مختصات نظم سیاسی آن احتمالا شرایط را برای بازی در میانه این دو روایت رقیب فراهم نخواهد کرد. افزون بر این و مهمتر آنکه به دلایلی مانند توسعهنیافتگی همگرایی در محیط پیرامونی ایران، ترس مفرط دولتها از یکدیگر و تداوم معماهای امنیتی بدخیم، منطقهگرایی در محیط پیرامونی ایران و برای ایران به دشواری، معنایی پیدا میکند. ایران بار دیگر در رقابت قدرتها تنیده میشود. شرایط کنونی محیط بینالمللی ایران شباهتهای مهمی با دهه 1950 دارد.
-------------------------------------------------------
آشوب در نظم بینالملل و ضرورت اتخاذ سیاست همسایگی
مسعود موسویشفائی*
-------------------------------------------------------
مزیتهای اقتصادی منطقهگرایی
بهرام امیراحمدیان.کارشناس حوزه آسیای میانه و قفقاز
آنچه سبب توسعه همکاری کشورها در محیط پیرامونی میشود، بیش از هر عامل دیگر به نیازهای مصرفی و توانهای تولیدی و مزیتهایی بستگی دارد که یک کشور میتواند وارد مبادلات اقتصادی و تجاری شود. در گام نخست، ساختارهای اقتصادی مکمل میتواند مرکز توجه قرار گیرد یا اینکه کشورهای منطقه با توجه به مزیت فاصله جغرافیایی، ترجیح میدهند در برخی نیازهای مصرفی و مازاد تولیدی، با همسایگان به مبادله اقتصادی بپردازند. جمهوری اسلامی ایران در همسایگی با 15 کشور در اطراف خود است که در جنوب آن پنج کشور عضو شورای همکاری خلیجفارس است. این کشورها در برخی موارد (ازجمله عربستان، بزرگترین اقتصاد این شورا) با ایران روابط دیپلماتیک هم ندارند. همه این کشورها، تولیدکننده و صادرکننده عمده انرژی هستند و ایران نیز ساختار اقتصادی مشابهی با آنها دارد. نکته اساسی آن است که اگرچه ایران یکی از کشورهای مهم منطقه در تولید محصولات کشاورزی است و برای هر نفر ایرانی حدود 1.5 تن محصول کشاورزی تولید میشود، ولی ضایعات، بازار داخلی و کاهش ارزش پول ملی، در آن تأثیری منفی داشته است. این موضوع میتواند به همکاریهای منطقهای منجر شود؛ زیرا پنج کشور یادشده، به انضمام عراق، بازار خوبی برای محصولات کشاورزی و تولیدات صنایع بهویژه صنایع سبک ایران هستند؛ ولی صنایع سبک ایران، خود زیر بازار واردات ارزان قیمت چینی در حال فروپاشی است. اصلاح ساختار اقتصادی و نوسازی صنایع و فعالکردن آنها با جلوگیری از واردات کالاهای کمدوام و نیمهبادوام چینی که ایران خود قادر به تولید آنهاست، میتواند بازاری برای کالاهای تولید ایران در منطقه ایجاد کند. در حوزه شرقی ایران، دو کشور همسایه پاکستان و افغانستان قرار دارند که هر دو از سالهای گذشته تاکنون با ایران مبادلات اقتصادی داشتهاند. پاکستان به سبب رشد مراکز تروریستی و پشتیبانی از گروههای الحادی و قاچاق مواد مخدر و صدور تروریسم، به همسایهای مزاحم تبدیل شده است. بارها امنیت مرزهای شرقی ایران از سوی گروههای تروریستی تهدید شده و دولت مرکزی پاکستان یا جواب نمیدهد یا اینکه مسئولیت خود را نادیده میگیرد. در افغانستان اوضاع بهگونهای دیگر است و در کنار تهدید امنیتی برای ایران، یکی از واردکنندگان کالاهای ساخت ایران است. افغانستان و پاکستان هر دو عضو سازمان همکاری شانگهای هستند.در شمال، ایران با دو همسایه کاملا متفاوت مواجه است؛ ترکمنستان در شرق ایران از ساحل شرقی دریای خزر تا آخرین نقطه تلاقی مرز ایران و افغانستان با ایران هممرز است که خود بستهترین سیستم سیاسی جهان را داراست. هر نوع ارتباط زمینی (ریلی و جادهای) ایران با دیگر چهار کشور آسیای مرکزی با گذر از این جمهوری صورت میگیرد که با دشواری و گاه توقف روبهرو میشود. در شمال غربی از ساحل غربی دریای خزر تا حوالی بیلهسوار، مسیر خاکی و از آنجا در امتداد رود ارس ایران با جمهوری آذربایجان همسایه است که اقتصاد آن هم با صادرات نفت و گاز و بهطور کلی انرژی گره خورده است. کشورهای صادرکننده انرژی منطقه پیرامونی ایران، شرکای تجاری خود را در مسیر شرقی با شرق آسیا، مسیر غربی با ترکیه و اتحادیه اروپا و شمال با فدراسیون روسیه تنظیم کردهاند. بنابراین همسایگان ما در شمال فضای خالی کمی برای ارتباط با ایران دارند. روسیه همسایه بدون مرز با ایران است (فقط از طریق دریای خزر با ایران هممرز بوده و در صورت تقسیم آب دریای خزر به محدودههای ملی، آنهم با دشواری مواجه خواهد شد). روسیه که خود بزرگترین تولیدکننده و صادرکننده نفت و گاز طبیعی است، رقیب کنونی و آینده ایران در عرصه صادرات انرژی خواهد بود. حجم مبادلات تجاری بین ایران و روسیه به همان دلیلی که برای مکملنبودن اقتصادی برشمرده شد، در این سالها کاهش یافته یا اینکه افزایشی نداشتهاند و نسبت بین یک برای ایران و 10 برای روسیه بوده است. به همین سبب، تراز تجاری ما با روسیه منفی و به نفع روسیه است و نسبت به ما مازاد تجاری دارد. روسیه به سبب شرایط کنونی که از سوی اتحادیه اروپا و ایالات متحده به سبب مسائل شرق اوکراین و حمایت روسیه از جریانهای جداییطلبی و گریز از مرکز و نیز اشغال نظامی شبهجزیره کریمه از خاک اوکراین و انضمام آن به خاک خود که از سوی غرب تحریم اقتصادی و بانکی شده است، خود توان گسترش مبادلات را دارا نیست. در این شرایط، دیپلماسی اقتصادی ایران در گرایش به سوی روسیه موجب دوری و پرهیز اتحادیه اروپا از همکاری نزدیک با ایران میشود که در این میان، تحریم بانکی هم بر ایران و هم بر روسیه تأثیری تأملبرانگیز داشته است. هرچه ایران به روسیه نزدیکتر میشود، به همان نسبت اروپا و غرب از ایران دورتر میشود.در اطراف ایران، حدود پنج سازمان همکاری منطقهای فعالیت دارند. نخست سازمان همکاریهای اقتصادی منطقهای (اکو) است که از سالهای اولیه استقرار جمهوری اسلامی ایران تشکیل شده و ایران، ترکیه و پاکستان، همان بنیانگذاران آرسیدی، به اضافه پنج کشور آسیای مرکزی، افغانستان و جمهوری آذربایجان در قفقاز آن را تأسیس کردهاند. مجموع مبادلات درونسازمانی اکو کمتر از 10 درصد است. ترکیه که بزرگترین اقتصاد اکوست، بیشترین مبادلات اقتصادی خود را با اتحادیه اروپا انجام میدهد و انرژی خود را از نفت و گاز آذربایجان تأمین و برای فروش به بازارهای اروپایی اقدام میکند. ترکیه در سازمان همکاری اکو آن نقش مورد انتظار را ندارد. پاکستان که بزرگترین جمعیت را در سازمان همکاری اکو دارد، شاید به اندازه همه دیگر اعضا، ابتدا به غرب و در دهههای اخیر به چین گرایش داشته و به علت سرمایهگذاری عظیم چین در ابتکار طرح یک کمربند و یک راه در پاکستان، اکنون سینوفیل شده است و عمده مبادلات