نان خریده بود که به خانه ببرد. بمب و آتش اما امانش نداد. دوچرخهای که نانها را به آن بسته بود نقش بر زمین شد. کلیک میکنم تا تصویر بعدی باز شود. عکسی از سفره یک خانواده است؛ البته که سفره یک خانواده «بود». حالا دیگر در میان کاسههای وعده ناهارش خاک و گِل نشسته، آب درونِ لیوانها همه سرریز شده و خبری از اهالی خانه نیست. عکس بعدی خیابان شلوغی را نشان میدهد که مردمان مشوش آن به هر سو گریزاناند. خودروها همه بار سفر بستهاند؛ به کجا؟ هرجا که طالبان نباشد. اما به هر ولایتی که میرسند، طالبان پیش از آنها آنجا خانه کرده است. راهی ندارند جز رهاکردن کاشانه و فرار به نخستین نقطه امنی که دیگر در آن خبری از جنگ و دود و آتش نباشد. عکس پایانی اما ضربه آخر را میزند؛ نانی که رنگ خون به خود گرفته است.
افغانستانی که در دو دهه اخیر بهواسطه داشتن دولت مرکزی، حداقلی از امنیت را تجربه کرده بود، حالا و با بازگشت طالبان به این کشور، دوباره غرق ماتم شده است. آنطور که هیئت معاونت ملل متحد در افغانستان (یوناما) خبر داده، در سه ماهه اول سال میلادی جدید، تعداد تلفات غیرنظامیان ۲۹ درصد نسبت به دوره مشابه در 12 ماه قبل افزایش یافته که ناشی از قدرتگرفتن مجدد طالبان است. بر اساس گزارش جدید کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد، عقبنشینی نیروهای خارجی و گسترش نفوذ طالبان موجب آوارگی بیش از ۲۷۰ هزار افغانستانی از سال جدید میلادی به این طرف شده و مجموع آوارگان داخلی در افغانستان را به بیش از سهو نیم میلیون نفر رسانده است. این کمیساریا گزارش داده که این افراد بهدلیل اجبار گروههای غیردولتی مسلح و خطرات ناشی از بمبهای دستساز از کشور خود خارج و در واقع آواره شدهاند. بسیاری دیگر نیز ازبینرفتن حمایتهای دولتی و درآمدهای خود ناشی از افزایش ناامنی را دلیل آوارگیشان عنوان میکنند.
اینچنین سوخته در آتش میمیریم
ولسوالیها یکی پس از دیگری به دست طالبان میافتد و تنها ساکنان کابل تا حدی از این تنشها دورتر زندگی میکنند. این را «عطیه مهربان» میگوید؛ فعال اجتماعی ساکن این شهر که هر جملهاش همراه با حسرت است: «شنیدی که میگویند در آتش جنگ سوخت؟ ما اینچنین سوخته میمیریم واقعا. هرکسی که طالب نیست در حال فرار است اما جایی را پیدا نمیکند. 20 سال زحمت کشیدیم، درس خواندیم و اندکی این وطن بدبخت را ساختیم. حالا همینطوری در یک ماه تمام آن را آتش زدند».
کمیسیون حقوق بشر در این مدت از کشتار عمدی افراد غیرنظامی خبر داده است؛ موضوعی که عطیه هم آن را تأیید میکند: «خطر همراه همه ماست چراکه طالبان کشتار و قتلهای هدفمند خود را آغاز کرده است. همواره هم در اقدامات اینچنینی، فعالان رسانه اجتماعی و آنها را که در حوزههای مختلف حقوق کودکان، حقوق بشر و حقوق زنان فعالیت دارند، مورد حملات خود قرار میدهند. هرکسی که برخلاف طالبان بنویسد و حرف بزند حالا در خطر است». او که خودش هم ممکن است در روزهای آینده تحت تعقیب یا حمله طالبان قرار بگیرد، آوارگی دوباره مردم کشورش را روزگار تلخی میداند که انتظار نداشتهاند به این زودی دوباره سراغشان برود و به «شرق» میگوید: «فکرش را هم نمیکردیم اینقدر زود دوباره مردم ما آواره شوند. میدانید، این کشور هیچ چیزی به ما نداده است جز چند دوست که هر روز یک نفر از ما مجبور میشود خانه و کاشانه خود را رها کند و برود. هر روز یک نفر از ما کم میشود. هر روز تنهاتر میشویم».
