بیانیه جمعی از اعضا و کارشناسان فرهنگستان هنر منتشر شد
بیشک نویسندهی آن یادداشت، گزارشهای عملکرد سالانه فرهنگستان هنر را هرگز ندیده و نخوانده بود تا بگوید منتقد کدام فعالیت و روند خطا در فرهنگستان است.
جمعی از مدیران و کارکنان فرهنگستان هنر با ارسال یادداشتی مشترک ضمن انتقاد از مجید شاهحسینی، رئیس فرهنگستان هنر، از سبک مدیریت و دستاوردهای یکساله او انتقاد کرده و خواستار تغییر او شدند.
در متن این یادداشت آمده است:
فروردین سال ۱۴۰۲، بازنشر غرضورزانه بیانیه گروه سینمای «فرهنگستان هنر» به مناسبت درگذشت کیومرث پوراحمد، از سوی رسانههای بیگانه، بهانهای شد تا روزنامه کیهان و خبرگزاری رجانیوز در اقدامی هماهنگ و در نقدی غیرمنصفانه، اتهامات و تعابیر نادرستی را به اعضا، مدیران و کارکنان فرهنگستان هنر نسبت دهند، و رئیس وقت و برخی اعضای پیوسته و مدیران آن را به «اصحاب فتنه» منسوب نمایند، و فعالیت مدیران و کارکنانش فرهنگستان را، بدون هیچ استدلال یا شواهد و قرائنی، صرفاً به دلیل آغاز همکاری آنان در دوره ریاست میرحسین موسوی، زیر سوال برند. گویا در مرام ایشان اگر رئیس یک سازمان به هر دلیل و منطقی عزل شد، مدیران و کارکنان آن سازمان نیز باید برکنار شوند! با چنین منطقی، بسیاری از وزارتخانههای دولتی و سازمانهای حاکمیتی باید به طور مستمر، اصلاحات و تغییرات گسترده یابند. کیهان و رجانیوز در آن یادداشت کوتاه بدون هیچ مدرک و مستندی، فرهنگستان هنر را «اتاق فکر هنری فتنه» نامیدند و مدعی شدند که «این مجموعه با مدیران و روند سابق خود به کارش ادامه میدهد»، اتهام ناروایی که هنوز قابلیّت پیگیری در محاکم قضایی را دارد.
بیشک نویسندهی آن یادداشت، گزارشهای عملکرد سالانه فرهنگستان هنر را هرگز ندیده و نخوانده بود تا بگوید منتقد کدام فعالیت و روند خطا در فرهنگستان است؛ برگزاری همایشها و هماندیشیها و نشستهای علمی و پژوهشی و تدوین کتابها و مقالات علمی با موضوع هنرهای ایرانی و اسلامی و انقلابی؟ یا برگزاری رویدادهای هنری ملی و بینالمللی با تمرکز بر هنرهای بومی و سنتی ایرانی و هنرهای جهان اسلام و جبهه مقاومت؟ کدام یک مصداق تخطی از اساسنامه و اسناد بالادستی فرهنگ و هنر کشور بوده است که یادداشتنویس این دو خبرگزاری با ذهن سیاستزده و قلم ناپاک و ادبیات ناسالم خود، سالها تلاش صادقانه اعضا، مدیران و کارشناسان فرهنگستان هنر (با امکانات و اعتبارات اندک) را به «فاضلابی در زیر پوست» آن نسبت دهد؟ آیا جز این است که وقتی عرصه بر آبشناسان واقعی تنگ شود، فاضلابشناسانِ نوپای دشت بیفرهنگی، هر چشمه جوشانی را که در دسترس و تحت اختیارشان نباشد، فاضلاب ببینند؟
باید از گردانندگان کیهان و رجانیوز پرسید اگر روند عملکرد مدیران با شاخصهای نظام جمهوری اسلامی ایران هماهنگ نبوده چرا پس از ۱۴ سال و تغییر دو دوره مدیریتی متوجه این ایراد شدند. چرا در زمان تصدی علی معلم دامغانی (همقطار و همفکر سابقشان) بر فرهنگستان هنر دم فروبسته بودند و اعتراضی به فعالیت اعضا و مدیرانِ به جا مانده از دوره پیشین نداشتند؟
واقعیت امر آن بود که در روند خالصسازی سازمانهای دولتی، نوبت به فرهنگستان هنر رسیده بود و حلقه (م. ن.) تصمیم گرفته بود با غیرانقلابی خواندن مدیر وقت فرهنگستان (در دولت شهید رئیسی)، گزینه مطلوب خود، یعنی مجید شاهحسینی را جایگزین نماید. با فاصله کمتر از دو ماه این تغییر و جایگزینی اتفاق افتاد و شاهحسینی بر مسند ریاست فرهنگستان هنر نشست.
مجید شاهحسینی، پزشکی است که بر حسب علاقه و بدون تحصیلات رسمی هنری یا سینمایی، به مطالعه، پژوهش، نقد و تولید سینمایی پرداخته است. هر چند اندیشمندی مؤلف نیست و مباحثش در زمینه فرهنگ و هنر روگرفتی از اندیشههای مرتضی آوینی و تحلیلهای سینماییاش رونوشتی از سخنان حسن عباسی است، با این حال سالها مطالعه و فعالیت در حوزه سینما از او یک مدرس و تحلیلگر فیلم با رویکرد دینی ساخته است. در سوابق فعالیت گاهبه҅گاه و مقطعیاش، نوشتن در نشریات سوره، نیستان، نگارستان و موعود، و همکاری با موسسه روایت فتح، گروه معارف اسلامی شبکه یک سیما، موسسه رسانههای تصویری، و عضویت در هیات مدیره انجمن سینما جوان، عضویت در هیات امنای موسسه رسانههای تصویری، و داوری بخش بینالملل جشنواره فیلم فجر و فیلم کوتاه تهران در سالهای ۱۳۸۶ تا ۱۳۸۶، دبیری دو دوره جشنواره فیلم فجر در سالهای ۱۳۸۶ و ۱۳۸۷، مدیرعاملی بنیاد سینمایی فارابی در سالهای ۱۳۸۶ تا ۱۳۸۸، نویسندگی و کارگردانی مجموعههایی، چون «سینما، سرزمین موعود» و «ققنوس» و برنامه علمی تاریخی «دوران»، و همکاری در تولید فیلمهای سینمایی «ملک سلیمان» و «راه آبی ابریشم» به چشم میخورد. به نظر میرسد هیچ یک از فعالیتهای مطالعاتی و اجرایی وی، آنچنان که باید عمیق و جریانساز نبوده است.
با این همه تصور میشد حضور شاهحسینی، با سوابقی سینمایی و رویکردی دینی و انقلابی، در یکی از سازمانهای مهم هنری کشور، فصل جدیدی از فعالیتهای پژوهشی و هنری با گفتمان هنر دینی و انقلابی گشوده شود و با قرار گرفتن فرهنگستان هنر در اختیار جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی (یا به تعبیر دقیقتر بخش فرهنگی جبهه پایداری انقلاب اسلامی)، این سازمان در همافزایی و هماهنگی با شورای عالی انقلاب فرهنگی، سازمان صدا و سیما، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی، سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری و دهها سازمان و نهاد و رسانه دیگر در دولت سیزدهم، با شتابی چشمگیر و مدیریتی جهادی، به ارائه طرحهای راهبردی و توصیههای سیاستی و اجرای برنامههای کلان فرهنگی و هنری با رویکرد انقلابی بپردازد.
اما واقعیت آن است که شاهحسینی از دانش و تجربه کافی برای مدیریتهای راهبردی برخوردار نیست. او شاید در تدریس و نگارش یادداشتها و نقدهای سینماییِ مروری و مشاوره و کارشناسی برنامههای تلوزیونی و سینماییِ خاص به کار آید، اما نشاندنش در جایگاه ریاست یک سازمان هنری کلان، خطایی آشکار بود. همانطور که انتصابِ «علی معلم دامغانی» نیز نادرست و زیانبار بود. علی معلم تا توانست اعضای پیوسته و اعضای گروههای تخصصی و مدیران و کارکنان را رنجاند و از فرهنگستانی پیشرو و جریانساز، سازمانی راکد و وامانده ساخت، تا جایی که عملکرد نامناسب و حواشی او در صندلی ریاست فرهنگستان، او را از جایگاه یک شاعر معتبر آیینی و ملّی پایین کشید و به گوشه انزوا فرستاد.