اقتصادی خود را با چین انجام میدهد. افغانستان با گرایش آمریکایی حکومت خود، ناگزیر به نگرش به غرب است؛ هرچند یکی از بزرگترین شرکای ایران بعد از چین، امارات و عراق است که بیشتر واردکننده محصولات از ایران محسوب میشود. در مجموع مبادلات تجاری و اقتصادی ایران با اعضای سازمان اکو چندان چشمگیر نیست. میتوان گفت اگر سازمان اکو هم موجود نبود، این مقدار مبادلات دوجانبه بین اعضای کنونی انجام میشد. در بخش خدمات ایران میتواند از فرصتهای موجود در دوره کرونایی بهره بگیرد. ایران سالهاست که مقصدی برای گردشگری بهداشتی و درمانی برای کشورهای همسایه شده است. این مزیت بیشتر به علت کاهش ارزش پول ایران است؛ هرچند برای اقتصاد ملی ارزآوری دارد. جذب گردشگران خارجی برای زیارت نیز از فعالیتهای اقتصادی است که در سالهای اخیر توسعه یافته است. ایران میتواند با جمهوری آذربایجان روابط گستردهتری داشته باشد و هنوز ظرفیتهای خالی بین دو طرف وجود دارد. نخجوان (جمهوری خودمختار در ترکیب جمهوری آذربایجان و جدامانده از خاک اصلی خود به علت جنگ قرهباغ) میتواند در صورت تقویت دیپلماسی اقتصادی، عاملی برای افزایش مبادلات و مناسبات بین ایران و جمهوری آذربایجان باشد. جمهوری آذربایجان دارای پتانسیلهای تأسیس منطقه آزاد تجاری مشترک با ایران در منطقه آستارا است و در این زمینه میتوان تصمیمات مهمی اتخاذ کرد.ایران در سازمان همکاری شانگهای بهعنوان عضو ناظر، نتوانسته است موفقیتهای مورد انتظار را در همکاریهای منطقهای کسب کند. سازمان کنفرانس اسلامی هم سازمانی ناکارآمد است که نباید در حد یک سازمان منطقهای به آن چشم دوخت. مهمتر از همه، سازمان اتحادیه اقتصادی اوراسیا است که روسیه قویترین عضو آن است که به آن اشاره شد. اقتصاد بعدی بلاروس است که سهم ناچیزی در اقتصاد ایران دارد. قزاقستان پتانسیلهای بالقوهای برای همکاری دارد؛ به شرط آنکه دیپلماسی اقتصادی ایران تقویت شده و اصلاح ساختار شود.جمهوری اسلامی ایران برای توسعه مبادلات اقتصادی، بیشتر از فضای فیزیکی (ازجمله شبکه حملونقل ریلی و جادهای، بنادر، فرودگاهها و... که کارآمدی لازم را داراست)، نیازمند اصلاح فرایندها (قوانین و مقررات، شبکه بانکی، بیمه و...) و مهمتر از همه فضای سیاسی است که باید از سوی دیپلماسی اقتصادی بهبود و اجرای آن تضمین شود. تقویت سفارتخانهها و بهبود و اصلاح ساختار یا تعطیلی رایزنیهای فرهنگی و ایجاد تکصدایی در نمایندگیهای سیاسی ایران در کشورهای پیرامون، از اهم اموری است که در شرایط کنونی برای همکاریهای منطقهای ضروری به نظر میرسد. رسانهها در بهبود اوضاع ایران در منطقه نقشی اساسی دارند؛ بهویژه رادیو و تلویزیون نیازمند بازنگری در معرفی چهره اقتصادی ایران و نگاه ایران به نظم بینالملل است. چین بهعنوان دومین اقتصاد جهان بعد از ایالات متحده، رسما اعلام میکند نظم بینالملل را میپذیرد؛ هرچند بر آن انتقادهایی نیز دارد. ایران مادامیکه با نظم بینالملل در تضاد یا ناسازگاری قرار داشته باشد و این نظم را نپذیرد، زیرمجموعه نظام بینالملل آمادگی کافی برای همکاری با ایران و سپردن وظایف بینالمللی به آن را ندارد و اگر داشته باشد، آن را با تأخیر و دشواریهای ساختاری روبهرو خواهد کرد.
-------------------------------------------------------
فضای جریانها و چالشهای منطقهگرایی
مرتضی قورچی*
-------------------------------------------------------
جهان در قرن آسیا
فریدون برکشلی.رئیس دفتر مطالعات انرژی وین
قرن ۱۹، قرن انگلستان، قرن ۲۰، قرن آمریکا و حالا قرن ۲۱، قرن آسیاست. قاره آسیا هماکنون پنج میلیارد نفر جمعیت دارد و درعینحال ۴۰ درصد تولید ناخالص جهان در آسیاست. بهطور متوسط ۵۰ در صد از جمعیت آسیا زیر ۳۰ سال دارند. علاقهمندی وافر شرکتهای بینالمللی به سرمایهگذاری در کشورهای آسیایی، فقط مربوط به نیروی کار ارزان و فراوان نیست. جمعیت اروپا ۷۵۰ میلیون است. آسیا با وسعت 44.6 میلیون کیلومترمربع، بزرگترین قاره جهان نیز است؛ وسعت قاره اروپا کمتر از ۱۰ میلیون مترمربع است. شاید تا همین ۲۰ سال پیش، تعدادی از کشورها میکوشیدند هرچه بیشتر خود را اروپایی جلوه دهند؛ مثلا ترکیه سعی داشت خود را اروپایی وانمود کند و تلاش زیادی برای عضویت در اتحادیه اروپا کرد. امروز ترکیه میکوشد خود را هرچه بیشتر آسیایی نشان دهد و در عمل تمایل بیشتری برای عضویت در سازمانهای آسیایی دارد. آسیاییگرایی، کشورهای حاشیه قاره آسیا را دربر گرفته است.آسیا فقط چین نیست، اما چین در سالهای اخیر به کانون توجه جهانی تبدیل شده که همین خود برای سایر کشورهای قاره آسیا فرصتهای تازهای را ایجاد کرده است. آمریکا روی چین متمرکز است و توازن تجاری بین آمریکا و چین، کانون توجه واشنگتن شده است. اگرچه حجم تجارت چین با آمریکا زیاد است، اما رقم اصلی تجارت چین درونقارهای است. در سال ۲۰۱۹ حجم تجارت بین چین و آمریکا ۶۶۰ میلیارد دلار بود که سهم صادرات چین به آمریکا ۵۶۰ میلیارد دلار و سهم آمریکا در صادرات به چین ۱۸۰ میلیارد دلار بود. البته این فاصله زیاد یکی از دلایل خشم پرزیدنت ترامپ و شروع جنگ تجاری و تعرفهای بین دو کشور است. در واقعیت، هر دو کشور بر اساس اصول بازار حرکت کردهاند و فشارهای دولت موجب این عدم توازن تجاری بین دو کشور نیست. این امتیازی است که آسیا نسبت به آمریکا دارد.حجم تجارت اتحادیه اروپا با آسیا هماکنون 1.6 تریلیون دلار است. این رقم، دو برابر تجارت آسیا با آمریکاست، اما واقعیت امر این است که آسیا بهطور فزایندهای در حال تجارت میان ۵۰ کشور واقع در قاره آسیاست. بر اساس گزارش دبیرخانه زیرساخت آسیایی (Asian Infrastructures Bank) در ۲۰۱۹، قاره آسیا بیش از تمام تاریخ خود تجارت درونقارهای را افزایش داد. تجارت میان کشورهای قاره آسیا با 6.5 درصد افزایش نسبت به ۲۰۱۸، به ۸۷۰ میلیارد دلار رسید. در واقع جنگ تجاری آمریکا با چین، به رشد و گسترش آسیاییشدن آسیا کمک کرده است. لازم به توجه است که ترامپ در مسیر استراتژی آمریکای نخست خود، فشار مشابهی را متوجه ژاپن، کرهجنوبی، فیلیپین و برخی دیگر از کشورهای قاره آسیا کرده است. در واقع سیاست جنگ تجاری ترامپ با چین و تعدادی از کشورهای آسیایی، به فرایند آسیاییشدن آسیا کمک کرده است. آسیاییگرایی در چارچوب اصول منطقهایگرایی:در آسیا، آسهآن الگوی کموبیش موفقی را ترسیم کرده است.
