وضعیت بازار سرمایه یا همان بورس در هر کشوری میتواند شاخصی از وضعیت اقتصادی آن کشور باشد. بارها در تجربه کشورهایی مانند ونزوئلا، یونان، لبنان و... دیدهایم که وقتی اقتصاد در سراشیبی سقوط میافتد اوضاع بورس هم بههم میریزد و در مقابل همزمان با رونق اقتصادی، اوضاع در بازار سرمایه هم بهتر میشود و شاخص کل شروع به رشد میکند.
واریز دور جدید سود سهام عدالت از امروز | چه کسانی سود 600 هزار تومانی سهام عدالت را دریافت می کنند؟
اما در ایران بارها اینطور احساس میشود که بورس ساز خودش را میزند و هیچ شاقولی در هیچ کجای اقتصاد و سیاست و... نیست که بتواند با وضعیت بورس هماهنگی نشان بدهد مثلا وقتی در سال 98 و 99 کشور همزمان درگیر تحریم و بحران کرونا بود و آینده بسیاری از صنایع پیشران بورس وخیم بهنظر میرسید، دیدیم که چطور شاخص کل اوج گرفت، اگرچه بعدتر در مسیر اصلاح خودش برآمد و اصطلاحا حباب ترکاند اما صعود یکبارهاش با وضعیت اقتصادی و از همه مهمتر رشد اقتصادی هیچ تناسبی نداشت.
حالا هم برای خیلیها سوال شده که چرا با وجود ریزش بازارهایی مانند دلار، سکه، طلا، خودرو و حتی مسکن که از همه مقاومتر است، باز هم شاهد سرازیر شدن نقدینگی به سمت بازار سرمایه نیستیم و تابلوی بزرگ بورس خیلی از روزها قرمز است؟ جواب مفصل و دقیق به این سوال احتمالا یک مثنوی هفتاد منکاغذ خواهد بود اما میتوان به شکل خلاصه هم بعضی فاکتورها را مرور کرد.
فعالان متفاوت با بقیه کشورها
وقتی پای رفتارهای خلاف قاعده بورس وسط میآید خیلیها انگشت اتهام را به سمت مردم میگیرند و میگویند در کشورهای دیگر این فعالان اقتصادی و بورسبازهای حرفهای هستند که در بازار سرمایه پول میگذارند اما در ایران مردم عادی و هرکس که اندک پولی دارد بهخاطر اینکه فکر میکند از شم اقتصادی خیلی خوبی هم برخوردار است وارد بورس میشود.
دیگر اگر خیلی بخواهند حرفهای رفتار کنند از پکیج فروشهای معروف تلگرامی و اینستاگرامی یکدوره آموزشی میخرند و حتی مسئولیت پول در و همسایه را هم قبول میکنند و پرتفویهای سنگین راه میاندازند. این گروه از منتقدان البته بعد از مردم انگشت اتهام را سمت اوضاع اقتصادی میگیرند و میگویند که چون اقتصاد ما تورمزده است مردم میخواهند به هر قیمتی شده ارزش پولشان را حفظ کنند و به همین خاطر پای سفتهبازی به بورس هم باز میشود.
وقتی به وضعیت کشورهای دیگر نگاه میکنیم میبینیم که شاید بخش دوم این نگاه درست است. نشانهاش هم خرید و فروشهای زیاد و نوسانگیریهای پیدرپی که نه به نیت سرمایهگذاری روی یک سهم ارزنده، بلکه به امید بالا پایینشدنهای پشتسر هم سودآوری از این مسیر، اتفاق میافتند. اما بخش اول این عقیده چرا چندان درست نیست؟ چون وقتی به وضعیت کشورهای دیگر نگاه میکنیم میبینیم اتفاقا سرمایهگذاری خانوادههای معمولی در بازار سرمایه خیلی هم بیشتر از ایران رونق دارد. نمونهاش آمریکا.
کشوری که بهطور سنتی سرمایهگذاری در بخش مسکن همیشه مقام اول را داشته اما مقام دوم در تمام دستکم 20 سال گذشته به بورس تعلق دارد یا انگلستان که گفته میشود بیشتر از 80درصد خانوادههایی که نیت سرمایهگذاری دارند به سمت بورس میآیند اما چه تفاوتی بین سرمایهگذاری افراد حقیقی ایرانی در بورس با کشورهایی مانند آمریکا و انگلستان وجود دارد؟ اصلیترین تفاوت در اعتماد به صندوقهای سرمایهگذاری است.