اکنون یک سال و اندی از کنار گذاشتن بهمن نامور مطلق و آغاز ریاست مجید شاهحسینی بر فرهنگستان هنر میگذرد و این زمان، زمان مناسبی برای ارزیابی عملکرد و دستاورد یکساله اوست. مشاهدات، گزارشها و پیگیریها حاکی از وضعیتی بهمراتب نازلتر از دوره ریاست «علی معلم دامغانی» است، به گونهای که در ارزیابی کارنامه ۱۳ ماهه شاهحسینی در فرهنگستان هنر بدون اغراق باید گفت: تقریباً هیچ و دقیقاً خسارت محض! شاهحسینی، به مانند «علی معلم دامغانی» نه تنها چشمانداز و ایده و راهبرد جدیدی ارائه نداد، بلکه برنامهها و ساختارهای قبلی را نیز به حالت تعلیق در آورد. از همین کارنامه یکساله پیداست که او توان راهبری یک سازمان ملی و جریانسازی فراگیر در هنر کشور را ندارد. ممکن است این ارزیابی خوشایند دوستان و مریدان شاهحسینی نباشد. امّا بپسندیم یا نپسندیم، قرار گرفتن پشت میزهای مدیریتی، افراد را در موضع نقد و ارزیابی و پاسخگویی قرار میدهد. روایت حضور او در فرهنگستان، روایتی درخشان و پر و پیمان نیست، متنی است خالی از واژگان همت و تلاش و رشد و تحوّل. با این حال مرور این روایت بیثمر نخواهد بود:
۱. عصر روز شنبه ۳ تیرماه ۱۴۰۲، شاهحسینی در آیین معارفه خود در فرهنگستان هنر، با اشاره به دوری «چهارده سالهاش از مدیریت هنری و رسانهای»، «عمر یک مدیر هنری را فاصله ناگزیر میان تدریسهایش!» دانست. اما او در این ۱۳ ماه از حلقهها و کلاسهای تدریس فراغت نیافت و نتوانست در قامتِ رئیس یک فرهنگستان به ایفای نقش و تدبیر امور بپردازد که اگر تدبیری بود امروز فرهنگستان در جایگاه بهتری ایستاده بود. حاصل آنکه ظهور و بروز و اثربخشی شاهحسینی به عنوان رئیس خلوتگزین و پردهنشین فرهنگستان هنر، چنان کمجان و بیرمق است که اگر ماهها از دفترش خارج نشود یا در مرخصی به سر برد، توفیری در روند کار سازمان نخواهد داشت.
۲. شاهحسینی در همان مراسم معارفه، هنر را به تبع «جهانبینی تاریخ مقدس»، «هنر مقدس» دانست و مسیر آن را به «جاده اربعین و عمودها و موکبهای میان راهی آن» تشبیه کرد و خود را موظف به اجرای وظایف دهگانه در حکم رئیس جمهورِ فقیدِ شهید و ملزم به حرکت در راستای «ریل گذاری مسیر فرهنگ و هنر انقلاب در اسناد بالادستی» و پرهیز از «سلایق فردی» دانست. در عمل، اما هیچ برنامهای برای تحقق آن وظایف دهگانه ارائه نداد، نه فاصلهای را بین عمودهای فرهنگی و هنری پیمود و نه به موکبی رسید. مراجعه به وبگاه فرهنگستان هنر نشان میدهد که او مدت تصدیاش حتی یک سخنرانی درخورِ توجه نیز در تبیین چشمانداز و مسیر پیشرو نداشته است، چه رسد به تحقق آن اهداف و وظایف دهگانه!
۳. با آن که اعتبارات فرهنگستان هنر در سالهای ۱۴۰۲ و ۱۴۰۳ نسبت به سالهای گذشته افزایش چشمگیری داشت، اما این موضوع نیز نتوانست نقطه قوت و عاملی برای پیشبرد وظایف فرهنگستان با مدیریت شاهحسینی شود. با اندکی احتیاط میتوان ادعا نمود که شاهحسینی و بسیاری از مدیران دولتی و حاکمیتی، مدیران هزینه هستند، یعنی به شرط وفور امکانات و اعتبارات قادر به پیشبرد امور هستند و در بحرانها و چالشها و کمبودها بیشتر مردِ سخن هستند تا عمل. آنها با اعتبارات و امکانات کلان صدا و سیما، کارها را پیش میبرند و در پروژههای سینمایی، با اعتبارات نسبتاً چشمگیر، مانند «ملک سلیمان» و «راه آبی ابریشم» همکاری میکنند، حتی اگر حاصل کار، به لحاظ معیارهای سینمایی آثار شاخصی نباشند و اقبال مخاطبان را جلب نکنند و در بازگشت سرمایه نیز توفیق نیابند. اما همان داعیهدارن مدیریت جهادی و انقلابی، در نبودِ امکانات و اعتبارات، کاری از پیش نمیبرند و به مدیران منفعل و وانشسته میمانند.
