محمود سریع القلم | چرا روزنامۀ نیویورک تایمز بیش از 130 میلیون نفر خواننده و 5 میلیون نفر مشترک دارد؟ یک علت در میان علل مختلف به نظر مهمتر است: چون خبرنگارانی که برای نیویورک تایمز می نویسند «شبکۀ داخلی و جهانی» دارند. فقط این نیست که خبرنگاران نیویورک تایمز، اطلاعات (Database) دارند، کما اینکه بسیاری دیگر به آنها دسترسی دارند، بلکه به شبکه ای (Networking) از افراد، مرتبط هستند که Data را تفسیر می کنند. یکبار یک خبرنگار نیویورک تایمز به این نویسنده گفت: به فاصلۀ 48 ساعت وارد هر کشوری بشوم می توانم با ده نفر اول سیاسی و فکری آن کشور مصاحبه و ملاقات کنم. سپس جوهر این مصا حبه ها را استخراج می کنم و با Data مخلوط می کنم و ده ها میلیون نفر آن مطلب را می خوانند و در تصمیم گیری های خود استفاده میکنند. بنابراین، خبرنگاری که شبکه ای ندارد و میان ذهن خود و برداشت خود با دهها ذهن دیگر ارتباط برقرار نمیکند سخنانش در حد تحریریه باقی می ماند.
خبرنگاران را می توانیم به گروههای دیگر تعمیم دهیم: کارآفرینان، سیاستمداران، نویسندگان، اساتید دانشگاه، دانشجویان و گروههای حرفه ای دیگر. اگر تولید کنندهای با هم قطاران داخلی و خارجی خود تبادل اطلاعات و تحلیل نکند، طبعاً در محیطِ محدودتری تصمیم سازی خواهد کرد. اگر نویسنده و یک دانشگاهی صرفاً در خلوتِ ذهن خود، نظریه بنویسد بدون آنکه مَحّک بیرون از ذهن بخورد، در دایره ای با شعاع محدود قرار خواهد گرفت و کارآمدی نخواهد داشت. شعاعِ دایرۀ تعامل و معاشرت، سرنوشت افراد، بنگاهها، سیستم ها و حکومت ها را تعیین می کند. کسانی که کتابهای جدید نمیخوانند، سفر نمیکنند، مشاهده نمیکنند، دیالوگ ندارند و با طیفی از شبکه ها در تعامل نیستند، چگونه می توانند کارآفرینان، نویسندگان، سیاستمداران و خبرنگاران نوآور و خلاقی باشند؟
دلیل شکستِ برجام این بوده و هست که کشور در شبکه نیست. برجام نتیجۀ تعجیل دو رییس جمهور بدون شبکه سازی بود. یک رییس جمهور آمریکا نمی تواند از معاهدۀ نفتا ( قرارداد تجاری آمریکا با کانادا و مکزیک) خارج شود چون 89 نفر در سنای آمریکا آنرا تایید کرده اند. چرا سنگاپور با جمعیتِ پنج ملیونی می تواند میلیاردها دلار سرمایه جذب کند چون در شبکه است. چرا کرۀ جنوبی ملیون ها دلار برای لابی خرج می کند چون می خواهد در شبکه باشد. چرا معمولا در اروپا، دانشجویان لیسانس، یک سال از چهار سال دوران تحصیل را در کشور دیگری درس می خوانند؟ چرا بنگاههای اقتصادی دائماً افراد مختلف را به جلسات هیات مدیره و حتی کارمندان خود دعوت می کنند تا در «معرض» سخنان و تفاسیر جدید قرار گیرند؟ چرا یک استاد دانشگاه باید در یک شبکۀ جهانی باشد تا بتواند نوآور باشد؟ چرا یک نمایندۀ مجلس باید در طول یک روز با نمایندگان دهها کشور در تماس باشد تا در جریان تحولات منطقه ای و جهانی باشد؟ چرا افراد امنیتی و نظامی باید با همقطاران خود حداقل در 20-30 کشور تماس دائمی داشته باشند تا Data را دقیق تجزیه و تحلیل کنند و گرفتار بسته شدن زود هنگام تحلیل نشوند (Cognitive Closure)؟
تصمیم سازی نیازمند شبکه سازی است. تصمیم سازیهای مهمتر، شبکههای وسیعتر و پیچیدهترمی طلبد. بودنِ در شبکه ها حتی پیآمدهای مثبتِ اخلاقی دارد زیرا افراد متوجه میشوند از آنها باهوشتر و مطلعتر و دقیقتر هم وجود دارد و از دایرۀ بستهی خودخواهی، خودمحوری، خود حق پنداری و خود بزرگ پنداری خارج میشوند. ذهنِ آدمی خیلی سریع به محیطی که در آن زندگی می کند دل می بندد. خلاقیت و رشد در سایۀ شنیدنِ حرف های جدید و معاشرت با افراد نوآور است. وقتی دایرۀ معاشرت و شبکۀ تعامل محدود شد، هم اشتباه زیاد می شود و هم فکر و رفتار فسیل و مستهلک می شوند.
