ارسال به دیگران پرینت

سرنوشت دردناک نوجوان ۱۳ ساله و پناه آوردن به پلیس

این پسر نوجوان در حالی که ادعا داشت نامادری اش به شدت او را کتک می‌زند، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: یک ساله بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند. بعد از آن پدرم با زن دیگری ازدواج کرد و او سرپرستی مرا به عهده گرفت، اما نامادری ام از همان دوران کودکی مرا کتک می‌زد و آزارم می‌داد

سرنوشت دردناک نوجوان ۱۳ ساله و پناه آوردن به پلیس

 

 این پسر نوجوان در حالی که ادعا داشت نامادری اش به شدت او را کتک می‌زند، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: یک ساله بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند. بعد از آن پدرم با زن دیگری ازدواج کرد و او سرپرستی مرا به عهده گرفت، اما نامادری ام از همان دوران کودکی مرا کتک می‌زد و آزارم می‌داد 

نوجوان ۱۳ ساله‌ای که از خانه فرار کرده بود، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد توضیحات ارائه داد.

این‌ها بخشی از اظهارات نوجوان ۱۳ ساله‌ای است که از خانه فرار کرده و به کلانتری پناه آورده بود. این پسر نوجوان در حالی که ادعا داشت نامادری اش به شدت او را کتک می‌زند، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: یک ساله بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند. بعد از آن پدرم با زن دیگری ازدواج کرد و او سرپرستی مرا به عهده گرفت، اما نامادری ام از همان دوران کودکی مرا کتک می‌زد و آزارم می‌داد چرا که خودش به دلیل بیماری‌های روحی و روانی داروهای اعصاب مصرف می‌کرد. او گاهی فرزندان خودش را نیز کتک می‌زد، اما باز هم رفتارش را کنترل می‌کرد تا به آن‌ها آسیبی نرسد.

او حتی به درس خواندن من نیز حسادت می‌کرد و آن قدر به بهانه‌های مختلف برای تحصیلم مانع تراشی کرد که دیگر از درس و مدرسه فراری شدم و در نهایت ترک تحصیل کردم. از سوی دیگر نیز نمی‌توانستم درباره آزار و اذیت‌های نامادری ام چیزی به پدرم بگویم چرا که درگیری و دعوای آن‌ها شدت می‌گرفت، به همین دلیل شرایط سختی را در منزل تحمل می‌کردم تا جایی که برادر ۹ ساله ام به تقلید از مادرش به سوی من حمله ور می‌شد و من دستش را می‌گرفتم که به من سیلی نزند، او گریه می‌کرد و مادرش به سراغ من می‌آمد و کتکم می‌زد. با وجود این پدربزرگ و مادربزرگم نیز به دلیل ترس از قلدری‌های پدرم جرئت نداشتند از من در منزلشان نگهداری کنند.

خلاصه بعد از ترک تحصیل به عنوان شاگرد در کارگاه نجاری مشغول کار شدم و همه درآمدم را به پدر و نامادری ام می‌دادم. دو سال قبل، وقتی ماموران انتظامی پدرم را به جرم مالخری دستگیر کردند، قاضی دادگاه نیز با گزارش ماموران مرا به بهزیستی فرستاد، اما یک هفته بعد نامادری ام مرا از بهزیستی تحویل گرفت تا سر کار بروم و مخارج زندگی او را تامین کنم.

دیگر چاره‌ای نداشتم جز آن که به پلیس پناه بیاورم. شایان ذکر است، به دستور سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) و هماهنگی مشاور کلانتری با معاون دادستان مشهد، نوجوان ۱۳ ساله به طور موقت تحویل بهزیستی شد و شکایت او از نامادری اش نیز مورد پیگیری قرار گرفت.

بالاخره پدرم بعد از گذشت شش ماه از زندان آزاد شد و به دنبال کارگری رفت تا بار دیگر در دام سارقان گرفتار نشود، اما اوضاع زندگی مان تفاوتی نکرد و من مجبور شدم به خاطر اذیت‌های نامادری ام از خانه فرار کنم، ولی به منزل پدربزرگم نرفتم، چون می‌دانستم پدرم به منزل آن‌ها می‌آید و آبروریزی می‌کند.

 

 

به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه