«وقتی پلیس برای نجاتمان آمد، دهان همه ما قفل شده بود. نمیتوانستیم حرف بزنیم. فقط گریه میکردیم.» این را آقای علمخواه میگوید؛ پدر خانواده 5 نفرهای که به همراه 4 نفر دیگر از اعضای خانواده، به مدت 29 ماه در خانه شخصیشان در محله منظریه رشت گروگان گرفته شده بودند.
29 ماه کم نیست.میشود، حدود دو سال و نیم. یک باند گروگانگیری سابقهدار با تزریق داروی بیهوشی و شکنجههای جسمی و روانی توانستند میلیاردها تومان از اموال این 9 نفر را بالا بکشند و در آخر درگیریهایشان بر سر همین اموال باعث شد راز این تبهکاران برملا شود. حالا حدود 6 ماه از آزادی این خانواده گذشته و یک نفرشان هم جانش را در ماههای آخر گروگانگیری از دست داده است. «هفت صبح» در گفتوگو با پدر این خانواده جزئیات جدیدی از این پرونده را روایت کرده است.
همه چیز از اواخر دیماه سال 1400 شروع شد؛ وقتی یکی از آشناهای خانواده علمخواه با ارسال پیامی، همسر خانواده و مادرش را به خانهای دعوت کرد. آقای علمخواه، وکیل دادگستری است. او و خانواده همسرش، 40 سال است که در این آپارتمان دو طبقه زندگی میکنند و مادر همسرش از سالها پیش در این خانه به مناسبت های مختلف مراسم مذهبی و یا اعیاد برگزار میکرد.
زن سرکرده گروگانگیرها که شروع این جنایت را رقم زد هم یکی از افرادی بود که به این مراسم رفت و آمد داشت. آقای علمخواه میگوید این زن به همراه مادرش 13 سال به خانه آنها رفت و آمد داشته به همین دلیل تا حدی به آنها اعتماد داشتند. برای همین وقتی همسر و مادر همسرش به خانهای در محله یخسازی دعوت شدند، بدون شک به آنجا رفتند. نیم ساعت بعد همسر علمخواه به او پیام داد که مادرش به خواب رفته و خودش هم حال مساعدی ندارد.
آقای علمخواه وقتی خودش را به آن خانه رساند، دید که همسرش بیهوش شده و آنجا بود که دو گروگانگیر مرد با قمه به او حمله کردند و کارت بانکی و موبایلش را گرفتند. بعد هم گفتند چند نفر را به خانهشان فرستادهاند تا فرزندانش را هم بکشند. گروگانگیرها با تزریق و خوراندن داروهای خوابآور بیهوششان کردند و به مدت یک هفته در همان خانه اجارهای نگه داشتند. در تمام مدت این 29 ماه، خانواده آقای علمخواه تحت تاثیر داروهای بیهوشی بودند و دست و پایشان بسته بود. خودش و همسرش هم مدام با مرگ فرزندانشان تهدید میشدند.
در این یک هفته، زنِ گروگانگیر با فرستادن پیامک به خواهر همسر علمخواه او را به خانه یخسازی کشاند و او را هم بیهوش کرد. بعد، از گوشی خواهر او به برادرش هم پیامک داد تا به دنبال او بیاید و وقتی از راه رسید او را هم بیهوش کردند. در این بین به خانه آنها در منظریه رفتند و پدر همسرش و فرزندانشان را هم بیهوش کردند.
29 ماه فقط نان لواش، سوپ و فلافل
وقتی آقای علمخواه چشمانش را باز کرد، دید همه 9 نفر آنها در خانهشان هستند اما موبایل ندارند، دست و پایشان با زنجیر و تسمه بسته است و تحت تاثیر شدید قرصها توان بیدار ماندن ندارند. این وضعیت تا روز آزادی آنها ادامه داشت. گروگانگیرها در و پنجرههای ساختمان را با چسب بسته بودند تا دید نداشته باشد. هر 20 روز به آنها اجازه استحمام آن هم به صورت دو نفری داده میشد.
اجازه استفاده از سرویس بهداشتی با در بسته را نداشتند. گروگانگیرها برای خودشان از رستورانهای گرانقیمت شهر و با کارت آقای علمخواه غذا سفارش میدادند اما برای آنها از نانوایی 300 تا 400 عدد نان لواش میخریدند. علمخواه درباره غذایی که در این مدت خورده بودند به «هفت صبح» توضیح داد: «نان بود و گاهی سوپ و یا عدسی. گاهی هم فلافل. برخی آخر هفتهها هم برنج میدادند. برای خودشان ابتدا غذا سفارش میدادند اما وقتی خسته شدند، همسرم را مسئول آشپزی برای خودشان کردند.