۴. در سالی که گذشت با وجود حمایتهای کامل از طرف دولت و بدنه حاکمیت، فرصت هر گونه فعالیت و خلاقیّت برای شاهحسینی و همکاران و مشاورانش فراهم بود تا با بهرهمندی از ظرفیت اعضا، کارکنان و امکانات موجود، فرهنگستان را بر اساس ارزشها و باورها و سلایق خود، به سمت اهداف مطلوب سوق دهند. اما وضعیت موجود نشان میدهد که آنان با تعلّل و پریشانی و سردرگمی از کاربستِ فرصتها، امکانات، سرمایه اجتماعی و نشانواره (یا بِرَند) فرهنگستان در ایجاد یک گفتمان ایجابی جدید و یا جریان فراگیر فرهنگی، هنری، پژوهشی یا رسانهای بازماندند. به داوریِ بسیاری از کارشناسان و صاحبنظران، فرهنگستان هنر در دوره مدیریت مجید شاهحسینی در هیچ یک از ساحتهای «نظریه، راهبرد، سیاستپردازی»، «تحقیق و پژوهش و نقد»، «آموزش و آفرینش» و یا «ایجاد نظامهای پایش و ارزیابی فعالیتهای هنری کشور»، اقدام و دستاورد مفیدی نداشته است. گویی چنین تعلیق و رکودی برای گردانندگان کیهان و رجانیوز خوشایندتر است و برای نگارندگان یادداشت فروردین ۱۴۰۲، مسأله مهم، نشستن یار و همقطارشان، در دفتر طبقه هفتم فرهنگستان است، حتی اگر از پسِ ۱۳ ماه، هیچ نهر اندیشهای در آن جاری نشده باشد و هیچ آبی به پای درخت تنومند هنر ایران و اسلام و انقلاب جاری نشده باشد.
۵. دایره گفتمانی شاهحسینی و همراهانش در خصوص هنر (هنر مقدس) چنان محدود است که وی با در اختیار داشتن تمام نشریات و رسانههای فرهنگستان هنر، نتوانست در تعامل با موافقان و در مواجهه با منتقدان، گفتمان یا شبکه گفتمانی خود را، با محوریت فرهنگستان هنر ایجاد کند. گفتمانی که فهم و تلقی مشترکی از تمدّن، فرهنگ، هنر، هنرمندان، ارزشهای زیباشناختی، هنرهای مردمی، هنر دینی و هنر انقلابی در سطح ملّی ارائه دهد. او با همان «سنت اَشرافی و توهم ذهن برتر»، چنان در نقش یک رئیس و ایدئولوگ دستنیافتنی فرو رفت که فرصت گفتگو با اعضای پیوسته، اعضای گروههای تخصصی، هنرمندان، مدیران و کارشناسان فرهنگستان را از دست داد و حاصل آن شد که با گروهی از شاگردان و معدود همفکرانش، فعالیتهای آموزشی و رسانهای پیشینِ خود را در پیش گیرد ــ فعالیتهایی غیرمرتبط با وظایف فرهنگستان و خارج از چارچوبهای تشکیلاتی، اما در بستر و با امکانات آن. بدین ترتیب، بخش مهمی از نقدها نسبت به شیوه مدیریت شاهحسینی به فهم نادرست او از سازمان و فعالیت تشکیلاتی از یکسو و تلاش برای ایجاد گسست و مرزبندیهای کاذب بین نیروهای فرهنگستان از دیگر سو است. در حالی که وظیفه مدیر ایجاد انسجام، گشایش و همدلی و زدودن اختلافات و رفع چالشها در مسیر توسعه سازمان است.
