ارسال به دیگران پرینت

کارآفرینی | کسب‌وکار

نظریه‌های کارآفرینی به چه کار کسب‌وکار می‌آیند؟ | متفکران پیچیده

دیدگاه مبتنی بر نظریه (Theory-Based View) یکی از رویکردهای نوظهور در حوزه کارآفرینی و مدیریت کسب‌وکار است که به‌طور فزاینده‌ای توجه پژوهشگران و مدیران را به خود جلب کرده است.

نظریه‌های کارآفرینی به چه کار کسب‌وکار می‌آیند؟ | متفکران پیچیده

دیدگاه مبتنی بر نظریه (Theory-Based View) یکی از رویکردهای نوظهور در حوزه کارآفرینی و مدیریت کسب‌وکار است که به‌طور فزاینده‌ای توجه پژوهشگران و مدیران را به خود جلب کرده است. این دیدگاه بر این اصل استوار است که کارآفرینان و مدیران موفق، نه‌تنها از تجربه و شهود خود استفاده می‌کنند، بلکه با تدوین و به‌کارگیری نظریه‌ها و الگوهای ذهنی پیچیده، به شناسایی فرصت‌های جدید و تدوین استراتژی‌های کارآمد برای بهره‌برداری از این فرصت‌ها می‌پردازند. در این چهارچوب، نظریه‌ها به‌عنوان الگو‌های ذهنی از ایده‌های کسب‌وکار تعریف می‌شوند که تصویری از آینده ممکن و مجموعه‌ای از فرضیات، شرایط و اقدامات لازم برای تحقق آن آینده را ترسیم می‌کنند. نظریه‌ها به‌ویژه در محیط‌های پویا و پرابهام، مانند بازارهای نوظهور یا صنایع مبتنی بر فناوری‌های جدید، به کارآفرینان کمک می‌کنند تا با تنظیم یک چهارچوب شناختی، تصمیمات خود را با دقت بیشتری اتخاذ کنند و از فرصت‌های نوظهور به بهترین شکل بهره‌برداری کنند.

ادبیات علمی موجود در زمینه دیدگاه مبتنی بر نظریه را می‌توان به دو دسته اصلی تقسیم کرد: مطالعات مفهومی و مطالعات تجربی. در بخش مفهومی، پژوهشگران تلاش کرده‌اند تا چهارچوبی توصیفی و هنجاری برای این دیدگاه ارائه دهند. به‌عنوان ‌مثال، فلین و زنگر (2017) با معرفی این دیدگاه، نشان داده‌اند که کارآفرینان با تدوین نظریه‌های واضح و جامع می‌توانند احتمال شناسایی فرصت‌های جدید را افزایش دهند و از ساختارهای شناختی خود برای انجام تحلیل‌های «چه می‌شود اگر» و استدلال‌های متقابل بهره‌برداری کنند. این پژوهش‌ها، ویژگی‌های نظریه‌های موثر را بررسی کرده و به‌طور خاص به نقش نظریه‌ها در تسهیل فرآیند شکل‌گیری استراتژی‌های شرکت‌ها پرداخته‌اند. در همین راستا، زلوگر و زنگر (2023) نشان داده‌اند که نظریه‌ها می‌توانند با ایجاد یک چهارچوب شناختی منسجم، کارآفرینان را در جهت‌دهی به یادگیری‌های خود و تفسیر نتایج آزمایش‌ها یاری دهند. همچنین اشمیت (2022) با گسترش این ایده، به اهمیت تدوین نظریه‌هایی با فرضیه‌ها و ارتباطات علّی روشن و دقیق تاکید کرده‌اند.