پی آمد های ایزوله بودن جامعه ما از جهان، خود را 5-10 سال آینده نشان خواهد داد: وقتی یک دانشجو، نویسنده، دانشگاهی، صنعتگر، پزشک، سیاستمدار، کشاورز و کارآفرین سا لها صرفاً در مدارها و شبکههای محدود فکر کرده، تعامل کرده و تصمیم گرفته است، نوآوری او به حداقل خواهد رسید. شبکههای اجتماعی(Social Media) جایگزینی برای دیدن، شنیدن، صحبت کردن وشنیدنِ انتقاد نیستند. اگر اهمیتِ اقتصاد بینالملل را دقیق و از طریق تعامل و شبکههای جهانی متوجه بودیم به احتمال زیاد در اقتصاد همسایۀ نزدیک خود در 250 کیلومتری سرمایهگذاری می کردیم تا اینکه وقت و منابع مالی مان را 13900 کیلومتر آن طرف دنیا با بولیوی، کوبا، و ونزوئلا، که سه کشور ورشکسته سیاسی و اقتصادی هستند و به فقر و فساد معروف هستند، صرف می کردیم. فقط طی سالهای 2015-2017، جمعیتی بالغ بر 900/000 نفر از ونزوئلا به 17 کشور پناهنده شدند. این در حالی ست که ونزوئلا دومین کشور جهان در تعداد آواره بعد از سوریه است (3/700/000 نفر) و کوبا از نظر آزادی های اقتصادی رتبۀ 178 و بولیوی رتبۀ 175 را داراست. پرسش بنیادی این است که کدام پروسۀ فکری و تصمیم سازی و با اتکا به کدام Fact ها، زمینه سرمایهگذاری و وقت گذاشتن و هزینه کردن برای این کشورهای آن سوی دنیا را فراهم شده است؟ اگر کشور و دستگاه دیپلماسی در شبکه های منتهی به اقتصادِ کره جنوبی، اندونزی، سنگاپور، مالزی و هند قرار داشت و دستاوردهای خارقالعاده آن ها را طی فقط دو دهه ی گذشته مشاهده کرده بود، زمان و انرژی کمتری برای کوبا و بولیوی می گذاشت.
تحقیقاتِ مقایسه ای این نویسنده پیرامون کشورهای در حال توسعۀ خاورمیا نه ای و غیر خاورمیا نه ای، حوزه علت یابی را به «عوامل روانشناختی» سوق داده است. بعضی از این عوامل عبارت اند از:
- علاقه شدید به نمایش، دیده شدن، تایید شدن و قهرمان شدن؛
- ترس، احساس نا امنی؛
- علاقه به مناسبات مرید و مرادی و
- تمایل شدید به کنترل و اطاعت دیگران.
