دهکده کوچک «هِیآنوای» در کشور ولز را در واقع باید یک کتابفروشی مشهور دانست. «جشنواره سالانه ادبیات هِیآنوای» و «کتابفروشی صداقت» در «هِیآنوای» از جاذبههای گردشگری این دهکده به شمار میروند. در این کتابفروشی خریدوفروش کتاب بر پایه صداقت است.
دهکده «هِیآنوای» با ٤٠ کتابفروشی و فقط ١٤٠٠ ساکن به شهر کتابفروشیها معروف است اما «کتابفروشی صداقت» که از همه معروفتر است، جذابیت خاصی به این دهکده بخشیده است.
این کتابفروشی در دهه٦٠ میلادی شکل گرفت و کتابها در قفسههایی در فضای آزاد قرار دارند. در کنار این قفسهها جعبهای وجود دارد که باید هزینه کتاب خریداریشده را در آن قرار داد و همه درآمدها به قلعه «هِیآنوای» میرسد.
صاحب این کتابفروشی، ریچارد بوت، پادشاه خودساخته کتابهای دست دوم با خرید کتاب به صورت عمده از کالجها، کتابخانهها، عمدهفروشان و کلکسیونرها، روستایی از ولز را به مکانی جذاب برای توریستها تبدیل کرده است. او در سال ٢٠٠٦، همزمان ٦ کتابفروشی کتابهای دست دوم را در دهکده «هِیآنوای» راهاندازی کرد. ریچارد بوت یکمیلیون کتاب جمعآوری کرد تا روستایی رو به انحطاط به نام «هِیآنوای» را به بهشتی برای طرفداران کتاب دست دوم تبدیل کند و طولی نکشید که موفقیت غیرقابل باور خود را در یکی از روزهای آوریل جشن گرفت.
جین فرانک از دانشگاه گریفیتِ استرالیا در تحقیقات خود درباره توسعه اقتصادی منطقه در سال ٢٠١٨ نوشت: «از بوت بهعنوان فردی یاد میشود که مسئولیت احیای مجدد با جذابیتهای بیحدوحصر را به تنهایی عهدهدار شده است و این روستای درحال مرگِ ولز و جنبش بینالمللی شهر کتاب را با فداکاری عظیمی هدایت میکند.»
بهترین بریتانیایی عجیب
چهره آقای بوت با موهای سیاه و عینک سیاه و سفید، همان چیزی بود که گاردین آن را «بهترین بریتانیایی عجیب» نامید که تحصیلکرده آکسفورد بود و نوشت: «هرگز از شور و اشتیاقش برای جمعآوری کتابهای چشمنواز و سرگرمکننده و فوقالعاده کاسته نشد.» او از ثروت به ارثرسیده خود، در معاملههای فروش مالالتجاره حریقزده که توسط طمعکاران، صومعهها، توزیعکنندگان ورشکسته و املاک کشورهای درحال فروپاشی ارایه میشود، سرمایهگذاری کرد. بوت در اوایل دهه ١٩٦٠ شروع به خرید عمده ایدهآلی کرد. صدها هزار کتاب دست دوم را وارد زادگاه خود کرد و ٦ فروشگاه خود را پر کرد و در سال ١٩٨٨ نخستین «جشنواره سالانه ادبیات هِی» را که دهها هزار بازدیدکننده را به سوی خود کشانده بود، بنیانگذاری کرد.
این جشنواره، دهکده کوچک روی رودخانه وای را که صدهاسال به جای کتاب، پشم، ذرت و گوشت گاو صادر کرده بود و هرگز بیش از دوهزار نفر در آنجا ساکن نبودند، ارتقا داد. در آغاز کار، هیچ دلیل منطقی ادبی وجود نداشت که «کتابفروشی صداقت» به یک «شهر کتاب» مشهور بینالمللی تبدیل شود (گرچه منصفانه بگوییم، «هِی» خانه نویسندگانی چون پنلوپه چتدود، کریستوفر داوسون، یاسپر فورد، این فین لیسون و جنی ولنتاین نیز بوده است). اما هنگامی که از آرتور میلر، نمایشنامهنویس مشهور آمریکایی خواسته شد در جشنواره حضور پیدا کند، به فکر فرو رفت و گفت: «هِیآنوای؟ یه جور ساندویچه؟»
پایتخت کتابهای دست دوم
بوت «هِی» را در سراسر جهان بهعنوان پایتخت کتاب دست دوم معرفی کرده و همچنین بهعنوان ایدهآلیستی جذاب و تبلیغکنندهای غیرقابل توصیف شهرتی به دست آورده بود اما با وجود اینکه قبلا در حسابداری کار میکرد، تاجری بیتوجه بود که غالبا در پرداخت قبضهای خود عقب میماند. با وجود این، «هِی» برای دهکدههای کوچک دیگر در جهان الهامبخش است تا با جمعآوری کتاب برای جذب گردشگر و احیای اقتصادی، از نمونهای اینچنینی تقلید کنند. دقیقا مانند روستاییان ولزی در فیلم «١٩٩٥»: «مردی انگلیسی که از یک تپه بالا میرود اما از یک کوه پایین میآید»؛ کسی که زمین را در بالای تپهای نمادین جمع کرده تا آن را رسما بهعنوان یک کوه معرفی کند.