در کنار مطالعات مفهومی، پژوهش‌های تجربی نیز به بررسی مزایا و اثرات عملی دیدگاه مبتنی بر نظریه پرداخته‌اند. این مطالعات عمدتاً با استفاده از آزمایش‌های کنترل‌شده تصادفی (RCTs) تلاش کرده‌اند تا مزایای آموزش کارآفرینان در زمینه تدوین و بهبود نظریه‌های خود را بررسی کنند. کامفو و همکاران (2020، 2024) در چندین مطالعه تجربی، تاثیر آموزش کارآفرینان برای تدوین نظریه‌های راهنما و استفاده از آزمایش‌ها برای اعتبارسنجی این نظریه‌ها را بررسی کرده‌اند. یافته‌های آنها نشان می‌دهد کارآفرینانی که با استفاده از این رویکرد عمل می‌کنند، در مقایسه با کسانی که صرفاً بر شهود و تجربه خود متکی هستند، نتایج بهتری در حوزه‌هایی چون درآمد، سودآوری و بقای کسب‌وکار کسب می‌کنند. نولی و اسپینا (2022) نیز در پژوهشی مشابه، تاثیر مثبت تدوین نظریه‌ها بر رشد کسب‌وکارها را در یک مطالعه میدانی در بریتانیا نشان داده‌اند. علاوه بر این، آگروال و همکاران (2024) در یک مطالعه تجربی در تانزانیا نشان داده‌اند که آموزش کارآفرینان برای تدوین و آزمایش نظریه‌ها، می‌تواند به افزایش درآمد و سودآوری آنها منجر شود و احتمال انجام تغییرات هماهنگ در الگو‌های کسب‌وکار را افزایش دهد.

با وجود این بینش‌های ارزشمند، هنوز شکاف‌های مهمی در ادبیات موجود وجود دارد. یکی از این شکاف‌ها مربوط به این است که پژوهش‌های قبلی عمدتاً بر تدوین نظریه‌ها و آزمایش آنها قبل از راه‌اندازی کسب‌وکار تمرکز داشته‌اند و کمتر به این موضوع پرداخته‌اند که این نظریه‌ها چگونه پس از راه‌اندازی به‌عمل درآمده و در طول زمان به‌روزرسانی می‌شوند. پژوهش‌های پیشین نشان داده‌اند که فرآیند شکل‌گیری استراتژی در محیط‌های پویا و پرابهام اغلب پدیداری و تطبیقی است و کارآفرینان نیاز دارند تا نظریه‌های خود را بر اساس نتایج واقعی بازار به‌روزرسانی کنند. در همین راستا، مقاله Putting entrepreneurial theories into action: Insights from a matched study of three solar ventures  نیز به دنبال پر کردن همین شکاف است. نویسندگان این مقاله با استفاده از یک مطالعه موردی القایی چندگانه، به بررسی چگونگی تبدیل نظریه‌های کارآفرینی به عمل پس از راه‌اندازی کسب‌وکار و در طول زمان پرداخته‌اند. آنها با تمرکز بر سه کسب‌وکار در صنعت انرژی خورشیدی ایالات‌متحده بین سال‌های ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۶، تلاش کرده‌اند نشان دهند که چگونه نظریه‌ها می‌توانند به‌عنوان ابزاری راهبردی برای هدایت اقدامات و تصمیم‌گیری‌های کارآفرینان در مواجهه با شرایط پیچیده و متغیر بازار عمل کنند. این مقاله با استفاده از مواد آرشیوی و مصاحبه‌های واقعی، به تحلیل فرآیند تکامل نظریه‌ها، اقدامات استراتژیک انجام‌شده بر اساس این نظریه‌ها و نحوه بازنگری (یا عدم بازنگری) آنها پرداخته و تلاش کرده است تا با ارائه شواهد تجربی، بینشی عمیق‌تر از کاربرد عملی دیدگاه مبتنی بر نظریه ارائه دهد. در ادامه خلاصه‌ای از این مقاله ارائه می‌شود.

مقاله چه می‌گوید؟

نویسندگان این مقاله به بررسی دیدگاه مبتنی بر نظریه (Theory-Based View) در کارآفرینی پرداخته‌اند. این دیدگاه به‌تازگی در ادبیات کارآفرینی ظهور کرده و کارآفرینان را به‌عنوان افرادی معرفی می‌کند که با توسعه نظریه‌های خاص خود به شناسایی فرصت‌های جدید و تدوین استراتژی‌های موثر برای بهره‌برداری از آنها می‌پردازند. در اینجا، نظریه‌ها به‌عنوان الگو‌های ذهنی از ایده‌های کسب‌وکار تعریف می‌شوند که تصویری از آینده ممکن و مجموعه‌ای از فرضیه‌ها، شرایط و اقدامات لازم برای تحقق آن آینده را ترسیم می‌کنند. این نظریه‌ها به کارآفرینان کمک می‌کنند تا شکاف‌ها و فرصت‌های نوظهور در بازار را شناسایی کرده و ساختار یادگیری خود را بهبود ببخشند. به‌طور خاص، نظریه‌ها چهارچوبی شناختی را برای انجام تحلیل‌های «چه می‌شود اگر» و استدلال‌های متقابل فراهم می‌کنند، فرضیه‌ها را شناسایی و نتایج آزمایش‌ها را تفسیر می‌کنند. در این معنا، نظریه‌های کارآفرینی نقش مشابهی با نظریه‌های علمی دارند و پژوهشگران اغلب از اصطلاح «کارآفرینی علمی» برای توصیف این رویکرد استفاده می‌کنند.