موضع نیروهای امنیتی و انتظامی ایران چیست؟
در این شرایط، بستهشدن مرزهای کشورهای همسایه به روی آوارگان افغانستانی که از شرایط جنگی میگریزند، اوضاع را بغرنجتر کرده است. با وجود این روشن نیست ایران دقیقا چه سیاستی را در این زمینه در پیش گرفته است. 15 مرداد بود که به محض رسیدن خبرها از افغانستان، خبری از جنوب شرقی ایران رسید. معاون امنیتی و انتظامی استاندار سیستانوبلوچستان خبر داد مرز ایران و افغانستان در محدوده میلک سیستان بهدلیل کشیدهشدن درگیریهای کشور افغانستان به شهر زرنج ولایت نیمروز، هممرز با استان سیستانوبلوچستان بسته شده است.
به گفته محمدهادی مرعشی، شهر زرنج مرکز ولایت نیمروز افغانستان شب گذشته تا مرحله سقوط پیش رفت، بهطوریکه تقریبا بخش عمده آن توسط طالبان تصرف شد که با رسیدن نیروهای کمکی، افراد گروه طالبان عقبنشینی کردند. این در حالی است که در همین مدت، اخباری از واردشدن پناهجویان افغانستانی به داخل ایران شنیده شده است. «شرق» بهمنظور پیگیری ماجرا ابتدا با اداره کل امور اتباع و مهاجرین خارجی تماس گرفت تا مشخص شود آیا خبری از آوارگان به تهران رسیده یا خیر. مدیر روابطعمومی این اداره اعلام کرد موضوع وارده هیچ ارتباطی با آنها ندارد و هنوز هم خبر جدیدی از اتباع جدید نرسیده است. در نتیجه سراغ مدیرکل امور امنیتی و انتظامی استانداری خراسان رضوی رفتیم؛ استانی که مرز وسیعی با افغانستان دارد.
«محمدرضا دبیری»، ضمن تأکید بر اینکه استان خراسان رضوی به هیچ عنوان با این مسئله روبهرو نشده است، گفت تنها استان سیستانوبلوچستان مشکلاتی در زمینه هممرزی با افغانستان در روزهای اخیر داشته است. به گفته او دستورالعملها بهخوبی ابلاغ شده و استانداران هم میدانند که باید چگونه تصمیمگیری کنند: «نیروهای انتظامی، وزارت امور خارجه و نیروهای امنیتی همه وظایف خودشان را میدانند. در مرز اسلامقلعه هم که برخی از نیروهای انتظامی و امنیتی افغانستان وارد شده بودند، مجددا به کابل برگردانده شدند». پس از این بود که سراغ معاون امیتی استانداری سیستانوبلوچستان رفتیم. اما محمدمهدی مرعشی هم به خاطر حضور در مأموریتی خارج از استان بود و رئیس دفترش تأکید کرد که نمیتوانید به او دسترسی داشته باشید. آخرین تلاش اما رسید به دفتر کل امنیتی و انتظامی این استان بود؛ البته اینجا هم نشد با «محمدرضا جهانتیغ»، مدیرکل امور امنیتی و انتظامی استان به گفتوگو بپردازیم.
