سید رضا ابراهیمی مترجم / گروه ادبیات و کتاب: فهرستهای صدتایی نشریات بزرگ دنیا، فرصتی است برای خواندن و مطالعه بیشتر، بهویژه بهترین آثار منتشرشده در سطح جهان.
بهتازگی نشریه گاردین در فهرست صدتایی کتابهای بزرگ قرن بیستویکم، صد معرفی کوتاه و بلند درباره آنها منتشر کرده که گروه ادبیات و کتاب آرمان ملی، تلاش دارد برخی از مهمترین آنها را که به فارسی منتشر شده کار کند.
امروز به معرفی کتاب «بروکلین» اثر کالم توبین میپردازیم که در فهرست صدتایی گاردین، شماره پنجاهویکم را به خود اختصاص داده. انتشار رمان «بروکلین» آوازه توبین را دوچندان کرد: این رمان در سال ۲۰۰۹ برنده جایزه ادبی کاستا شد و به مرحله نهایی جایزه بوکر و ایمپک دابلین راه یافت.
آبزرور «بروکلین» را یکی از ده رمان برتر تاریخی سال نامید و گاردین در فهرست صد رمان برتر قرن ۲۱، آن را پنجاهویکمین رمان قرن معرفی کرد. نسخه سینمایی «بروکلین» نیز در فهرست صد فیلم برتر قرن ۲۱ بیبیسی رتبه چهلوهشتم را از آن خود کرد. این رمان با دو ترجمه به فارسی منتشر شده: ترجمه شبنم سعادت در نشر افراز و ترجمه دنیس آژیری در نشر مروارید.
کالم توبین با «بروکلین»، اثری بیبدیل خلق کرده است؛ اثری که توبین در آن مثل یک نقاش با ضربهای پس از ضربهای دیگر بر بوم، نقاشی میکند تا جاییکه ناگهان تصویر پایان یافته، گویی از هم میپاشد و محتوایش را پخش میکند. میتوان اینطور گفت که تصویری دیگر از شاهکار هنری جیمز یعنی «تصویر یک زن» را به نمایش میگذارد.
یکی از نکتههای جالب در مورد کالم توبین، بهعنوان تحسینبرانگیزترین نویسنده ایرلندی که از زمان جان بانویل ظهور کرده، احساسی در آثار اوست که در آن حس قدرتمند طنز به شکلی استراتژیک سرکوب میشود.
نوشتههای توبین خالی از طنز نیست. در «استاد» صحنههایی از کمدی سیاه یا طنز تلخ و تاریک و رگههایی از مکالمههای شوخطبعانه را میتوان در اثر «کشتی فانوسدار آبهای سیاه» مشاهده کرد و سبک روزنامهنگاری او غالبا طنزآمیز است. اما در مجموع، توبین در رمانهای خود قصد دارد خوانندگان خود را به جاییکه میخواهد هدایت کند، بدون اینکه اجازه دهد خواننده متوجه شود که خنداندن آنها اغلب دارای نتایج یا تاثیر خلاف انتظار است.
روایت او بهسختی تلاش میکند تا این تاثیر را ایجاد کند که شخصیتهای خود را تقریبا مستقل از صدای روایتگر نشان میدهند و ابراز میکنند. همچنین هدف این است که با استفاده از کلمات ساده و لحنی بهدقت کنترلشده که بر مخفیکاری خاصی دلالت دارد احساسات و تعاملهای پیچیده را با حداقل هیاهو و تصنع و تکلف به تصویر بکشد.
باید افزود که توبین علایق جدی دارد که شامل پایبندی به اصول شریعت کاتولیک و میراث ملیگرایی ایرلندی، رنجهای درونی مردان دگرباش در طول تاریخ و مصائب عاطفی در درون خانوادهها است. سیاستهای اسپانیایی و آمریکای لاتین بخشی از پیشینه رمانهای «جنوب و داستان شب» است و وی در چندین کتاب در مورد نابودی مردان دگرباش بهواسطه ابتلا به ایدز در دهه 1980 اشاره میکند.
او در نوشتههای خود از زنان به نیکی مینویسد و آنها را اغلب در کانون نوشتههای خود قرار میدهد. او در مورد افرادی مینویسد که احساس میکنند مجبورند احساسات خود را از دیگران دور نگه دارند؛ هنری جیمز در رمان «استاد» مثال خوبی برای این ادعاست. در عینحال، او عاشق فرم و اعمال قوانین سختگیرانهای به خود در مورد منظر دید و دستکاری روایت است و به همان اندازه که ریموند کارور از حیلهگری و حقهزدن تبری میجست، توبین نیز از این کار امتناع میورزد. سبک ساده او حتی در عین سادگی، بیروح است و از تعادل موسیقی اجتناب میکند، ولی مراقب است که تصنعی یا بیش از حد منقطع بهنظر نرسد.
در رمان «بروکلین»، نویسنده همچنان از شکاف بین خطوط نوشتههای خود به جادوی بروز احساسات شدید میپردازد، اما این بار طنز است که در طیف الحان متن، بیشترین جایگاه را به خود اختصاص داده است. او لحن طنز را تا حدی از طریق دیالوگهای طنزآمیز در بطن متن جای میدهد.
مغازهدار مغروری اهل و کسفورد به قهرمان رمان که زن جوانی به نام ایلیش لیسی است، میگوید: «هیچکسی از مگسها خوشش نمیآید، مخصوصا یکشنبهها» با اینحال شوخیها آزاد و متکی به خود نیستند.