Association of South East Asian Nations در ابتدا از سوی سه کشور تایلند، فیلیپین و مالزی در جولای ۱۹۶۱ شکل گرفت؛ این یعنی یک سال پس از اینکه پیمان همکاریهای اکو میان ایران، ترکیه و پاکستان موجودیت پیدا کرد. در ۱۹۶۷ میلادی، تعداد اعضا به پنج کشور و به تدریج به شکل امروزی به ۱۰ کشور بهعنوان اعضای دائمی و دو کشور ناظر رسید.آسهآن امروز بلوک اقتصادی مستحکمی است و شاید کانون یک اتحادیه اقتصادی و تجاری آسیایی باشد که در آینده برای قاره متشکل آسیایی شکل خواهد گرفت. آسهآن جمعا ۷۵۰ میلیون جمعیت نسبتا جوان دارد و فرایند موفقی از یک اتحادیه منطقهای آسیایی را طی کرده است. ظهور آسهآن اولیه، در ۱۹۶۱ میلادی و تقریبا همزمان با تولد پیمان توسعه منطقهای موسوم به ارسیدی (RCD) بود که از دل پیمان سنتو و از سوی ایران، ترکیه و پاکستان شکل گرفت.در ۱۹۸۵ و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، جمهوریهای تازه استقلالیافته به سازمان همکاریهای اقتصادی، اکو که دبیرخانه آن در تهران واقع بود، پیوستند. البته افغانستان هم به پیمان اکو پیوست. در فرایند منطقهایشدن اقتصاد کشورهای آسیا، اکو تقریبا عملکرد ضعیفی دارد. جمعیت زیاد و جوان، منابع طبیعی سرشار، وسعت زیاد و موقعیت ژئوپلیتیک منطقه، شرایط مناسبی را برای توسعه اقتصادی، بازرگانی و سازماندهی پیمان قدرتمند اقتصادی و تجاری فراهم کرده است. کشورهای آسیایی هماکنون در ۲۵ پیمان منطقهای حضور دارند.
جمهوری اسلامی ایران و استراتژی آسیانگری: نگرش مثبت و نزدیکی به کشورهای همسایه و آسیا از اصول مهم دیپلماسی اقتصادی ایران است. در حقیقت، استراتژی جاده ابریشم را اول ایران مطرح کرد که با افتتاح خط آهن مشهد- سرخس- تجن با حضور رؤسای جمهور کشورهای آسیای میانه، شکل واقعیت گرفت. چین ۱۵ سال بعد از آن، پروژه موسوم به یک کمربند-یک جاده خود را مطرح کرد. در واقعیت و در عمل، جمهوری اسلامی ایران از تمام ظرفیتها و قابلیتهای خود برای تحققبخشیدن به این استراتژی بهرهبرداری نکرد.موقعیت ژئوپلیتیک ایران و منابع سرشار انرژی قطعا این فرصت را برای ایران فراهم میکند که به یکی از ممالک پیشتاز در فرایند دوران پساجهانیشدن تبدیل شود. در سازمان اکو نیز ظرفیتهای مهمی وجود دارد که از آنها در مسیر فرایند آسیاییگرایی و استحکام پیوندهای منطقهای استفاده نشده است.منطقهگرایی و آسیامحوری مغایر اصول بینالمللیشدن و جهانیگرایی نیست، بلکه در ادامه و تکامل آن است. آسیا خود را دریافته و پس از قرنها مصمم است که مجددا به کانون تمدن جهانی مبدل شود. آسیای غربی و منطقه خاورمیانه و ایران مهمترین مجموعه این دنیای آسیایی آینده خواهند بود. بزرگترین تولیدکنندگان و بزرگترین مصرفکنندگان انرژی در قاره آسیا قرار دارند و منطقه، فارغ از تمام مشکلات سیاسی، بهناچار بخش تفکیکناپذیری از آسیای قرن ۲۱ خواهد بود. بدیهی است که در استراتژی «آسیا نخست»، کشورها جملگی در وهله اول منافع خود را در نظر دارند، اما در چارچوبی آسیایی.