مشاور عزیز،
هفت سال است که برای یک آژانس تبلیغاتی کار میکنم، همراه با پنج کارمند تماموقت و دو شریک کاری که مالک شرکت هستند. امید دارم که بهزودی از یک آژانس دیگر، پیشنهاد کار در یک سمت جدید دریافت کنم. حقوق و مزایایش خیلی بیشتر است و قرار است روی پروژههای هیجانانگیز کار کنم. همزمان که کارهای دفتریاش را انجام میدهم، به این فکر میکنم که چطور از یک شرکت به یک شرکت دیگر بروم. مالکان شرکت فعلی، در حالت عادی آدمهای فوقالعادهای هستند. سبک مدیریتی خوبی دارند و به حریم کارمندها احترام میگذارند. ولی خدا نکند که یک نفر بخواهد استعفا دهد. انگار مدیرها از این رو به آن رو میشوند و همه چیز به هم میریزد. بگذارید چند مثال برایتان بزنم. یکی از همکارها استعفا داد و مجبور شد در سه مهمانی خداحافظی، با کلی بریز و بپاش شرکت کند، عکس بگیرد و به نطقهای گریهآوری در مدح خودش، گوش کند. یکی دیگر از همکارها وقتی استعفا داد، در ملاء عام به «عدم وفاداری» و «خیانت» محکوم شد، تا جایی که گریهاش گرفت، با اینکه او در کارش به شدت حرفهای بود و از یک ماه قبل، شرکت را در جریان قرار داده بود که میخواهد استعفا دهد. یکی دیگر از همکارها آنقدر با دیدن فوران احساسی مدیرها (که هم منفی بود هم مثبت) اذیت شد که دچار حمله وحشت شد و نهایتا، هفته آخر را سر کار نیامد. خیلی عجیب است چون آنها در حالت عادی در رابطه با تمام اتفاقاتی که در شرکت میافتد، خیلی به اعصاب خود مسلط هستند. فکر نکنم این رفتارشان ربطی به تبعیض، جنسیت یا رده داشته باشد. واکنش آنها به نظرم کاملا تصادفی است و از نظر احساسی، یکی از دو سر طیف است. من دوست دارم در واکنش به استعفای من، اعتدال و اخلاق حرفهای را رعایت کنند اما میدانم این اتفاق نمیافتد. اگر امکانش بود خودم را برای یک واکنش مشخص، آماده میکردم، اما چون نمیدانم چه واکنشی نشان خواهند داد، بهشدت استرس دارم که چطور خبر استعفایم را به آنها بدهم. تنها چیزی که میدانم این است که واکنششان هرچه باشد، افراطی خواهد بود. نه تشریفات خاصی میخواهم نه اوقات تلخی. من فقط میخواهم کارهای دو هفته آخر را تحویل دهم و با احترام متقابل، شرکت را ترک کنم.
آیا توصیه خاصی برای من دارید یا ادبیات خاصی که استفاده کنم؟ وقتی نمیدانم چه واکنشی در انتظارم است چطور میتوانم این احساسها را کمتر کنم؟ نمیخواهم پلهای پشتسرم را خراب کنم، چون آنها در سایر اوقات، مدیرهای خوبی هستند.
پاسخ: دوست عزیز، بعضیها خداحافظی کردن را خوب بلد نیستند، اما مدیران تو در این زمینه، افتضاحند. اعتراف میکنم چیزهایی که در مورد واکنشهای افراطی مدیرانت گفتی برایم جالب بود. مدیرانی که از استعفای کارمندشان ناراحت میشوند معمولا یا ابراز نا امیدی و ناراحتی میکنند یا به شکلی غیرمنطقی، عصبانی میشوند که انگار به آنها خیانت شده. مدیران تو، هر دو واکنش را نشان میدهند. گاهی در مقابل یک نفر! اگر این رفتارها برای تو و همکارانت، عواقب جدی نداشت، به نظرم خیلی خندهدار میشد. واکنش بد نسبت به استعفا میان مدیران کاملا شایع است. نرمال نیست اما بیشتر از آنچه باید، اتفاق میافتد. من همیشه از کارمندها میشنوم که مدیرشان طوری به استعفای آنها واکنش نشان داده که انگار در یک رابطه به او خیانت شده. بیشتر شبیه به هم زدن یک رابطه است تا یک تصمیم کاری. گاهی حتی تا روز آخر با کارمند مربوطه حرف نمیزنند.