برای اینکه مطمئن شوند در غذا چیزی نریختهایم اول آن غذا را کمی به پسر کوچکمان میدادند تا از سالم بودن آن مطمئن شوند. در صورتی که اصلا کاری از دست ما برنمیآمد.» آنها بعدها متوجه شدند که در قرصهایی که به آنها داده میشد داروهایی مثل، کتامین، فلونیترازپام، آلپرازولام، ترانکوپین۲۰۰، زولپیدم، بوکساید و پروپرانولول وجود داشت که تا 17 ساعت در روز آنها را به خواب فرو میبرد.
30 میلیارد اموال را بالا کشیدند
هدف اصلی گروگانگیرها این بود که اموال این خانواده را به نام خود بزنند. علمخواه به هفت صبح میگوید گروگانگیرها بالای 30 میلیارد ضرر مالی به آنها زدهاند. او در این باره توضیح میدهد: «یک قسمت اموال به اسم خانمم بود. یک قسمت هم برای پدر همسرم و برادر همسرم. هم اموال منقول و هم غیرمنقول. آنها برای بالا کشیدن این اموال از ما وکالت گرفتند. زمانی که میخواستند همسرم را برای گرفتن وکالت ببرند، دستهای همه ما را از پشت بستند و بچه کوچکمان را خواستند از لوستر آویزان کنند و گفتند اگر کوچکترین حرکتی بکنید بچههایتان و خودتان را میکشیم. همسر من هم ساکت رفت و ساکت آمد.» او در پاسخ به این سوال که دفتردار آشنای گروگانگیران بود یا نه گفت: «من 10 سال با همان دفترخانه کار میکردم و دفتردار من را میشناخت. با این حال... نمیدانم چه بگویم.»
شکایت یک گروگانگیر از گروگانگیر دیگر و بالاخره آزادی
جزئیات این پرونده و چگونگی گروگانگیری این خانواده و شکنجههای شدید روحی و روانی آنها مدتی پیش در یکی از رسانههای گیلان منتشر شد اما آنچه که برای همه یک علامت سوال باقی ماند این بود که چطور خانواده علمخواه موفق شدند از دست گروگانگیرها آزاد شوند. آنطور که این وکیل دادگستری به «هفت صبح» میگوید یک درگیری داخلی بین گروگانگیرها باعث شد ماجرا برای پلیس لو برود.
او ماجرا را اینطور توضیح میدهد: «آنها وقتی اموال ما را فروختند با همدیگر درگیر میشوند که چرا سهمشان را نگرفتهاند. آن خانمی که با ترفند ما را در ابتدا گروگان گرفته بود، از خانه ما رفت و به آن گروگانگیرهایی که سهمشان را میخواستند پیام داد که اگر سهمتان را میخواهید به فلان آدرس بیایید. یکی از آنها وقتی برای گرفتن سهمش میرود، مورد ضرب و شتم قرار میگیرد و درگیر میشوند.» در ادامه همین درگیری باعث دردسر میشود.
علمخواه در این باره توضیح میدهد: «بعد از این درگیری، آن گروگانگیر که سهم خود را نگرفته و کتک خورده بود، از باقی گروگانگیرها بابت آدمربایی، گروگانگیری و ضرب و شتم شکایت کرد! بازپرس دستور داد تا خانه آن خانم جستوجو شود. همانجا گوشی موبایل آن پسری که شکایت کرده بود پیدا شد و پلیس آن را ضبط کرد. اما این پسر به طرز شدیدی پیگیر پس گرفتن موبایل خود شد. همین موضوع باعث میشود تا بازپرس به او شک کند. آنها رمز موبایل او را باز کردند و فیلمهایی که از دوربینهای مداربسته در موبایل او بود، ماجرا را به پلیس لو داد.»
7 نفر دستگیر شدند
گروگانگیرها تمام خانه آقای علمخواه را دوربین مداربسته کارگذاشته بودند و از طریق موبایلشان حرکات آنها را چک میکردند. پلیس وقتی آن موبایل را باز کرد با فیلمهای دوربین مداربسته که در گوشی او ذخیره شده بود، مواجه شد.
علمخواه در ادامه توضیح میدهد:«پلیس آن پسر را دستگیر کرد و از طریق او موفق شد باقی گروگانگیرها را دستگیر کند. آنها همچنین از طریق رصد کردن گروگانگیرها خانه ما را پیدا کردند و ما را نجات دادند.» علمخواه درباره لحظهای که پلیس آنها را پیدا کرد میگوید: «وضعیت روحی خیلی بدی داشتیم. دهانمان قفل شده و نمیتوانستیم حرف بزنیم. فقط گریه میکردیم. پلیسها هر چه به ما میگفتند صحبت کنید، داد بزنید و بگویید که چه بر سر شما آمده ما نمیتوانستیم.وقتی دیدند وضعیت روانی ما خیلی افتضاح هست با ماشین خودشان ما را به اداره آگاهی بردند و از ما پرستاری کردند تا کمی توانستیم حرف بزنیم.»