ادبیات مربوط به دیدگاه مبتنی بر نظریه به‌طور کلی به دو جریان اصلی تقسیم می‌شود. جریان اول عمدتاً مفهومی است و عناصر توصیفی و هنجاری این دیدگاه را توسعه می‌دهد. این جریان به توصیف چگونگی تدوین نظریه‌ها از سوی کارآفرینان و ویژگی‌های نظریه‌های موثر در کارآفرینی می‌پردازد و نقش‌های خاصی را که نظریه‌ها می‌توانند در شناسایی فرصت‌ها و تدوین استراتژی‌های شرکت ایفا کنند، بررسی می‌کند. در مقابل، جریان دوم تحقیقات عمدتاً تجربی را شامل می‌شود. این مطالعات از آزمایش‌های کنترل‌شده تصادفی (RCTs) برای ارزیابی دقیق مزایای آموزش کارآفرینان در زمینه الف- تدوین نظریه‌های راهنما و ب- بهبود نظریه‌های خود از طریق انجام آزمایش‌ها استفاده می‌کنند. این مطالعات شواهد قابل ‌توجهی از ارزش نظریه‌ها و آزمایش‌ها ارائه داده‌اند و تاثیرات مثبت آنها را بر درآمد، سود و بقای کسب‌وکارها نشان داده‌اند. با این‌ حال، با وجود بینش‌های ارزشمند این پژوهش‌ها، هنوز شکاف‌هایی در دانش موجود وجود دارد. یکی از شکاف‌های مهم این است که تحقیقات تجربی موجود هنوز فرآیند تبدیل نظریه‌های کارآفرینی به عمل را پس از راه‌اندازی کسب‌وکار و در طول زمان بررسی نکرده‌اند. بااین‌حال، ادبیات غنی مربوط به فرآیندهای کارآفرینی نشان می‌دهد که شکل‌گیری استراتژی یک فرآیند پدیداری و تطبیقی است. این موضوع به‌ویژه زمانی اهمیت پیدا می‌کند که کسب‌وکارها در بازارهای نوظهور، فناوری‌های آزمایش‌نشده یا الگو‌های کسب‌وکار نوین فعالیت می‌کنند، زیرا کارآفرینان در این شرایط با عدم قطعیت‌های زیادی مواجه هستند و تصویر روشنی از آنچه ممکن است به دست آورند ندارند. علاوه بر این، حتی آزمایش‌های عمدی نیز بعید است که بتوانند این عدم قطعیت‌ها را به‌طور کامل قبل از راه‌اندازی حل کنند، زیرا برخی از یادگیری‌ها ممکن است تنها از طریق مشارکت واقعی در بازار امکان‌پذیر باشد و همچنین اقداماتی که برای اجرای یک استراتژی انجام می‌شوند می‌توانند اطلاعات جدید و غیرمنتظره‌ای را آشکار کنند. بنابراین، حتی اگر کارآفرینان نظریه‌های خود را قبل از راه‌اندازی اعتبارسنجی کنند، احتمالاً پس از راه‌اندازی و با گذشت زمان نیاز به تطبیق آنها خواهند داشت. با ‌وجود این، تحقیقات موجود هنوز این فرآیند را به‌طور کامل مورد بررسی قرار نداده‌اند.