کانون این چهار نارسایی را شاید بتوان در «ضعف یا فقدان اعتماد به نفس» جستجو کرد. فرد، بنگاه، سیستم یا کشوری که اعتماد به نفس دارد به ندرت نیاز به نمایش، قهرمان شدن، کنترل دیگران و مرید جمع کردن دارد. فرد و سیستمی که اعتماد به نفس دارد، واکنش (Reacting) نشان نمی دهد بلکه پاسخ (Responding) می دهد. دریایی از تفاوت فکری، روحی و روانی میان واکنش و پاسخ وجود دارد، بحثی که در Dialectical Behavioral Therapy جایگاه ویژه ای دارد. وقتی فرد یا سیستمی می خواهد فقط خودش نمایش دهد، خودش محور باشد، کنترل کند، مرید جمع کند، این معنی را به همراه دارد که از هر گونه تعامل و رقابت هراس دارد. کسانی که اعتمادِ به نفس دارند و نیازی به اثبات خود ندارند، افراد ضعیف و مطیع دور خود جمع نمیکنند کمااینکه شرکت مرسدس بنز خیلی به تبلیغ و آگهی نیاز ندارد. چگونه می شود که نمایش، کنترل، احساس ناامنی و ترس جای زحمت، کوشش، رقابت، مدنیت و نظم رفتاری را می گیرد؟ آیا علت آن به نوعِ تربیت، به ساختارهای بسیار قدیمی و تاریخی انباشته شدۀ استبداد، دولت سالاری و تحقیر در سطوح مختلفِ اجتماعی بر می گردد؟ چه باعث می شود دو راننده بعد از یک تصادف به فاصله یک دقیقه زشت ترین الفاظ را نسبت به یکدیگر استفاده کنند؟ چرا ناگهان این رفتارها اتفاق می افتد؟(Impulsivity). آیا عصبانیت، عدم کنترل کلام، به شدت واکنشی بودن، بی ثباتی احساسی (Affective Instability)، به شدت حالت عوض کردن (Mood Swings) ریشه در نارساییهای آموزشی دارد؟
تعامل، یادگیری، آرامش و شبکه ای بودن، نیازمند اعتماد به نفس است. اگر خوانندۀ محترم فرصتِ بازدید از زندانهای قرون وسطای میدانِ سن مارکو که هم اکنون به صورت موزه در شهر ونیز ایتا لیا را داشته میداند که این زندان ها، حدودِ یک متر ارتفاع دارند. زندانی حق ایستادن نداشت و سیستم آزار، بسیار گسترده و محاسبه شده بود. اما امروز پس از چند قرن کار، زحمت، کوشش، صنعتی شدن، رقابت و کسب اعتماد به نفس، فرهنگ و ادبیات ایتالیا از تخریب، جنگ، قحطی، لشکرکشی و نابودی به تفاهم، گفتوگو، گفتمان، همگرایی و عضویت درشبکه ای بی نظیر در تاریخ بشر به نام اتحادیه اروپا تغییر یافته است. وقتی 27 رئیس دولت باید با هم تصمیم بگیرند این خود به خود انصاف، دقت، نسبت خود به دیگران، متوجه رتبه شدن، سطح رقابت و توانایی، مدنیت در گفتوگو، یادگیری و Fact محور بودن را به همراه می آورد. در شبکه بودن، فرد و سیستم را متوجه متر، مقیاس، رتبه و درجه می کند. مطالعه ی مقایسه ای برخی از مصاحبه ها در کشور به وضوح نشان می دهد که 70-80 درصد مصاحبه در مورد خود فرد است تا خودی نشان دهد. مصاحبه ظاهراً در مورد کشور و موضوعات کشوری است، اما باطنِ مصاحبه در مورد فرد است که به راحتی می توان ضعف ها، نارساییهای روحی، فقدانِ اعتماد به نفس و فقدانِ اعتماد از جایگاه افراد را متوجه شد.
عضویت و مشارکت در شبکه های داخلی و بین المللی تابعِ یک تصمیم پایدار برای پیشرفت است. به میزانی که یک فرد یا کشور وسعتِ معاشرت خود را با شبکه ها گسترش دهد، هم می آموزد، هم سیستم بنا می کند، هم آسیب پذیری ها را کم می کند، هم از قواعدِ بیشتری مطلع می شود، هم با دقت عمل می کند، هم رشد می کند، هم رقابت را یاد می گیرد و هم به یک فضیلت مجهز می شود: بهداشت روانی.
دیدگاه تان را بنویسید