مصطفی داننده- چندی پیش نمکی وزیر بهداشت دولت حسن روحانی، در یک سخنرانی عمومی اعلام کرد که کشوری از ایران برای مدیریت کرونا درخواست کمک کرده است. او گفت:« نامهای دریافت کردم از وزیر بهداشت یک کشوری که در گرداب کروناست، اسم نمی برم مبادا باعث اساعه ادب به مجموعه ملی یک کشور شود؛ نامه سر تا پا تقاضای کمک بود از ایران تحریم زده، در دو زمینه؛ یک اینکه بگویید چه کردید که با گستردگی اقلیم و با همه حصر اقتصادی و سیاسی اینگونه کرونا را مدیریت کردید و دوم اینکه از آنچه در کشور میسازید مثل ونتیلاتور و دارو و… به ما کمک کنید.»
البته پیش از این نیز جناب نمکی از درخواست کشورهای برای انتقال تجربیات ایران در زمینه مدیریت کرونا سخن به میان آورده بود. حالا انتظار این است که وزیر محترم ورزش هم بعد از پایان مسابقات المپیک در مجامع عمومی حاضر شود و از درخواست کشورها برای انتقال تجربیات ایران در زمینه ورزش سخن بگوید. احتمالا کشوری نامه میزند و خطاب به سلطانیفر میگوید، راز موفقیت خود در المپیک را با ما در میان بگذارید!
ما مردم با با گوشت و پوست و استخون در حال نبرد با مشکلات هستیم. کرونای دلتا به جان مردم افتاده است و برای رنگ کردن شهرها به جعبه مداد رنگی تازهای احتیاج است و بعد مسئولان کشور به گونهای اظهار نظر میکنند که انگار نه خانی آمده نه خانی رفته است.
مشکلات اقتصادی کار را به جای رسانده است که برخی از مردم توان خرید یک نان کامل را ندارند و از نانوا میخواهند که یک نصفه بربری به او بدهد. در بازار روزها به دنبال پیدا کردن خرابترین میوههاست تا با قیمت ارزان آنها را به خانه ببرد.
ما با چشمان خود عدم موفقیت ورزشکارانمان در المپیک را میبینم. شاید اگر المپیک ادعا و شعار بود ما الان در رتبه اول بودیم اما این مسابقات، المپیک عمل است و شکست را در آن تجربه کردیم. در کشتی آزاد که در جهان به نام ما میشناسندش، دستمان از طلا کوتاه ماند. در والیبال ره به جایی نبردیم و در دیگر رشتهها هم شکست بود که پشت شکت میآمد.
ما اینها را میبینم و دیگر برخی از حرفها را باور نمیکنیم. بله، اگر میخواهیم خودمان را گول بزنیم که حرفی نیست اما واقعیت چیز دیگری است. این اتفاق تلخی است که برخی از مردم برای رسیدن به یک زندگی عادی که مهمترین ویژگی آن داشتن یک اقتصاد با ثبات است، راهی فرنگ میشوند. «هرجا بهتر از اینجا» جمله تلخی است که این روزها آن را زیاد میشنویم.
خستگی از شرایط را میشود در چهره مردم دید. کافی است صبح زود مردم را در وسایل نقلیه عمومی مثل مترو ببیند. ساعت 7 صبح است اما آنها مثل آدمهایی که 10 شب تازه به خانه میرسند خستهاند.
الان جامعه ایران احتیاج به واکسن امید دارد. واکسنی که بتواند خستگی را از تن مردم خارج کند و آنها بعد از مدتها نفسی بکشند و جانی تازه بگیرند.
دیدگاه تان را بنویسید