مرد رمال
۱۷ قطعه طلا را در گورستانی دفن کن و روز بعد آن را از دل خاک بیرون بکش و نزد من بیاور تا وردی بخوانم و مشکلاتت حل شود». مرد رمال با این نسخه به راحتی توانست دختر نوجوان را فریب دهد و همه طلاهای او و خانوادهاش را سرقت کند.
دختر نوجوان در توضیح ماجرا گفت: مدتها بود که همه وقتم در دنیای مجازی میگذشت و بیشتر وقتها سرگرم چت کردن با دوستانم در واتساپ یا اینستاگرام بودم و همین باعث شده بود که مادرم مدام به من گیر بدهد و از کارهایم ایراد بگیرد.
او ادامه داد: از بهانهگیریهای مادرم خسته شده بودم و یک روز که با یکی از دوستانم درباره این ماجرا حرف زدم، او پیشنهاد کرد از یک مرد رمال برای حل مشکلاتم کمک بخواهم. او میگفت رمالانی را در اینستاگرام میشناسد که قادرند مشکلات افراد را حل کنند. با شنیدن حرفهای او وسوسه شدم که من هم برای حل مشکلاتم از یک رمال کمک بخواهم.
دختر نوجوان گفت: بعد از جستوجو در اینستاگرام، مرد رمال را یافتم و برای او پیامی فرستادم و از مشکلاتم با مادرم گفتم. او پاسخم را داد و گفت نسخهای برایم مینویسد تا دیگر مادرم به کارهایم گیر ندهد و بهانه نتراشد. او به من گفت باید به روستایی در اطراف تهران بروم و در گورستانی، کنار یک قبر قدیمی ۱۷ قطعه طلا دفن کنم. سپس روز بعد به آنجا بروم و طلاها را از دل خاک بیرون بکشم و نزد او ببرم تا وردی روی طلاها بخواند و نسخهای که وقتی آنها را به خانه برگرداندم، همه مشکلاتم حل شود.
دختر نوجوان ادامه داد: به راحتی فریب مرد رمال را خوردم و بخشی از طلاهای خودم را برداشتم و به سمت گورستانی که رمال آدرسش را داده بودم حرکت کردم. قبری را که او آدرسش را داده بود، یافتم و کنار آن طلاها را دفن کردم. رمال از من خواسته بود تا عکس و فیلم از دفن کردن طلاها برایش بفرستم که همین کار را هم انجام دادم. به گمان اینکه حرفهای او حقیقت دارد روز بعد مجددا به گورستان رفتم تا طلاها را از داخل خاک و کنار گور بیرون بیاورم اما اثری از طلاها نبود.
فریب دوباره
دختر نوجوان که گمان نمیکرد به دام یک رمال سارق گرفتار شده است، برای بار دوم نیز فریب او را خورد. وی در ادامه شکایت خود گفت: وقتی دیدم اثری از طلاها نیست، به رمال زنگ زدم که او گفت ارواح طلاها را بردهاند و برای اینکه طلاها را پس بدهند باید مجددا ۱۷ قطعه طلا کنار یک قبر قدیمی دیگر در همان گورستان دفن کنم.
بیآنکه به کسی حرفی بزنم، گفتههای مرد رمال را باور کردم و روز بعد طلاهای مادر و خواهرم را برداشتم اما کم بود و ۱۷ قطعه نمیشد. به همین دلیل بخشی از طلاهای دخترخالهام را هم قرض گرفتم و راهی قبرستان شدم و باز هم این اتفاق تکرار شد؛ یعنی طلاها را دفن کردم و روز بعد اثری از آن نبود.
دختر نوجوان گفت: وقتی دیدم اثری از طلاها نیست، با رمال تماس گرفتم اما موبایلش خاموش بود. حتی پیج اینستاگرامی او هم از دسترس خارج شده بود که آنجا فهمیدم در دام یک کلاهبردار مجازی گرفتار شدهام که با فریب من به راحتی توانسته بود در ۲ مرحله طلاهایم را سرقت کند. تا چند روز جرأت نمیکردم به کسی حرفی بزنم. چون خودم زیر سؤال میرفتم اما در نهایت ناچار شدم حقیقت را به خانوادهام بگویم.
با این شکایت، تیمی از مأموران پایگاه دوم پلیس آگاهی تهران با دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت تحقیقات خود را برای بازداشت رمال سارق و شناسایی جرایم احتمالی دیگر از سوی وی آغاز کردهاند.
دیدگاه تان را بنویسید