«یک مشت دروغگوی ترسوی موقعیت طلب؛ چطور اکنون، جرات پیدا کردهاید ولی آن موقع به من گفتید: خفه شو!
و آن مرحومه خانه سینما گفت: حرف بزنی؛ خودم ساکتت میکنم!
پانزده سال با وحشت، پنیک و استرس؛ زندگی کردم.
و شما صیغه شدید!
معشوقه یکروزه و یکساعته شدید!
جایزه فجر گرفتید
به عنوان خانم باوقار، متین و خوش حجاب سینما از شما یاد شد!
روحتان و جسمتان را فروختید و مرا مجنون جلوه دادید و پولدار شدید!
پانزده سال در وحشت، زیستم. با ocd حاد.
فرزندم را بزرگ کردم، و همکاران روانپزشکم با دارو و صحبت؛ کمکم کردند که فراموش کنم و به زندگی برگردم.
اما کدام زندگی؟
همه؛ همه چیز را میدانند
حالا بیانیه میدهید و لیدر و رهبر جنبش خشونت علیه زنان هم شدهاید؟
شما که اول از همه؛
مرا بایکوت و تهدید کردید خانمها!
پیش کسوتتان فرمود : ساکت شو چیستا ! در هر صنفی پیش میاید. برای ما هم پیش آمده، جایی نگفتیم و رشد کردیم. من اما خفه نشدم!
نوشتم... رمان، نمایشنامه، فیلمنامه، مصاحبه کردم و شما ویرانم کردید!
همه جا، رد پای این وحشت بود.
فکر کردید حرفهایتان یادم رفته است؟
مگر پانزده سال پیش به من نگفتید:
چیستا خفه شو!
در هر شغلی پیش میاید.
ممنوع الکارت میکند!
او وصل است. قدرت دارد تو نه !
من یکجا گفتم. مصاحبه کردم و جواب دادم.
بعد در اوج ناباوری ؛ ممنوع الکار شدم!
و شما فیلم ساختید؛ فیلم بازی کردید؛
جایزه فجر گرفتید!
به عنوان خانمهای با وقار و متین سینما از شما یاد شد
در حالی که صیغه بودید!
تن فروشی؛ روح فروشی؛ و بایکوت یک زن تنهای مظلوم که بخاطر بی پناهی و آینده فرزندش؛ مجبور به سکوت شد و پنیک تنفسی گرفت!
من یک بار مُرده ام.
مُرده دیگر از هیچ چیز نمیترسد!
فراموش نکنید!
پانزده سال با وحشت، پنیک؛ ممنوع الکاری و فشار مالی و روحی زندگی کردم.
یک تنه با همه ی آنها که وصل بودند جنگیدم؛
اما جسم و روحم را نفروختم! از شرفم دفاع کردم.
فقط خدا به شما رحم کند با آن سکوت عمدی تان!
مشارکت در ظلم ، یا انکار آن ؛ خودِ ظلم است.
شما که میدانید؛ همه شریک جرمید.
میخندم
فقط به شما باید خندید!
تاریخ به شما رحم کند...»
یا زنده نیستم من یا زندگی نه این است .
بر مرگ آفرین باد گر زندگی همین است .
گر جان به لب رسیدن باشد نشان مردن .
هر صبح و شام ما را هنگام واپسین است .
یا حاصلی به جز غم علم و هنر ندارد .
یا قسمت من و تو در زندگی چنین است .