فیلم «انگل» ساخته یونگ ـ جوـ هو از کره جنوبی، امسال نهفقط جایزه فستیوال کن در فرانسه را به دست آورد، بلکه برای اولین بار در تاریخ اسکار، جایزه اصلی بهترین فیلم را نیز کسب کرد زیرا طبق سنت برتریجویانه تاکنون معمول در اسکار، هیچ فیلم غیرانگلیسیزبانی لایق کسب این افتخار تشخیص داده نمیشد. این فیلم بهظاهر سرگرمکننده و هیجانانگیز که مرز ژانرها را در هم میریزد و گیشههای فروش در دنیا را تسخیر میکند، لبریز از مفاهیم استعاری بدنمند در جامعهای با حاکمیت نظام طبقاتی سرمایهداری است؛ جامعهای که در آن، خانوادههای فرادست و فرودست در ظاهر منفک از یکدیگر زندگی میکنند، اما فیلمساز موفق میشود با خلق جهانی استعاری و بدیع، ماهیت بهرهوری انگلوار هر دو طبقه از یکدیگر را با ظرافتی تمام تصویر کند. فیلم با نگاهی بهظاهر معمول به معرفی خانواده چهارنفره کیم، ساکن یکی از زیرزمینهای محلهای فقیرنشین در سئول، شروع میشود. در ابتدای فیلم، فرزندان خانواده را میبینیم که با ظاهری ژولیده در حالی که گوشیهای موبایل نسبتا مدرنی در دست دارند، برای استفاده دزدکی از اینترنت همسایه نهایتا فضای گوشه بالای مستراح آلونک را پیدا میکنند که تا به جهان مجازی اتصال پیدا کنند و به درخواست کاری موقت جواب مثبت دهند. فیلمساز در همین ابتدا حواس ما را به مستراح آلونک در ربع طبقه بالایی آلونک مجاور پنجره به عنوان استعارهای از شرایط جلب میکند. پس از این، در صحنهای، به پدر معرفی میشویم که حین خوردن تکهنانی، در حال مقابله با سوسک است. پدر خانواده با آنکه در مشاغل زیادی بوده است اما دست آخر بیکار مانده و توانایی اداره خانواده خود را ندارد. او حتی توانایی درست تازدن یک جعبه پیتزا را ندارد و گاهی وقتی سعی دارد برای ادای احترام از سر میز بلند شود، مدام سرش به کابینت برخورد میکند. پدر استعارهای از دستوپازدنهای بیهوده برای دوامآوردن در جامعه سرمایهداری امروز است و فیلمساز از ابتدا با ظرافت به ما نشان میدهد که برای بهدستآوردن زندگی بهتر، همه تیرهای این مرد به سنگ خورده است. سنگ، استعاره آشنای دیگری در فیلم انگل است. دوست پسر خانواده، در اوایل فیلم وقتی به دیدار خانواده کیم میآید، به عنوان هدیه سنگی خوشتراش را از طرف پدربزرگش برای خانواده میآورد؛ مجسمهای سنگی که به روایت فیلم، آکنده از استعاره است و شانس میآورد و در طول فیلم میبینیم پسر خانواده این سنگ را همهجا به دنبال خودش میکشد؛ چنانکه گویی بخشی از وجودش شده باشد. سنگ با نقشهای ظریف و پراستعارهاش برای او خود زندگی است. گاه شانس به ارمغان میآورد و گاه سرد و خشن میشود و زندگیاش را به خطر میاندازد. دوست پسر خانواده، او را به عنوان معلم انگلیسی به خانواده ثروتمند پارک قالب میکند. پسر که فرصت را مناسب میبیند و خانم پارک را ساده و خوشقلب مییابد، با نقشهای حسابشده اعضای خانواده خود را به استخدام خانواده پارک در میآورد. نقطه عطف این نقشهها زمانی است که خدمتکار خانه از کار بیکار میشود و مادر خانواده کیم جای او را میگیرد. در یک عصر، احتمالا بهاری، خانواده ثروتمند پارک تصمیم میگیرند برای پسر کوچک بیشفعال و احتمالا دچار صرع با حملات ناآگاهی موقت ناشی از آسیب مغزی که به روایت مادرش، نابغه کوچولوی خانواده و مرکز توجه است، در بیرون از خانه جشن بگیرند. در نبود اعضای خانواده اشرافی در خانه، زیرزمیننشینان عصری را به عیش و نوش و درازکشیدن زیر آفتاب و دیدن آسمان میگذرانند؛ چیزی که در خانه زیرزمینیشان از آن بیبهرهاند. گرچه باران شاید هشدار میدهد این خوشی به درازا نخواهد کشید. خدمتکار قبلی خانه