جهان در سه دهه گذشته سه مرحله مهم و مؤثر را تجربه کرده است؛ نخست واقعه ۱۱سپتامبر، دوم بحران مالی ۲۰۰۸ و سوم کرونا. هریک از وقایع، دنیای قبل از خود را بهطور بنیادین تحت تأثیر قرار داده و نظمهای نوین قبلی را تغییر دادند. حالا هم در جهان پساکرونا، نظم نوینی شکل خواهد گرفت که به اعتقاد من قدرت آسیا، بهعنوان نظام برتر جهانی است.
ایران در قرن ۲۱ و دنیای آسیایی:این روزها مصادف است با بیستوچهارمین سالگرد افتتاح راهآهن سراسری مشهد-سرخس- تجن در سال ۱۹۹۴ میلادی. ایران در آستانه یک تحول اقتصادی جدی، اگر نگوییم یک خیز اقتصادی، قرار داشت. رشد تولید ناخالص داخلی 5.3درصدی، روحیه اقتصاد ایران را دگرگون کرده بود و دنیا جمهوری اسلامی ایران را در میان کشورهای آماده به پیوستن به گروه بریکس (BRICS) ارزیابی میکرد.افتتاح راهآهن سراسری با حضور سران ۱۱ کشور منطقه و همچنین نمایندگان عالیرتبه ۴۵ کشور آسیایی، ایران را به محور آسیاییشدن و بازتعریف قاره آسیا پس ازچندین سده تبدیل کرده بود. این راهآهن، ایران را به ترکمنستان و از آنجا به مغولستان و چین متصل میکرد.در آن مقطع، پروژه موسوم به یک کمربند-یک جاده چینیها حتی مطرح نشده بود. این پروژه قرار بود تا یک بازار 1.6تریلیوندلاری را به هم متصل کند و تدریجا با لغو روادید و عبور و مرور شهروندان، زمینههای تشکیل یک بازار عظیم منطقهای را فراهم کند؛ بازاری که از تهران تا توکیو و از باکو تا پکن را پیوند میداد.مروری بر تاریخ تحولات اقتصادی ایران در ۱۵۰ سال گذشته، حکایت از همگسیختگی یا ناگسستگی اقتصادی دارد. اینکه چرا و چگونه اقتصاد ایران اینچنین توسعهگریز و منقطع است، جای بحث جداگانهای دارد، اما چین دو دهه بعد از طرح جاده ابریشم از سوی ایران، آن را بهعنوان مهمترین و راهبردیترین استراتژی اقتصادی خود به جهان ارائه داد.تولید ناخالص داخلی ایران که باید به مرز یک تریلیون دلار میرسید تا ایران را به باشگاه ۱۰ کشور ممتاز اقتصادی جهان تبدیل کند، با افتی ناباورانه، در حد پاکستان تنزل یافت. نباید متعجب بود اگر ایران در نیمدهه آتی در سطح افغانستان یا سریلانکا تنزل کند. البته قطعا چنین شرایطی پیش نخواهد آمد، اما در قرن ۲۱ که من آن را با اطمینان قرن آسیا میدانم، جمهوری اسلامی ایران لازم است و باید جایگاه مناسب و درخور شئونات خود را تحکیم کند.
دیدگاه تان را بنویسید