نامههای ثانیه به ثانیهام در ۹ماه بارداری برای مادرم!
فاطمه خزایی
دبیر و فعال فرهنگی
همیشه اولین نامهها ماندگارتر هستند و اولین نامهی من به مادرم به صورت مهمانِ ناشناس و درست زمانی بود که به شکل توپ بادی کوچکی در کیسهی توریِ رَحمش قرار گرفتم. مغزش برای شناختن فرستندهای که مزاحمش شده بود با نگهبانها تماس گرفته بود و نگهبانها مرا ردیابی کردند و با مشخصات هدیهی خدا به اطلاعش رساندند.
در ۳ماههی اول، مهمانی و نامههای من به اعضای بدنش برای دستورِ مراقبت از خود، کمی آزردهشان کرده بود؛ طوری که لولههای رودهاش احساس تنبلی کردند. مخزن آذوقه معدهاش، کنترلش را از دست داده و فوران کرد.
در ۳ماههی دوم، با بزرگترشدن کیسهی توری، فضای ریه تنگ و نفسکشیدن برایش کمی سخت شد. با بلعیدن خون، آهنِ کلیهی خونساز کاهش یافت و در افزایش حجم خون و گلبولهای قرمز ناکام ماند پس برای جبران آن با دادنِ نامه به قلب، پمپاژِ خونِ قلب سخت شد؛ گویی که توی رگهایش مشت میزنم.
با خوردن تمام مواد، مخزنِ آذوقهی معدهاش همیشه خالی بود و تنها پسمانده برایش باقی میماند که مخزنِ آبِ مثانهاش به خاطر فشار زیاد، گویی در حال ترکیدن بود.
در ۳ماههی سوم، کیسهی توری به حدی بزرگ و فضای ریه به حدی تنگ شد که نای نفس کشیدن نماند. مخزنِ آذوقهی معدهاش همزمان پر و خالی و قلبش در حال انفجار و مغزش گنگ و گیج بود که ناگهان کیسهی توری در اثر وزن زیادم در ناحیهی پایین پاره شد و این بار با گریه کردن و به صورت مهمانی آشنا نامهای به او دادم.
این است خلاصه نامههای ثانیه به ثانیهام در قالب دستور به اعضای بدنش و لگدزدنهای پیدرپی در تمام دوران قبل از دیده به جهان گشودن...
دیدگاه تان را بنویسید