شعر برای مادر
اگر دنبال شعر برای مادر هستید که علاقه خود را به او نشان دهید این مطلب را بخوانید. در این مطلب 10 شعر برای مادر آورده ایم.
مادر اون چشاتو قربون
هر چی عشقه تو چشاته
مهر تو تموم نمیشه
آخه چشمه حیاته!
***
مادرم ای بهتر از فصل بهار
مادرم روشن تر از هر چشمه سار
مادرم ای عطر ناب زندگی
مادرم ای شعله ی بخشندگی
مادرم ای حوری هفت آسمان
مادرم ای نام خوب و جاودان
مادرم ای حس خوب عاشقی
مادرم خوشتر ز عطر رازقی
مادرم ای مایه آرامشم
مادرم ای واژه آسایشم
مادرم ای جاودان در قلب من
مادرم ای صاحب این جسم و تن
مادرم می خواهمت تا فصل دور
مادرم پاینده باشی پر غرور
مادرم روزت مبارک ناز من
***
مادر زشیره ی دادی تــــــو شیـــر مــــــــادر
در پـــای نــو جوانت گشتی تـــو پیـر مــــادر
کانون زندگـــانی گـــــرم از محبت تـــــوست
آغوش گــــرم خـــود، از مـــا مگیـر مـــــادر
***
کیست مادر؟ نقشه ایجاد ما
کیست مادر؟ بانی بنیاد ما
قلب او سرچشمه امید هاست
سینه او مشرق خورشیدهاست
***
مادر ای والاترین رویا ی عشق
مادر ای دلوا پس فردای عشق
مادر ای غمخوار بی همتای من
اولین و آخرین معنای عشق
***
مادر ای جان و روانم
ای که سرشارترین مهر خدایی
مهر سرشارِ تو رابا چه همانند کنم من که ندانم…
آن که بیش از همه ی دریافت تو خوبی
خدا بود
چون به تو داد بسی ویژگی ویژه خودرا
چون خدا مهر فراوان به تو داده
مهر در یک دلِ چون چشمه جوشان به تو داده
هیچ چیزی به جهان نیست چو تو مادر خوبم
چون خدا زایش فرزند تو را داد
آفریداری و پروردن و شیدایی بی چند تو را داد
بهترین غنچه لبخند تو را داد
چون خدا ویژگی ویژه خود رابه تو داده ست
کجا این من کم مایه توانم سخنی از تو بگویم؟
***
لای لائی و ترنم های ناز مادرم
آن نوازش های پر لطف و صفا
و آن نوای دلنشین و مهرانگیز او
خفتن رویائی او در برم
آرمیدن، در آغوش پر از مهر او
خاطراتی دور و عطرآگین
شعله ای پر نور ز مهر مادری
همان گونه در قلب ودر احساس من
خوشه پروین وار
در آسمان عشق
سو سو می زند
قطره های اشک آن دلسوخته
آتشی در سینه ام افروخته
صبر
ایمان
شکیبائی
و مهر
جملگی را از کتاب عشق
سطر اندر سطر، چه زیبا
همچو استادی به من آموخته
***
هرگز شیشه عطر از دستتان افتاده که بشکند؟
شیشه عطرم شکسته بود
حیاط پر از بوی خدا شده بود
ستارهام – درشت و درخشان-
روبه رویم پشت به دیوار،
سر بر گریبان برده بود
و من در آغوش ماه
برای همیشه به خواب رفته بودم
با گونه خیس و کبود سیزده سالگیام
که جای آخرین بوسه مادرم بود
***
آسودگی از محن ندارد مادر
آسایش جان و تن ندارد مادردارد غم و اندوه جگر گوشه خویش
ورنه غم خویشتن ندارد مادر
***
بوی ترانهای گمشده میدهد
بوی لالایی که روی چهره مادرم نوسان میکند
از پنجره
غروب را به دیوار کودکیام تماشا میکنم
دیدگاه تان را بنویسید