نویسندگان این مقاله برای پر کردن این شکاف، با یک مطالعه موردی القایی چندگانه به بررسی این مسئله پرداخته‌اند. آنها سه کسب‌وکار در صنعت انرژی خورشیدی ایالات‌متحده را در بازه زمانی سال‌های ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۶ مورد مطالعه قرار داده‌اند. طراحی و دیدگاه آنها بر پایه «گسترش نظریه» (theory elaboration) بنا شده است که از ساختارهای شناخته‌شده در ادبیات استراتژی و کارآفرینی برای افزودن غنا و جزئیات به نظریه موجود استفاده می‌کند. این سه کسب‌وکار در زمان و بازار مشابهی تاسیس شدند و در محیط‌های مشابهی حرکت کردند، اما تیم‌های موسس آنها نظریه‌های کاملاً متفاوتی در مورد مشکلاتی که باید حل شوند و چگونگی حل آنها داشتند. برای درک بهتر این فرآیند، نویسندگان از مواد آرشیوی شامل پست‌های وبلاگ شخصی، رسانه‌های اجتماعی، کتاب‌ها و پوشش‌های خبری استفاده کرده‌اند. همچنین از مصاحبه‌های در زمان واقعی و آرشیوی بهره برده‌اند تا تحول این سه نظریه، اقدامات استراتژیک انجام‌شده بر اساس این نظریه‌ها و فرآیند بازنگری (یا عدم بازنگری) این نظریه‌ها را در طول زمان ردیابی کنند. این رویکرد به آنها اجازه می‌دهد تا با استفاده از تضاد میان شرکت‌ها و همچنین الگوهای فعالیت‌های آنها، روشن کنند که چگونه نظریه‌ها در طول زمان به‌عمل درآمده و تغییر می‌کنند. به‌طور کلی، این مقاله به بررسی این موضوع می‌پردازد که چگونه کارآفرینان از نظریه‌های خود برای تدوین استراتژی‌های کسب‌وکار استفاده می‌کنند، چگونه این نظریه‌ها در عمل آزمایش می‌شوند و چطور نتایج این آزمایش‌ها به بهبود یا حفظ نظریه‌های اولیه منجر می‌شود. این مقاله نشان می‌دهد که نظریه‌ها می‌توانند هم پایداری و هم انعطاف‌پذیری را در استراتژی‌های کارآفرینی ایجاد کنند و به کسب‌وکارها کمک کنند تا با تغییرات محیطی سازگار شوند و از فرصت‌های جدید بهره‌برداری کنند.

یافته‌های مقاله

یافته‌های این مقاله به‌طور عمیقی به چگونگی به‌کارگیری نظریه‌های کارآفرینی در عمل و تاثیر آنها بر استراتژی‌های کسب‌وکار می‌پردازد. این مطالعه با بررسی سه شرکت در صنعت انرژی خورشیدی ایالات‌متحده بین سال‌های ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۶، به این پرسش پاسخ می‌دهد که چگونه نظریه‌های کارآفرینی پس از راه‌اندازی کسب‌وکار به‌عمل درمی‌آیند و در طول زمان چگونه تکامل می‌یابند. یکی از یافته‌های کلیدی این پژوهش این است که کارآفرینان با استفاده از نظریه‌های خود می‌توانند استراتژی‌های اولیه شرکت را شکل دهند و این نظریه‌ها به‌عنوان الگوهای ذهنی عمل می‌کنند که نه‌تنها جهت‌گیری‌های استراتژیک شرکت را تعیین می‌کنند، بلکه چهارچوبی برای یادگیری و تطبیق با شرایط متغیر بازار فراهم می‌آورند. با این‌ حال، مقاله نشان می‌دهد که هرچند کارآفرینان از اقدامات خود یاد می‌گیرند و استراتژی‌های خود را تغییر می‌دهند، اما نظریه‌های اصلی و بنیادی آنها در برابر تغییر مقاومت نشان می‌دهند. این پایداری در نظریه‌ها می‌تواند به‌طور متناقضی به ایجاد انعطاف‌پذیری استراتژیک منجر شود، زیرا این ثبات به کارآفرینان کمک می‌کند تا در شرایط تغییرپذیر بازار، فرصت‌های جدیدی را کشف کنند.