۶. هر چند هیچ اندیشهای را عاری از فرضها و پیشزمینههای سیاسی و ایدئولوژیک نمیتوان یافت، اما زمانی که شخص یا گروهی در مقام راهبری یک سازمان حاکمیتی قرار میگیرد، باید با مسالهشناسی دقیق و با نگاهی فراگیر و آیندهنگرانه به چارهجویی، کنشگری و راهگشایی در مسائل ملّی بپردازند، نه آن که در دایره تنگ ارزشها و اولویتها و سلایق خود و گروه فکری و سیاسی متبوعش گرفتار آید و آن را ملاک داوری درخصوص سیاستها، برنامهها و فعالیت افراد قرار دهد. در این مسیر لازم است مدیر، خود را به قوانین و اسناد بالادستی و اساسنامه و آییننامههای سازمان ملتزم و متعهّد بداند و از رفتارهای اقتدارگرایانه و خودمحورانه دوری گزیند. اما در کمال ناباوری شاهحسینی، تحت تأثیر القائات کیهانیها و رجانیوزیها و با پذیرش گزارشهای نادرست تشکلهای نظارتی و حفاظتی، از لحظه ورود خود به فرهنگستان، با در پیشگرفتن الگوی هویّتی غیریّـتساز با غیرانگاری و دشمنپنداری اعضا و نیروهای سازمان و ایجاد دوقطبیها و صفبندیها و مرزبندیهایِ کاذبِ ایدئولوژیک بین نیروهای جدید و قدیم، آرام و در سکوت سازمان را به چالشهای بیثمر کشاند و روحیه کار و تلاش و انگیزه و امید کارکنان را به رخوت و کدورت و نومیدی بدل ساخت. او حتی در بُعد برونسازمانی هم با روحیه کمالگرایی ایدئولوژیک و عدم فهم واقعیتهای اجتماعی و عدم اقبال و خوشبینی به گفتگو و مشاوره و همافزایی، هیچ تلاشی به منظور ایجاد فرصت برای تمرکز بر نقاط اشتراک آشکار میان جریانهای هنری درون نظام نکرد و از عهده جریانسازی کلان در جامعه هنری، سازمانها و تشکلها و انجمنهای هنری برنیامد.
۷. اما فقدان راهبرد، برنامه و دستاورد، تنها نقطه ضعف شاهحسینیِ خوشبیان و نیکومنظر نیست. باید اعتراف کرد که یک نویسنده خوب، یا یک معلم شایسته یا کارشناس برنامههای تلوزیونی، لزوماً راهبر و مدیر و فرمانده خوبی نخواهد بود. با مرور سوابق این مدیر۵۶ ساله، در ارائه سخنرانیها و مقالات مروری و ترویجی در باب سلوک معنوی در وادی فرهنگ و تمدّن اسلامی، هنر مقدّس، سینمای دینی، سینمای دفاع مقدس و سینمای آخرالزّمانی و یادآوری همکاری او با برخی چهرههای هنر انقلاب نظیر آوینی و طالبزاده، ناخودآگاه تصویر یک انسان آراسته به فضائل دینی و اخلاقی و آموزههای انقلابی را به ذهن متبادر میکند. اما صد افسوس که واقعیت بهنحو معناداری متفاوت از این تبادر ذهنی است. دریغ و صد دریغ که تصویر شاهحسینی در محک ریاست فرهنگستان هنر نه به آوینی و طالبزاده میماند و نه به قهرمانان سینمای دینی یا دفاع مقدس که سالها با آن مأنوس بوده است. در ارزیابی کارکنان فرهنگستان هنر در مراودات شخصی و سازمانی با شاهحسینی، نه از همت و تخصّص و راهگشایی مصطفی چمران (در فیلم چ) اثری هست و نه از عواطف انسانی و خلاقیّت و مجاهدتهای مهدی باکری (در فیلم موقعیت مهدی)؛ نه از تواضع و سلوک اجتماعی احمد متوسلیان (در فیلم ایستاده در غبار)، بویی از او به مشام میرسد و نه از روحیه مدارا و مردمداری محمد بروجردی (در فیلم غریب)؛ نه از شخصیت ممتاز و اندیشه والای علیاکبر شیرودی (در فیلم آسمان غرب) در آقای رئیس نشانی هست و نه از مجاهدتها و خلوص مهدی زینالدین (درفیلم مجنون)؛ نه ردپایی از زکاوت و تدبیر حسن باقری (در مجموعه آخرین روزهای زمستان) در شاهحسینی میتوان یافت و نه از تدبیر و آیندهنگری و جسارت منصور ستاری (در فیلم منصور)!
۸. بیان این حقایق نظیر بازگویی بسیاری از آسیبهای جبهه انقلاب و شخصیتهای بهاصطلاح انقلابی تلخ و آزاردهنده است. شاهحسینی و همفکرانش (که این روزها مانند رقبای اصلاحاتی و اعتدالگرایشان در سر دیگر طیف، صدایشان علیالدوام در نفی این و آن و دمیدن در دال محوری غیریّت، با شدت زیادی از رسانهها و سکوهای سخنرانی به گوش میرسد)، با وجودِ مجاهده فرهنگی، سیاسی و اجتماعیشان، از یک موضوع بنیادین غفلت دارند و آن دوری بیش از پیش و مستمر آنان از منش اجتماعی و اخلاقی پیامبر مهر و رحمت (ص) و ائمه اطهار (ع) و امام و رهبری (یعنی تعامل اخلاقی و گفتگو و مدارا و احترام و گذشت و شکیبایی و رعایت حقوق و شأن و جایگاه افراد) است که انسجام و وحدت بین نیروهای انقلاب و مردم را تضعیف میکند. (باید اذعان نمود که این آسیب جدّی و این نقد اساسی به خط فکری و سیاسی مقابل جناب شاهحسینی نیز وارد است، با این تفاوت که در این سو، خطای کنشگران جبهه انقلاب به نام اسلام و انقلاب ثبت میشود). امروز در دهه پنجم انقلاب، با عدم التزام و فاصلهگیری برخی کنشگران و داعیهداران پرچمداری جبهه فرهنگی انقلاب، از اصول بنیادین و آموزههای اخلاقی و اجتماعی انقلاب اسلامی (آزادی، برابری و عدالت)، با پدیده ظهور مصلحان ناصالح و جوهای گندمنما مواجهیم.
ریشههای آشکار این آسیب درونی چیزی نیست جز شکلگیری طبقهای با فرهنگ و سنت «اَشرافیت دینی و انقلابی» با ویژگیهای خودبرتربینی و اقتدارگرایی و فرافکنی عیبها، مصادره کامل ارزشها و امتیازات و دستاوردها، ملامت، تحقیر و طرد دیگران و ترک رادمردی در میدان سیاستورزی. طبقهای نوظهور که اندیشهها، اهداف و برنامهها و سلایق خود و همفکران خود را در موضع حق مینشانند و دیگران را از همفکری و مشارکت و مساهمت (در چارچوب ضوابط قانونی) باز میدارند. (امید که جناب شاهحسینی و همراهان و همفکرانش از این آسیبها و مخاطرات رهایی یافته و در امان مانند.)
۹. نتیجه غلبه روحیه اَشرافیت دینی و انقلابی، آن است که چهره فرهنگی، چون شاهحسینی، در مسند ریاست یک سازمان ملّی، متأثر از ذهنیّت ناصواب کیهان و رجانیوز، با نادیده گرفتن تلاشها و دستاوردهای مدیران پیشین، درِ دفترش را به روی مدیران و کارکنان میبندد و در تمام یک سال و اندی که بر این منصب تکیه زده، حاضر به برگزاری یک نشست عمومی و گفتگو با مدیران و اعضای هیئت علمی و کارشناسان زیردست نمیشود. در عوض، در اقدامی نامتعارف، و با نقض ضوابطِ ساختاری و تشکیلاتی سازمان، تمام اختیارات خود در تصمیمگیریهای خرد و کلان را به نیروی جدیدی (با پست سازمانی مشاور) تفویض میکند و با این کار، افزون بر سلب اختیارات دبیر، معاون و مدیران ارشد سازمان، در اجرای وظایف آنان اختلال ایجاد میکند. مشاوری که هیچ سوابقی از فعالیتهای علمی، پژوهشی، هنری و یا مدیریتی و اجرایی در کارنامه او دیده نمیشود.
شاهحسینی با گماشتن مباشری ناآشنا به اصول اولیه کار تشکیلاتی و فرهنگ و رفتار سازمانی به او مأموریت داده تا در همه امور خرد و کلان سازمان ورود و اظهار نظر و دخالت نماید. نمونهای از همان افراد همهچیزدان همهفنحریف که بر خود فرض میدانند تا در اموری که تخصص ندارند اظهار نظر کنند و با کمترین مسئولیتپذیری و پاسخگویی، در روند اجرای امور (بر اساس ضوابط سازمانی) خلل وارد کنند. در واقع شاهحسینی برای منزّه و مبرّا ساختن خود از هر نقد و اعتراضی، ماموریت تحقیر و تخفیف و خوار و ذلیل ساختن مدیران و کارکنان را بر عهده این مشاور خامدست و نابلد و ناآگاه سپرده تا بهزعم خود، با نقض بدیهیات اخلاق و رفتار و فرهنگ سازمانی در تعامل با مدیران و اعضای هیئت علمی و کارشناسان، آنان را به جُرم همکاری با رؤسای پیشین و سالها تلاشِ بیمنّت و دلسوزانه تنبیه، خُرد و ذلیل، و بیانگیزه و نومید کند. طبعاً حاصل چنین رفتاری از یک داعیهدار ارزشهای انقلاب، آگاهانه یا ناآگاهانه، بدبینیِ این جمع و خانوادههایشان به تعالیم دینی و آموزههای انقلابی خواهد بود.
۱۰. شاهحسینی در این ۱۳ ماه، با چهرهای آرام و لبخندی بر لب در دفتر کارش حاضر شد، اما با بیاعتنایی، سکوت سازمانی، اِعمال فشار، رفتار نامناسب و غیراخلاقی و برخوردهای قهری و اقتدارگرایانه از طریق مشاورش، و نیز لغو یا تعلیقِ طرحها و برنامههای گروههای پژوهشی و بیپاسخ گذاشتن بسیاری از مکاتبات، تلاش کرد به تدریج آنان را مجبور به استعفا یا قطع همکاری یا بازنشستگی زودهنگام نماید. مدیران و کارکنانی که بسیاری از آنها دلباخته اسلام و انقلاب و ایرانند و سالها با کمترین دستمزدهای متعارف، با وجود محدودیتها و حواشی و چالشهای سازمانی، جوانی خود را وقف اعتلای ارزشهای فرهنگی و هنری این مرز و بوم کردند و امروز به جای تقدیر و تکریم، تحقیر میشوند!
۱۱. با آگاهی و اذعان به اینکه بسیاری از فعالان فرهنگی، شاهحسینی را از فعالان رسانهای هنر و سینمای انقلاب میشناسند، توصیه اکید این جمع آن است که پیش از انتصاب اشخاص به مناصب خطیر ظرفیتها و مهارتهای مدیریتی و تعاملی آنان سنجیده شود. شایسته نیست که با انتصاب نادرست این افراد در جایگاهها و مناصبی که اهلیت و صلاحیت و توان آن را ندارند، آنان را از همان فعالیّتهای ترویجی هم بازداشت و در یک سازمان علمی و هنری، این حجم از نارضایتی ایجاد کرد. فراموش نکردهایم که انتصاب علی معلمِ دامغانی، شاعر پرآوازه انقلاب، در جایگاهی که اهلیت آن را نداشت، و یک دهه مدیریت خسارتبار او بر فرهنگستان هنر، از او یک عنصر ناسازگار فرهنگی ساخت و به گوشه انزوایش فرستاد.
۱۲. از تجربه بیش از چهار دهه از انقلاب اسلامی، آموختیم که ارائه نظریههای زیبا و بیان سخنان جذاب و ساختن چهرهای انقلابی، اخلاقمدار و مهربان در کلاسها یا پشت تریبونها و یا در قاب تلوزیون و صفحات مجلات و شبکههای اجتماعی ممکن است از هر کسی ساخته باشد، اما حضور پخته و کارآمد و خلاق در یک سازمان ملّی سیاستپرداز و پژوهشمحور در عرصه فرهنگ و هنر، و کار و فعالیت مجاهدانه و خلاقانه در تعامل حرفهای، اخلاقمدار و کریمانه با اصحاب فرهنگ و هنر، (و به طور خاص همکاری منصفانه و برادرانه با اعضای پیوسته، مدیران و کارکنان یک سازمانِ آسیبدیده از چالشها و حواشی غیرمرتبط سیاسی)، مردانی از جنس چمران و باکری و متوسلیان و شیرودی و بروجردی و زینالدین، باقری و ستاری و آوینی و سلیمانی میخواهد!
جمعی از اعضا، مدیران و کارشناسان فرهنگستان هنر
دیدگاه تان را بنویسید