در سال ٢٠٠٤، بوت به دلیل ارتقای جهانگردی موفق به کسب «نشان امپراتوری بریتانیا» شد. نام ریچارد بوتِ کتابفروش، در اواخر دهه ١٩٧٠ و اوایل دهه ٨٠ با ١,١میلیون جلد کتاب که در ٩.٩ مایل قفسه کتاب چیده شده بود، بهعنوان بزرگترین کتابفروشی دست دوم جهان در کتاب رکوردهای گینس ثبت شده است.
بوت به مدرسه راگبی میرفت و در آکسفورد تاریخ میخواند، جایی که اشتیاق او به کتاب شکل گرفت، اشتیاقی که قبلا در ١٢سالگی توسط یک کتابفروش محلی رشد یافته و در کالج توسط یک فروشنده بار دیگر احیا شد. پس از فارغالتحصیلشدن و کار حسابداری به مدت سه هفته را ترک کرد و به «هِی» نقلمکان کرد؛ جایی که والدینش برای لذتبردن از آرامش روستا به ملکی متعلق به دایی ثروتمندش پناه آورده بودند. او در کتاب «قلمرو پادشاهی کتابهای من» که زندگی خود را در آن شرح داده است، نوشت: «خرید یک فروشگاه کوچک در «هِیآنوای» به این معنی بود که به جای بازیکردن نقشی جزئی در تجارتی بزرگ، میتوانستم در یک شرکت خُرد، نقش اصلی را بازی کنم.»
او ایستگاه آتشنشانی سابق، سپس انبارها و یکی از قلعههای نورمن را خریداری کرد و حمل بار با کامیونهای کتاب را شروع کرد و حق چاپ گرفت. پاول کالینز در کتاب «خانه ششگانه: گمشده در شهر کتاب»، درباره «هِی» نوشته است: «بوت در ایالات متحده آنها را به دلار خریداری میکرد» چون حوزههای قدیمی ورشکسته شدند و گنجینههای خود را فروختند -زیرا «هیچکس آنها را نمیخواند»- و موسسات نیویورک مانند استکرت-هافنر درهای خود را تخته کردند و به مثابه بانوان ثروتمندی بودند که درگذشتند و کتابخانهها را به فرزندان اهل ادبیات خود واگذار کردند.
پادشاه هِی
موجودی بوت دایرهالمعارف بود. آمریکاییها کتابخانههای شخصی خود را براساس تعهدات خاصی ذخیره کردند. او کتابهایی را برای استودیوهای فیلمبرداری تهیه کرد. در تاریخ یکم آوریل ١٩٧٧، بوت «هِی» را قلمرو پادشاهی مستقلی اعلام کرد و اسب خود را نخستوزیر نامید؛ شیرینکاریهای جالب دیگری هم در چنته داشت که بعدها ادامه پیدا کرد. او به کار مدیریت فروشگاه «پادشاه هِی» ادامه داد و در جشنهای سلطنتی خود، کتابهای زرقوبرقدارش را به فروش میرساند. البته او به عنوان کاندیدای حزب کارگر سوسیالیست در مجلس ١٩٩٩ ولز و یک دهه بعد برای پارلمان اروپا کمتر از ٢درصد آرا را به خود اختصاص داد. مبارزات انتخاباتی بوت ناموفق از آب درآمد. او در سال ٢٠١٤ موافقت کرد نام خود را به «جایزه سالانه محفل نویسندگان هِی» اختصاص دهد.
خانم فرانک از دانشگاه گریفیت نوشت «از همان آغاز به جای گرفتن جشن کتاب در شهر بهعنوان یکی از امور فرهنگی منحصربهفرد، تأکید او بر ارتقای امپراتوری کتاب خود و جامعه روستایی «هِیآنوای» بود.» بوت اعضای طبقه کارگر روستایی «هِیآنوای» را که با تخریب املاک و مستغلات بهعنوان انبارها و فروشگاهها و جمعکردن صدها هزار جلد در آنجا، شهر کتابی بینظیر ساخته بودند، قهرمان نامید و نوشت: «با تنها چند کارگر کار کردم» و «به این نتیجه رسیدم کتابهایی جمعآوری کنم با تنوع فکری بیشتر از آنچه در کتابهای دانشگاههای جزایر بریتانیا جمع شده است.»
آگهی درگذشت او در هفتهنامه هرفورتایمز به وسیله خانوادهاش قرار داده شده است که گفتهاند بوت «در صلح و آرامش در خانه خود که در مرز شرقی انگلیس و ولز قرار گرفته وبه اصطلاح پادشاه قلمرو «هِیآنوای» است ،در هشتاد سالگی درگذشت؛ همان جایی که او کسب و کاری سازنده ایجاد کرد و برای مردم این سرزمین صلح و آرامش به ارمغان آورد.»
دیدگاه تان را بنویسید