به گفته علمخواه تا به حال 7 نفر دستگیر شدهاند و در بازداشت موقت هستند. همه آنها سابقه داشتند و همین کار را پیش از این در هشتگرد انجام داده بودند. آنها آن زمان دستگیر شده بودند اما با قرار وثیقه آزاد و به رشت فرار کرده بودند. این وکیل دادگستری میگوید آنها میخواستند قبل از فرارشان همه خانواده را به قتل برسانند و بعد سراغ گروگانگیری بعدی بروند. زنی که در دسته گروگانگیرها بود اهل اطراف رشت بود و دیگران اهل شهرهای دیگر بودند. آنها باهم نسبت خانوادگی نداشتند و به خاطر این کار باند تشکیل داده بودند.
چطور کسی متوجه نشد؟
یکی از سوالهایی که بعد از انتشار اولیه گزارش این گروگانگیری برای همه مطرح شد، این بود که چطور در این مدت طولانی کسی متوجه این ماجرا نشد. بقیه اعضای خانواده، همکاران آقای علمخواه، دوستان و حتی مدرسه و دانشگاهی که سه فرزند آنها در آن تحصیل میکردند! علمخواه توضیح میدهد که گروگانگیران از طریق موبایل شخصی آنها به هر کس که پیگیر آنها میشده، میگفتند از رشت رفتهاند و علاقهای به ادامه ارتباط با آنها ندارند.
آنها آنقدر به اعضای خانواده و دوستانشان پیامهای رکیک و فحشهای زنندهای میدادند که همه از ادامه پیگیری ماجرا منصرف شدند. حتی در این مدت مادر آقای علمخواه فوت کرد و اعضای خانواده به خاطر همین فحشها و قطع ارتباطها برایشان سوال نشد که چرا علمخواه به هیچکدام از مراسم مادرش نیامده است. اگر هم کسی خیلی پیگیر میشد گروگانگیرها با تهدید به مرگ آنها را مجبور میکردند تا تلفنی آنها را دست به سر کنند.
اگر مدرسه پیگیری میکرد، خیلی زودتر آزاد میشدیم
نکتهای که آقای علمخواه به آن تاکید میکند رفتار و عدم پیگیری مدرسه است. او دو پسر دارد که یکی از آنها زمان گروگانگیری کلاس دوم و دیگری کلاس نهم بودند. یک دختر هم دارند که در آن دوران دانشجو بوده است. او در این باره توضیح میدهد: «مدرسه به جای اینکه پیگیر غیبت بچهها شود، آنها را از سامانه آموزشی خارج کرد. بچههای من تا روز چهارشنبه مدرسه بودند و از جمعه این اتفاق افتاد. مدرسه حتی پیگیری نکرد که چرا آنها غیبت کردهاند. شعار آموزش و پرورش این است که مدرسه خانه دوم بچههاست. این چه خانه دومی است که غیبت ناگهانی بچههای من مورد پیگیری قرار نمیگیرد. شاید اگر مدرسه پیگیری میکرد ما ماه اول یا دوم آزاد میشدیم و این بلاها سر ما نمیآمد و مادر همسرم را هم از دست نمیدادیم.»
قبر بینام و نشان مادربزرگ بچهها
یکی از جنایات دیگری که در این گروگانگیری اتفاق افتاد، مرگ مادر همسر آقای علمخواه بود. او نتوانست فشار روحی و روانی و شکنجههای آنها را تحمل کند و درگذشت. گروگانگیرها این زن مسن را به بیمارستان بردند و خودشان را جای فرزند او جا زدند.
علمخواه در این باره به هفت صبح توضیح میدهد: «هیچ مراسمی برای مادرخانمم گرفته نشد. دست و پای ما را بستند و فقط دو تا از بچههایش و همسرش که تحت گروگان بودند را برای خاک کردن او بردند. به آنها ماسک دادند تا شناسایی نشوند و گفتند اگر حرکتی کنید شما را میکشیم. بعد از آزادی متوجه شدیم آنها یک سنگ بینام و نشان برای مادرخانمم گذاشتهاند که توانستیم با کمک دفتر آرامگاه آن را پیدا کنیم و سنگ را عوض کنیم. آن زمان کسی متوجه مرگ مادرخانمم نشد و هنوز که هنوز است برخی از اقوام آنها از این ماجرا خبر ندارند و تازه با رسانهای شدن این ماجرا متوجه شده و سراغ ما آمدهاند و دلجویی میکنند.»
واقعاً در کشوری که خودمون داریم زندگی میکنیم این مسئله خیلی سخته اگر گروگانگیران برای پول با هم درگیر نمیشدند چه اتفاقی قرار بود برای این خانواده بیفته با اینکه این خانم جلسه هم برگزار میکرد