پنج دههای که مملو از فرازونشیبهای شکنندهای بوده که جنگسالاران و قدرتمداران بر سرنوشت تکیده مردم این سرزمین سرشتند. مناقشاتی که هربار به بهانهای از اشغال نظامی خارجی گرفته تا درگیریهای خونبار گروههای قومی به نام جهاد و بالاخره حاکمیت سیاه و تاریک طالبان که نفسهای مردم را به شمارش آورد تا توافق و صلح شکنندهای که 20 سال حیات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ملتی را به گروگان گرفته بود.
مناقشاتی که هرکدام به تنهایی برای گسست بنیانهای یک سرزمین و نابودی سرمایههای اجتماعی آن کفایت میکرد و بیراه نیست که باوجود تلاش جهانی برای بازگرداندن دوباره افغانستان به مسیر توسعه انسانی و صرف هزینههای سرسامآور در طول دو دهه اخیر و با وجود سنگینی بار بازسازی بر دوش مردم، این سرزمین همچنان با رنجهای عمیق و کاستیهای فراوان روبهرو است. باوجود تمامی کاستیهای داخلی و خارجی پس از گذر از حاکمیت سیاه طالبان، بارقههای امید فراوانی برای زنان افغانستان به وجود آمد؛ بارقههایی که با وجود سختکوشی و همت والای زنان آن به ارزشهای ماندگاری تبدیل شد؛ ارزشهایی که حتی برای زنان منطقه نیز نویدبخش ضرورت بر تغییراتی است که میتوان با اهتمام و پایداری بدان دست یافت».
در بخش دیگری از آنان با اشاره به تجربیات سخت زنان در این سالها آمده است: «زنان مصمم و شجاع افغانستان با درک تجربیات زیسته ناگوار و البته گرانسنگ خود در طول حاکمیت طالبان که مملو از خشونتهای جنسیتی، تحقیرهای فردی و اجتماعی و تبعیضهای غیرقابلجبران برای دسترسی به حقوق اولیه و طبیعی آنان بوده است، فرصتی یافتند تا برای ازمیانبرداشتن نابرابریها و بیعدالتیها وارد میدان شوند و با وجود تمام موانع عدیده و عمیق اجتماعی، سنتی، سیاسی و فرهنگی به دستاوردهای مهمی دست یابند که هرکدام برای آیندگان این سرزمین مصداقی از فداکاری و همت برای تغییرات بنیادین و سازنده بوده است.
ناباورانه اینکه این روزها باز هم صدای جنگ، خشونت و بازگشت دوباره تعصب، تروریسم و بنیادگرایی کور در افغانستان به گوش میرسد و گویی تمام تلاشهای مردم این کشور و نظام بینالملل برای تثبیت صلح و برقراری آرامش پایدار به ناکامی کشیده شده و زنان و مادران افغان دوباره باید شاهد ازدستدادن همسران و فرزندانشان، پدران و برادرانشان باشند، دوباره خانهنشینیهای متعصابه و غیرانسانی را تحمل کنند، دوباره در مسیر مهاجرتهای کور و بیسرانجام قدم بگذارند و نهال جامعه مدنی را که با مرارتهای فراوان در خاک این سرزمین نشانده شده بود و حکایتی از نشاط و غرور جوانان و زنان این دیار برای دستیابی به آیندهای روشن بود، به طرفهای به خاموشی ببرند». در پایان نیز زنان ایرانی در همبستگی با مردم و زنان افغانستان نوشتهاند: «با حساسیت و نگرانی، سرنوشت شومی را که برای مردم این سرزمین و بهویژه زنان و دخترانش رقم زده شده است، دنبال کرده و از هیچ تلاشی برای رسانیدن صدایشان به سیاستگذاران منطقهای و بینالمللی که فروافتادن ارزشهای انسانی ملتی را نظاره میکنند، دریغ نخواهیم کرد. ما زنان ایرانی نگران از حاکمیت دوباره طالبان بر مردم افغانستان و اجرای قرائتهای غیردینی و ضدانسانی به نام اسلام بهخصوص بر زنان و دختران هستیم و از علمای اندیشمند مسلمان با هر تفاوتی در مذهب، انتظار داریم تا نسبت به این غده سرطانی در جهان اسلام، اعلام موضع نمایند. ما زنان ایرانی از جامعه جهانی بهویژه سازمان ملل متحد انتظار داریم تا با بهرهگیری از ابزارهای لازم و مؤثر از نظام جمهوریت در افغانستان حمایت عملی نموده و با تنها نگذاشتن مردم افغانستان، از تسلط دوباره طالبان که کارنامه ننگین حاکمیتش بر مردم این کشور هنوز از خاطرهها نرفته است، جلوگیری نمایند.
ما زنان ایرانی از سیاستگذاران و دولتمردان جمهوری اسلامی انتظار داریم تا با بهرهگیری از تمامی ظرفیتهای مؤثر در دیپلماسی و تعاملات سیاسی دوجانبه و چندجانبه، در مسیر حفظ و تقویت دولت ملی در این کشور که بر پایه مشارکت عامه مردم در دو دهه اخیر به پا شده و جلوگیری از حاکمیت و تسلط طالبان بهطورجدی اقدام نماید. ما زنان ایرانی از روند یکسویهای که در برخی رسانههای داخلی در بزرگنمایی طالبان و تطهیر این جرثومه خشونتهای متعصبانه و اقدامات غیرانسانی اتخاذ شده که یک نمونه آن کشتار دیپلماتهای ایرانی در مزارشریف در کنار کشتارهای متعصبانه مردم محلی و اجرای حدود خودخوانده بر سر زنان و دختران مسلمان افغانستان به نام دین بوده است، تبری جسته که بیشک ادامه این روند، نتیجهای جز انفکاک و انشقاق در روابط دو کشور و ناامیدی مردم و بهویژه زنان افغانستان از ایران اسلامی نخواهد داشت. و در آخر ضمن اعلام همدردی و همراهی مجدد با خواهران افغان خود در رنجهایی که در طول دوران بردهاند، امیدواریم که همچون تاریخ بلندشان بر سر آرمانهای بلند و ارزشمندشان بمانند و تاریخساز سرزمینشان باشند».
دیدگاه تان را بنویسید