در کشورهای توسعهیافته با تورمهای زیر 5درصد مردم به صندوقهای سرمایهگذاری که قول سود روزانه یکدهم درصد میدهند اعتماد میکنند و پولشان را در صندوقهای بورسی میگذارند اما در ایران مردم عادی بهطور مستقیم وارد بورس میشوند و این یعنی بالا بودن سهم حقیقیها از بورس که منتهی به رفتارهای هیجانی، ناامیدیهای فوری، بیاعتمادیهای بیربط و... میشود و میتواند روی شاخص هم تاثیر بگذارد همانطور که در سالهای اخیر بارها شاهد خروجهای چند هزار میلیاردی پولهای حقیقی از بازار سهام طی چند روز بودهایم.
بازارزیابی یا توهم رشد
رفتار نامانوس بازار سرمایه در ایران همیشه از جنس کاهشی نبوده، همانطور که گفتیم بارها دیدهایم که وقتی اوضاع اقتصادی خوب نیست بورس بالا میکشد در حالی که بورس مثلا نشاندهنده پویایی اقتصاد و وضعیت تولید یک کشور است. اینجاست که باید به یک تکنیک مهم برای افزایش سرمایه شرکتهای بورسی توجه کرد.
اساسا وقتی شرکتها افزایش سرمایه بدهند، گزارشهایشان رشد نشان میدهد و به این ترتیب ارزندهتر بهنظر میرسند و قیمتشان بالا میرود این روی رشد شاخص بورس هم تاثیر میگذارد اما در اغلب موارد افزایش سرمایه در بین شرکتهای بورسی ایرانی از طریق «بازارزیابی» صورت میگیرد.
این شکل که شرکت هر چند وقت یکبار داراییها و سرمایههایش را ارزیابی میکند، صورت میدهد و از این طریق اعلام سرمایه میکند. حالا تصور کنید که تورم عجیبی در جریان باشد مخصوصا در زمینه داراییهایی مانند زمین و ملک و... که از قضا یکی از اصلیترین داراییها در کشوری مانند ایران است. اینطور است که وقتی شرکتها دست به بازارزیابی میزنند ناگهان ارزش داراییشان رشد چشمگیری پیدا میکند که حقیقی نیست اما گولزننده است.
تاثیر چیزهایی که نمیدانید
در ایران اصلیترین شرکتهای پیشران بورس شرکتهای مرتبط با حوزه نفت و پتروشیمی هستند بنابراین وضعیت بورس تا اندازه زیادی متاثر از وضعیت این شرکتهاست حالا تصور کنید تابستان است و شرکتهای گازی و پتروشیمی مشکل برق دارند و تولید، فروش و صادراتشان کاهش پیدا میکند. طبیعتا فارغ از اینکه بیرون و در بقیه بازارها چهخبر است، بورس بهواسطه کاهش ارزندگی سهامهای بلوکی و درشت تحتتاثیر قرار خواهند گرفت. همین وضعیت وقتی قیمت جهانی نفت کاهش پیدا میکند، صادق است.
گره اصلی اینجاست
همه اینها را گفتیم اما هنوز به دلیل اصلی نرسیدیم دلیلی که رد آن را در تمام دلایل بالا هم میتوان دید یعنی دخالت دولتی و فرابازاری در بورس. شاید بتوان گفت بازار سرمایه در ایران تنها بورس جهان است که دولت تا این اندازه در آن دخالت میکند. البته ممکن است بگویید بازارهای دیگری هم هستند که کف و سقف و محدودیت نوسان دارند اما در ایران دخالتهای دولتی محدود به تعیین محدودیت نوسان و کف و سقف رشد و سقوط برای سهمها نیست بلکه بسیار کلانتر از این حرفها است.
اصلا نمیخواهیم سراغ ماجراهای غیرقابل اثبات مانند آنچه در یک ماه اخیر رخ داد و موجب رکوردشکنی ریزش در بازار سرمایه شد، ماجرایی که میگفتند پای اشتباه محاسباتی دولت در میان بوده، برویم، بلکه میخواهیم سراغ ملموسترین مثال برویم؛ یعنی قیمتگذاری دستوری. قیمتگذاری دستوری روی همهچیز از دلار گرفته تا محصول شرکتهای مختلف، وقتی دولت شرکتهای پتروشیمی را مجبور میکند فروششان را با دلار 28 هزار تومانی راهی بازار نیمایی کنند
وقتی بزرگترین صنایع فولادی، آهنی، معدنی و... مجبور میشوند محصولاتشان را با نرخی که دولت اعلام میکند بفروشند چطور میتوان توقع داشت که بورس در مسیر طبیعی حرکت کند و فضایی آکواریومی نداشته باشد؟ شاخصسازی و دخالت در رفتار حقوقیهای بازار سرمایه هم که جای خود دارد. در واقع وقتی دولت میتواند در رفتار حقوقیهای دانه درشت بازار دخالت کند و رفتار آنها هم روی بورس تاثیر میگذارد چطور میتوان تصور کرد که دو دوتا در بازار سرمایه بشود چهارتا؟
دیدگاه تان را بنویسید