ایران سیگنال مهاجرپذیری میفرستد اما توان را ارئه خدمت ندارد
در چهار دهه اخیر افغانستان هیچوقت طعم صلح و ثبات کامل را نچشیده و نیمچه نظمی که در دو دهه اخیر به دست آورده بود، در دو سه سال گذشته بهطور کامل از بین رفت. پیش از خروج آمریکا از افغانستان هم اوضاع راضیکننده نبود و طالبان در مکانهای مختلف مشغول جنگ بود. با خروج نیروهای آمریکا پیشبینی میشد که موج مهاجرت مجددا در این کشور به راه بیفتد چون حدود چهار میلیون آواره داخلی داشتند. حتی پیشبینی میشد که به سمت مرزهای کشور همسایه حرکت کنند؛ مثل ایران و تاجیکستان که به شکل آمادهباش درآمدند. حتی ترکیه که یک کشور فاصله دارد دیوار مرزی ساخت و خیلی روشن اعلام کرد که هدفش جلوگیری از ورود پناهندگان ایرانی و افغانستانی است. «پیمان حقیقتطلب»، مدیر انجمن مردمنهاد دیاران که در حوزه اتباع افغانستانی فعالیت دارد، معتقد است در میان تمامی این رویکردها، ایران همواره سیاست روشنی را در قبال پناهندگان افغانستانی اتخاذ نکرده است: «طبعا ساخت دیوار مرزی با کشوری که حدود هزارو 200 کیلومتر با ایران مرز دارد، غیرممکن است؛ بهویژه وقتی مهاجران مشخصا از ترس جان خودشان دست به ترک کشور خود زدهاند؛ بهخصوص که ایران تجربه دهه 60 را هم داشت. این مهاجران موجی به شکل تدریجی وارد نمیشوند و کشور پذیرنده هم نمیتواند آنها را بهدرستی شناسایی کند و خدمات ارائه دهد. همین موضوع سبب میشود که نحوه این برخوردها بسیار بدوی باشد. فیلمها را که میبینیم شاهد ورود دستههای چندده نفری هستیم. مسئولان هم گفتند در مرز میلک دو اردوگاه هزار نفری ساختهاند، اما مطمئنا پاسخگو نخواهد بود. مشکل دیگر هم این است که سیاست ایران شفاف نیست و این سیاست بیش از اینکه به افغانستان ضربه بزند به کشور خودمان ضربه خواهد زد؛ چون ما با این رفتارهای غیر روشن سیگنالهایی ارائه میدهیم که نشان از پذیرش مهاجران دارد و در نتیجه جمعیت بیشتری از آوارگان رهسپار میشوند. هرچه جمعیت بالا میرود خدمات افت میکند و اینجاست که هر دو طرف ناراضی میشوند». این در حالی است که ایران هم خود بهشدت با معضل خشکسالی مواجه شده است: «مسئله مهمتر هم اینکه استانهای شرقی ایران بهشدت با خشکسالی روبهرو هستند و به هیچ عنوان ظرفیت مهاجران را ندارند و عملا نمیتوانیم مهاجران را در مناطق مرزی نگهداری کنیم و باید به مناطق مرکزیتر کشور انتقال دهیم. گاهی میتوان در شرایط جنگی مهاجران را در مناطق مرزی نگه داشت و وقتی اوضاع به حالت عادی برگشت آنها هم به کشور خودشان خواهند رفت، اما در حال حاضر استانهای شرقی ایران اساسا گنجایش چنین اسکانی را ندارند و از آن طرف هم دورنمای افغانستان دورنمای صلح و ثبات نیست. به نظر میرسد درگیری نیروهای مرزی و طالبان و نیروهای مردمی طولانی باشد. همچنین قانون خاصی هم برای پذیرش مهاجران نداریم. در مرزها تشریفات ورود نداریم. ورود مهاجران و آوارگان اگر با تشریفات ورود همراه شود، اوضاع فرق خواهد کرد. مثلا همه در همان زمان ورود وارد ساختماتی شوند که اطلاعات و مشخصاتشان ثبت شود اما این فرایند اتفاق نمیافتد. ما نیازمند ساختمانها یا اردوگاههای استقرار موقت برای این افراد هستیم. شفافیت، حلقه گمشده تعامل با افغانستانیها در دهههای اخیر بوده است».
نخستین موج مهاجرت افغانستانیها به ایران همزمان با اوایل انقلاب و حمله شوروی به این کشور بود. موج بعدی در دهه 70 رخ داد که بیشتر جنس مهاجرت کاری داشت. حالا اما مهاجرتها صرفا برای رسیدن به امنیت است. همین هم معضلات را برای مردم پناهنده تشدید میکند: «در سالهای اخیر که ارزش ریال کاهش یافت، عملا کارکردن برای مهاجران افغانستان زیاد نبود. هر سال 500 هزار نفر ورودی و خروجی داشتیم. اما سالهای اخیر حدود 800 هزار نفر به کشورشان برمیگشتند. با وجود شرایط اقتصادی ایران کماکان ورودی مهاجر وجود داشت اما دیگر نه کاری بلکه خانوادگی بود. عمدتا خانوادههای جوان و زوجهایی با فرزندانشان که فقط بهخاطر مشکلات امنیتی مهاجرت میکردند. کار برای آنها سخت و درآمدهایشان پایین است و در فقر مطلق زندگی میکنند اما بازهم به خاطر امنیت به ایران آمدند. به نظر میرسد این جریان در حال تشدیدشدن است. اگر برنامه وجود نداشته باشد مسلما اثر آن تشدید، فقر مطلق و در نتیجه مشکلات امنیتی را دربر خواهد داشت. این افراد شبکه ارتباطی گستردهای داشته و اطراف تهران سکونت دارند و احتمالا مجددا جمعیت آنها بیشتر خواهد شد».
منتظر افزایش کودکان کار و زبالهگرد باشیم
ایران در سال 1355 به کنوانسیون ژنو پیوست که مرتبط با پناهندگان است. پیرو این کنوانسیون الزامی برای دولتها در پذیرش پناهندگان وجود ندارد و همهچیز به سیاستهای ملی یک کشور برمیگردد که بر اساس پناهجوپذیری هست یا نه. مثلا ترامپ تصمیم میگیرد بین آمریکا و مکزیک مرز بکشد یا ترکیه که همین کار را در مقابل ایران انجام داد. اما از زمانی که کشورها پناهنده را میپذیرند، همهچیز تغییر میکند. «رضا شفاخواه»، وکیل دادگستری و فعال حقوق کودک در ایران، معتقد است این روند نامشخص وضعیت پناهجویان را با مشکل مواجه میکند: «تا زمانی که افراد پناهجو پشت مرز قرار دارند کشورها شاید وظیفهای نسبت به آنها حس نکنند اما وقتی به عنوان پناهنده وارد میشوند، فارغ از اینکه بهخاطر ورود غیرقانونی مرتکب جرم شدهاند، کشور پذیرنده وظایفی خواهد داشت؛ باید او را ببرد دادگاه، شرایطش را بررسی کند و بر آن اساس رأی صادر شود. شرایط بررسی شود. اما متأسفانه حقوق یک پناهنده در ایران درست رعایت نمیشود».
نمونه این موضوع وضعیت تحصیل کودکان افغانستانی است: «با توجه به فرمانی که از طرف رهبری صادر شد، کودکان افغانستانی اجازه تحصیل در مدارس ایران را پیدا کردند، ولی هر سال ما در این زمینه با مشکل مواجه هستیم. همین امسال با اینکه این طرح وجود داشت، دفاتر کفالت اطفال از صدور برگه تحصیلی ممانعت میکردند و اوراق تحصیلی صادر نمیشد یا گاهی هم اتفاق افتاد که کودکان اوراق داشتند اما بازهم مدارس راضی به ثبتنام نمیشدند. مدیر مدرسه بهراحتی گردنکشی میکرد و میگفت که نمیپذیریم. این تازه ناظر بر خانوادههایی است که با مددکاران در ارتباط هستند و به حق خودشان واقفاند. اتباعی که اساسا از این حق مطلع نیستند، فرزند خود را راهی زبالهگردی و کار میکند. حالا اگر قرار باشد به این حجم اضافه شود، تصور کنید اوضاع چگونه خواهد شد».
در واقع شرایط به نوعی است که آوارگانی که به ایران به عنوان یک کشور امن پناه میآورند در حداقلترین نیازهای اولیه زندگی خود با چالش مواجه میشوند: «ما در منطقه 16 دانشآموزانی داریم که درس خواندند اما مدیر کارنامه و پرونده را نمیدهد. به آموزشوپرورش میگوییم و از دست آنها هم کاری برنمیآید. دفتر کمیساریای پناهندگان در ایران بهشدت منفعل است. حتی از سازمانهای مردمنهاد هم گزارش نمیگیرند. این بچهها مجددا برای ورود به دانشگاه باید برگردند افغانستان تا ویزای تحصیلی بگیرند و دوباره وارد ایران شوند و بتواند به دانشگاه بروند. حتی گاهی برای بستریکردن این بچهها هم با مشکل مواجه میشویم. حقوق اولیه این افراد رعایت نمیشود. سعادتی منتظر این افراد نیست. در فقر مطلق به سر میبرند و به سختی زندگی میکنند. نگرانی فعلی افزایش آسیبهای اجتماعی در کشور است. همین حالا هم آمار کودکانی که در خیابانها کار یا زبالهگردی میکنند بالاست. تصور کنید که بیشتر هم بشود که البته با این روند قطعا افزایش آسیبهای مختلف را خواهیم داشت».
آواره هم حقوق پناهجو را دارد
نکته مبهم در این میان این است که افرادی که از افغانستان در این روزها راهی مرزهای مجاور میشوند نه پناهنده بلکه آواره خوانده میشوند و همین هم رویکرد حقوق بینالملل نسبت به آنها را تغییر میدهد. «یوسف ملایی»، استاد حقوق بینالملل دانشگاه تهران، میگوید شرایط جنگی اوضاع را تغییر میدهد و واکنشهای کشورهای پذیرنده هم متفاوت خواهد بود: «در شرایطی که جنگ است و مشکل طالبان رخ میدهد، بهصورتکلی وضعیت شبهپناهندگی برای آنها قائل میشوند. با توجه به ظاهر قضیه میشود از این افراد حمایت کرد تا این مصیبت برطرف شود و دولت فرصت پیدا کند که پروندهها را بررسی کند. اینکه چه حقوقی دارند بیشتر جنبه اخلاقی و انسانی دارد اما تحت الزامات و اصلهای بینالمللی قرار نمیگیرند. بیشتر جنبه توافقاتی دارد که کشورها با کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد دارند و حداقلهایی برای این آوارگان قائل میشوند؛ از جمله تشکیل اردوگاه و اعطای تغذیه».
او معتقد است ایران بهتنهایی از پس این وضعیت بر نخواهد آمد: «همه باید وارد میدان شوند. سازمانهای بینالمللی باید بودجه اختصاص دهند. ایران خود درگیر هزار و یک مشکل است و اوضاع اقتصادی در کشور ما مساعد نیست. تصمیمگیری در تمامی حوزهها بهسختی انجام میشود و واضح است که چنین کشوری از پس این معضل برنخواهد آمد. باید از نهادهای بینالمللی کمک گرفت و جز این راه دیگری نیست».
اخباری که از افغانستان میرسد خودِ فاجعه است. متنی که خبر میدهد «محمدآصف عظیمی»، فرمانده پیشین جهادی و عضو پیشین مجلس سنای افغانستان با 150 نفر از نیروهایش به طالبان پیوسته است یا ترورهای متعددی که یکی پس از دیگری رخ میدهند. ولایتها و ولسوالیها هر روز بیشتر به انحصار طالبان درمیآیند. فرماندهانشان مجددا دستور و فتوا میدهند که دختران باید جهادهای نکاحی خود را آغاز کنند. غزنی، قندوز و تالقان، تصویر روشنی از خون و آتشاند و همه اینها را جهان تنها به نظاره نشسته است.
نیلوفر حامدی
دیدگاه تان را بنویسید