البته این واقعا مسخره است. آدمها بهدلایل مختلفی کارشان را ترک میکنند. این بخشی از کسبوکار و کاملا طبیعی است. مدیرانی که از استعفای کارمندشان شوکه میشوند، شغلشان را بلد نیستند چون باید فرض را بر این بگذارند که هر کارمندی بالاخره یک زمانی، شرکت را ترک خواهد کرد و طبق این فرض، برنامهریزی کنند، مثلا به این فکر کنند که چطور ارزشمندترین کارمندان خود را ترغیب به ماندن کنند یا ساختاری ایجاد کنند که اگر کسی استعفا داد، کل شرکت به هم نریزد.
در هر حال، تو در موقعیت عجیب و غریبی هستی چون نمیدانی باید خودت را برای چه چیزی آماده کنی. آیا به تو انگ بیوفایی میزنند یا در سه مراسم جداگانه، از تو تقدیر و تشکر میکنند؟ میتوانی استعفای کارمندهای قبلی را واکاوی کنی تا سرنخ پیدا کنی. آیا کارمندی که در روز استعفا، مدیرها از او چاپلوسی کردند، قبلا نور چشمی آنها بوده؟ آیا کسی که مورد انگ قرار گرفت، رابطهاش با مدیران بالا و پایینهایی داشته؟ یا شاید «نحوه» استعفا یا علت استعفایشان با هم فرق داشته. دنبال عوامل مشترکی بگرد که کمک کند واکنششان نسبت به استعفای خودت را پیشبینی کنی. در غیر این صورت باید خودت را برای هر دو واکنش آماده کنی. واضح است که قرار گرفتن در شرایط اول، خیلی راحتتر است. بگذار دو هفته تمام از فضائل تو بگویند، بگو که ترک آنها برایت سخت است، عکسهای یادگاری بگیر و راهت را بگیر و برو.
اما اگر طوری رفتار کردند که انگار برای تخریب سازمان، تبانی کردهای، «اگر امکانش هست»، اهمیت نده و از کنارشان عبور کن. اگر در حد غر و لند است، حرفهایشان را نشنیده بگیر و دو هفته آخر را با خوشی بگذران. بگذار هر چقدر میخواهند غر بزنند. تو که داری میروی. دیگر مهم نیست. اما اگر رفتارهایشان طوری است که نمیشود نادیدهاش گرفت، مثلا فرض کن سرت داد بزنند یا ساعتها برایت آه و ناله کنند، فراموش نکن که تو داری از آنجا میروی و در موضع قدرت هستی. اگر قصد رفتن نداشتی، مجبور بودی به خاطر حقوقت، با آنها کنار بیایی. اما حالا چیزی را از دست نمیدهی اگر مثلا بگویی: «نه. دوست ندارم با من اینطوری رفتار شود.» و سپس آنجا را ترک کنی. البته بهتر است حتیالمقدور از چنین چیزی اجتناب کنی. نباید تمام پلها را پشت سرت خراب کنی. تو در آینده به رفرنس نیاز داری (کسی که معرف تو باشد و تاییدت کند)، اما اگر واقعا عصبانیات میکنند، لزومی ندارد بمانی. این را هم به یاد داشته باش که لازم نیست برای دفاع از حق خودت، واکنش تند نشان دهی. مثلا اگر در جلسهای مورد سرزنش قرار گرفتی، با لحنی آرام بگو: «نظر ما در این مورد متفاوت است و به نظرم بحث در این مورد، سازنده نیست. من قبل از رفتن، کلی کار ناتمام دارم پس بهتر است این جلسه را ترک کنم و پروژهها را سر و سامان دهم.»گاهی اگر بدانی که چند گزینه داری، تحمل روزهای آخر برایت آسانتر میشود. اما اگر لازم دیدی، میتوانی زودتر از موعد بروی. تو آنجا زندانی نیستی. اما فکر کنم دو هفته تقریبا عجیبی را پشتسر خواهی گذاشت و بعدها داستانش را برای بقیه تعریف خواهی کرد.
دیدگاه تان را بنویسید