یافته‌ها نشان می‌دهد که کارآفرینان تمایل دارند تغییرات استراتژیک را بیشتر در سطح اقدامات عملیاتی و سازمانی اعمال کنند تا در سطح نظریه‌های اصلی خود. به‌عبارت ‌دیگر، آنها معمولاً پس از مواجهه با شکست‌ها یا نتایج غیرمنتظره، به ‌جای تغییر کامل نظریه‌ها، فرضیه‌های مرتبط با نحوه اجرای نظریه‌ها را بازنگری می‌کنند. این موضوع به‌ویژه در مثال شرکت   Earthtech  قابل‌مشاهده است که با وجود شکست در جلب همکاری نصب‌کنندگان خورشیدی، به‌جای کنار گذاشتن نظریه همکاری و شبکه‌سازی، تصمیم به بهبود فناوری طراحی از راه دور خود گرفت تا جذابیت آن را افزایش دهد. این نشان می‌دهد که کارآفرینان چگونه می‌توانند شکست‌ها را به فرصتی برای یادگیری و بهبود فرآیندهای اجرایی تبدیل کنند، درحالی‌که به اصول اصلی نظریه خود وفادار می‌مانند. علاوه بر این، پژوهش نشان می‌دهد که پایداری نظریه‌ها می‌تواند به کارآفرینان کمک کند تا در برابر تغییرات محیطی حساس باقی بمانند و از فرصت‌های جدید بهره‌برداری کنند. 

یافته‌ها همچنین نشان می‌دهند که نظریه‌ها نه‌تنها به‌عنوان یک ابزار تحلیلی و تصمیم‌گیری عمل می‌کنند، بلکه می‌توانند به‌عنوان یک منبع الهام‌بخش و توجیه‌کننده برای تغییرات بزرگ و چرخش‌های استراتژیک نیز به کار روند. در مواردی که شرکت‌ها با فشارهای خارجی یا تغییرات غیرمنتظره در بازار مواجه می‌شوند، نظریه‌های پایدار می‌توانند به آنها کمک کنند تا با داشتن یک چهارچوب منطقی و مشخص، تصمیمات جسورانه‌تری بگیرند. درواقع، نظریه‌های ثابت به کارآفرینان امکان می‌دهند که با داشتن یک چشم‌انداز بلندمدت، به جای واکنش سریع و ناپایدار به تغییرات کوتاه‌مدت، استراتژی‌هایی را دنبال کنند که با ارزش‌ها و اهداف اصلی آنها همخوانی دارد. درمجموع، یافته‌های این مقاله به‌خوبی نشان می‌دهد که چگونه نظریه‌های کارآفرینی می‌توانند هم به‌عنوان راهنمایی برای تدوین استراتژی‌های اولیه کسب‌وکار و هم به‌عنوان چهارچوبی برای یادگیری و تطبیق با تغییرات بازار عمل کنند. همچنین این مقاله با ارائه شواهد تجربی، به گسترش درک ما از نقش نظریه‌ها در فرآیند شکل‌گیری استراتژی‌های کارآفرینی کمک می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه ثبات در باورهای اصلی می‌تواند حتی به افزایش انعطاف‌پذیری و نوآوری در کسب‌وکارها منجر شود.

پرده پایانی

این مقاله با بررسی چگونگی به‌کارگیری نظریه‌های کارآفرینی در عمل و تاثیر آنها بر شکل‌گیری و تحول استراتژی‌های کسب‌وکار، به درک عمیق‌تری از نقش نظریه‌ها در فرآیندهای کارآفرینی دست یافته است. یافته‌های این مطالعه نشان می‌دهد که نظریه‌ها نه‌تنها در مرحله اولیه تدوین استراتژی‌ها موثر هستند، بلکه در طول زمان نیز به‌عنوان چهارچوبی شناختی برای هدایت یادگیری و تصمیم‌گیری‌های استراتژیک عمل می‌کنند. کارآفرینان با تدوین نظریه‌های دقیق و جامع، می‌توانند جهت‌گیری‌های استراتژیک خود را مشخص کنند و با بهره‌گیری از چهارچوب‌های ذهنی ایجادشده، به‌طور موثرتری به فرصت‌های بازار پاسخ دهند. بااین‌حال، مقاله نشان می‌دهد که هرچند کارآفرینان استراتژی‌های خود را در واکنش به نتایج عملی به‌روزرسانی می‌کنند، اما نظریه‌های اصلی و باورهای بنیادی آنها معمولاً در برابر تغییر مقاومت می‌کنند. این پایداری در نظریه‌ها می‌تواند به‌طور متناقضی به افزایش انعطاف‌پذیری استراتژیک منجر شود، زیرا ثبات در باورهای اصلی به کارآفرینان کمک می‌کند در مواجهه با شرایط متغیر بازار، نه‌تنها دچار سردرگمی نشوند، بلکه با حفظ دیدگاه کلان و بلندمدت خود، فرصت‌های جدیدی را کشف کنند. حامد وحیدی

 

 

منبع : تجارت فردا
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه