نامهای از دورۀ صفوی که صاحبدلی به رفیقش نوشته با پیشنهاد مسیر گردشی یک روزه در اصفهان.
آغازش از دکان تنباکوفروشی در بازارچۀ تیمچه. کشیدن قلیان در دکان صالحخواص و گرفتن قهوهای از دست میرزااشرف در قهوهخانۀ خواجهعلی. دیدار نگارِ جواهرفروش بر درِ قیصریه. سرککشیدن در دکان ثعلبپزی بهقدرِ خوردن کاسهای ثعلب بهمشکوعنبرآمیخته. مزهکردن حلوای نیمشکریِ قنادی بازارچۀ ملاعبدالله. چاشتکردن با سنگک پرویزبیگ و لواش استادتیمور به همراه پنیر یخچال و انگور کشمش و ریشبابا و امرود جوقند و هندوانۀ تخمکاشان. آنگاه تماشای دکان قهوهسازی که نگارستانی از نقاشیهای فرنگی بر درودیوارهاست. گردشکنان از بازار کفاشان گذشتن و رسیدن به دولتخانه³ و تالار طویله برای دیدن آثار فرنگیسازی و از آنجا به راستۀ حکاکان. قدمگذاشتن لابلای شیشهها و آینههای بازار خردهفروشان. نوشیدن شربت عناب در عطاری جنب درِ مسجد جامع.⁴ ورود از در طلای مسجد و اقامۀ نمازظهر در آنجا. آنگاه راهافتادن به سمت مسجد کهنه از مسیر بازار تا رسیدن به تختگاه برای کشیدن قلیان و نوشیدن قهوه. زیارت بقعۀ هارونولایت و گوشسپردن به موعظۀ عارف همدانی در مسجدجامع. عصرگاه مراجعت به میدان نقشجهان که در آنوقت هر گوشهاش معرکهای برپاست. توصیه به گرفتن جا در معرکۀ باباقاسم ریشدرازی و کشتیگیری محمد خلخالی. حسنختام مصاحبت پریپیکرانِ بیتاللطف در گذر از محلۀ آردفروشان.
وقتی در شهر زندگی دامن میگسترد، نمایشی برپامیشود که در آن هرشخص و هرمکان، «کسی» و «جایی» است: «آن قهوهخانه»، «فلان عطار» و «بهمان موعظ». بهترین راه درکِ این نمایش «سیر» در شهر است. با سیر است که زندگیِ محبوس در نقاط، جریان مییابد: از یکی به دیگری. بازار حاصل کنارهم نشستن تعدادی دکان نیست، بازار «مسیر» است یعنی محملِ سیر و غلتیدن در همهمۀ عطرهاوطعمها.
منظور از این «سیر» ولگردی و ولنشینی نیست. به جز بازار، پدیدآمدنِ «خیابان» و «باغ» و «میدان» هم مدیون سیّاری بوده. اصلا هر بافتهای که در آن ارتباطات به اندازۀ اجزاء مهم است، به جای تمرکز رهاوردِ سیر و تفرج است؛ پارچه، قالی، تمثیل، مثل، قصه، شعر و از همه مهمتر خیال.
درهمبافتنِ کسان و جایها از خلال سیر، فضایی بینالاذهانی فراهم میکند و به قصهای جمعی میدان میدهد تا نرمنرمک از خیال به واقعیت بیاید و به موجودیتی منسجم شکل بخشد که شهر مینامیم.
اصفهان اینطور پدیدآمده و همینطور هم رستگار خواهدشد: چنانکه شهرزاد خود زادۀ شهر بود و با بافتن هزارویکقصه شهر را نجات داد.
¹ در نسخهها «دستورالعمل سیاری اصفهان» و «دستورالعمل در باب سیر بازارهای اصفهان» هم آمده.
² بدین دستور میباید عمل کرد/ دل مشتاق را از خود خجل کرد
³ عالیقاپو
⁴ مسجد جامع عباسی
تصویر: مسیر حدود پیشنهادی نگارندۀ نامه
دیدگاه تان را بنویسید