در میانه عیش و نوش خانواده کیم سرزده برای برداشتن چیزی از زیرزمین به خانه برمیگردد. اما راز او رو میشود و ما شوهرش را میبینیم که برای فرار از دست طلبکاران و زندان با لانهگزینی در زیرزمین پرپیچوخم سیاهچالمانند از نظر پنهان، به مدت بیش از چهار سال به ارتزاق شبانه انگلوار در خانه مشغول بوده است. مرد سیاهچالنشین فرودست، فقط یک بار به صورت روح سرخپوستی به پسر بیمار خانواده پارک، در شب تولدش در برابر او ظاهر شده است، ولی عینیت این روح سرگردان انگلواره همیشه از نظر بقیه اعضای خانواده پارک مخفی مانده است. او بهظاهر فقط از اینکه نفس میکشد و غذایی برای خوردن دارد، خوشحال است و با روشن و خاموشکردن چراغهای خانه به زبان مورس که از پیشاهنگی آموخته است، هر روز به ارباب خانه ادای احترام میکند. مرد استعارهای از تنهای اسیر در زندانهای خاموش در دنیای مدرن است. زمانی که راز هر دو خانواده فقیر رو میشود، در درگیریای شبانه دور از چشم خانواده فرادست، شاهد جدال انحصارطلبانه و خشونتبار آنها میشویم. در این جدال، گوشی موبایل به طور استعاری وسیله تهدید و ارعاب میشود. با پیروزی نسبی اما شکننده خانواده کیم، آرامش موقت برقرار میشود. در زمانی که در تاریکی شب اعضای خانواده کیم همچون حشرات روی کف اتاقها میخزند، همچنان خانواده فرادست سادهلوح پارک از این ماجرا بیخبر میماند. اما توفانی دیگر در راه است. در میان بارش باران موسمی، سه نفر از خانواده کیم، شبانه مجبور به فرار از خانه باشکوه و پناهبردن به آلونک زیر کف زمین خود میشوند که سیلاب و بالاآمدن فاضلاب باعث فرورفتنشان در لجن میشود. فقط مجسمه سنگی به وسیله پسر و مدال ورزشی از سوی پدر حفظ میشود، سهم دختر فرصتی برای سیگارکشیدن در روی مستراح دم پنجره است که از آن گنداب و لجن بیرون میزند. پس از این شب کابوسگونه، همه افراد خانواده کیم به میهمانی غیرمنتظره جشن تولد پسر بیقرار خانواده پارک، به دور خیمه سرخپوستی او در حیاط مصفای خانه دعوت میشوند. این مراسم سرخپوستی در خانه استعارهای از نفوذ بلامنازع نظام سرمایهداری حاکم آمریکایی و استعارهای از شرایط طنزآلود و تلخ انسان در جوامع پیرامونی وابسته به این نظام است. در سکانسهای پایانی فیلم جدال دو خانواده فرودست در خانه لانهگزیده، به خشونتی آشکار تبدیل میشود که از دو سو قربانی میگیرد. در این میان، خشم فروخفته ناشی از تحقیر (یعنی اظهار اشمئزاز از بوی بدن خانواده کیم از طرف خانواده پارک) سر باز میکند و آقای پارک با ضربه چاقوی آقای کیم از پا در میآید. از آن به بعد است که بزرگ خانواده کیم خود را در سیاهچاله زیرزمین خانه اشرافی زندانی میکند تا از گزند قانون در امان بماند. دختر خانواده کشته میشود و پسر به علت ضربه و آسیب مغزی، دچار خندههای بیاختیار میشود؛ خندههایی که با وضعیت بیشازپیش رقتبار خانوادگی او در تضاد است. فیلم به طور استعاری بر جامعهای مردسالار اشاره دارد؛ از جمله تأکید بر مهارت ردوبدلکردن رمزهای از راه دور در هنگام اضطرار که بنا بر رسمی در فرهنگ سرخپوستی آمریکایی، در آموزش پیشاهنگی به پسران آموخته میشود و این پسران هستند که باید رؤیای ثروتمندشدن پدران را به واقعیت تبدیل کنند. این فیلم گزنده با طنزی تلخ و سیاه، ما را به طور استعاری و ملموس با جامعه طبقاتی ظالمانه، فردمحور و بیرحمی آشنا میکند که زندگی انگلصفتانه از مشخصات آن است. در این شرایط، پیروز نهایی، نظام سرمایهداری حاکم بر اوضاع است. فیلم انگل با استعارات تلخ و گزنده خود به ما پیشنهاد میدهد تا بهتر به دور و برمان نگاه کنیم.
دیدگاه تان را بنویسید