توبین به ایلیش - که منظر دید او از ابتدا تا انتها وفادارانه تغییر نمیکند - خصوصیاتی بخشیده که یکی از آنها داشتن گوش دقیقی برای شنیدن چنین سخنانی است که ایلیش با بازگوکردن آنها از آن برای سرگرمکردن مادر و خواهر بزرگتر خود استفاده میکند. خواننده بهسرعت متوجه میشود که اجرای نمایش شاد و سرزنده بازگوکردن آنچه او شنیده سر میز شام در دوران رکود اقتصادی در استانی در ایرلند در اوایل دهه 1950 امری متهورانه و درعینحال غمانگیز است. پدر ایلیش مرده است؛ برادران بزرگترش که مادرشان بسیار تنگ آنهاست، در انگلیس کار میکنند و ازدواج دختران و یافتن شغل در شهر انیسکروثی امیدواری است که برای آن نمیتوان شانس زیادی قائل شد.
خواهر ایلیش، رُز، با درآمدی که از یک کار اداری دارد چرخ اقتصاد خانواده را میچرخاند و عصرها نیز گلف بازی میکند. در باشگاه با کشیشی که پدر و مادر آنها را از سالها قبل میشناخت، ملاقات میکند که بهتازگی از تعطیلات خود از آمریکا بازگشته است. کشیش پیشنهاد میکند که برای الیش در بروکلین شغلی بیابد و زیاد طول نمیکشد که او خود را در طبقه ارزانقیمت کشتی آتلانتیک در حال عبور از اقیانوس میبیند و کاملا آگاه است که با انجام این کار، رُز آینده خود را قربانی و فدای خانواده میکند. توبین با صبر و شکیبایی، دلتنگی ایلیش برای خانه و زندگی او را در بروکلین به تصویر میکشد: مواجه او با دسته دختران پیشاهنگ آمریکایی، روابط او با هماتاقیهایش در خوابگاهی که همه مهمانهای آن ایرلندی هستند، کار او در یک فروشگاه نسبتا متوسط، کلاسهای شبانه، کشف خوشایند او از بخاری که تمام شب روشن است و فضا را گرم نگه میدارد و مدلهای لباس زنانه ارزانقیمت.
به مرور زمان او با مرد خوشتیپ ایتالیایی-آمریکایی را ملاقات میکند که بهطور جدی و رسمی از ازدواج صحبت میکند. اندکی پس از آن، مرگ او را به ایرلند احضار میکند، جاییکه درمییابد که زندگی در آمریکا از او زنی فریبنده و مطلوب ساخته است و بین زندگی قدیمی و جدید با انتخاب روبهرو است.
این داستان بهظاهر ساده از چند جهت عمق و طنین میگیرد و از نقطهای که پایان میپذیرد، دوباره آغاز میشود. از حیرت از اولین مواجه با دورنمای منهتن خبری نیست.
حتی روایت اولین سفر ایلیش برای دیدن بازی بیسبال بر نحوه رفتار دوستِ پسرش در جمع برادرانش متمرکز شده است و روایت هیچفرصتی برای گزارش یک دور از بازی را پیدا نمیکند.
تاکید بیش از اندازه با دقت وسواسبرانگیزی کنار گذاشته شده است: «او گفت: اونجا میمونه. الان دیگه مشکلی نیست.» بیشتر نویسندگان علامت گیومه که نشانه گفتار مستقیم است را بین دو جمله قرار دهند، اما توبین این کار را نمیکند.
با اینحال، با پارامترهای سختگیرانهای که دارد قادر به انتقال اندوه، مشاهدات دقیق و رئالیسم روانشناختی ریز و زیبا است. تقارنهای بروکلین و پیرنگ دقیق مدور بهاندازه دیگر ذوق هنری و خلاقانه او استتار نمیشود، اما رمان را بدون هیچمشکلی میتوان درامی تاریخی و سنتی دانست که میتواند اشک همه را درآورد.
ایلیش کلمه «عشق» را بیشتر در مورد بیان احساسات خود در مورد اتاق و کتابهای درسی خود ابراز میکند تا نسبت به مردانی که در زندگی او هستند و توبین تجربه شخصیت اصلی رمان خود را نه در آمریکا و نه در ایرلند به قلم احساس درنمیآورد.
ما عادت کردهایم که این نوع داستانها را از منظر آمریکایی دریافت و درک کنیم که در آن مهاجرت به آمریکا عملی طبیعی جلوه داده میشود. توبین داستان مهاجرت رمان خود را دردناکتر روایت میکند بدون اینکه آن فرضیات را بهسادگی معکوس کند یا به شکلی طعنهآمیز از انزجار ایرلندی پس از جنگ فاصله بگیرد.
(زن جوان اهل بلفاست دیدگاههای خود را در مورد جمعیت ایتالیایی و یهودی بروکلین به اشتراک میگذارد: باکمال احترام، من تمام این مسافت طولانی را به آمریکا نیامدم که مکالمه مردم را به زبان ایتالیایی در خیابان بشنوم یا به کسانی بنگرم که کلاههای خندهدار بر سر میگذارند] اشاره به کلاه عرقچین یهودیان.]) ایلیش خودش شخصیتی جالب است که از آنچه در ابتدا بهنظر میرسد کمتر فردی بیدفاع و بیشتر مشکلدار است و رمان حوزههای «تاریک و نامطمئن» درون او را با توصیفی نرم و آرام آشکار میسازد.
او دوستی سودمند صاحبخانه را رد میکند و مواجه او با رئیسش که خانمی است از نظر جنسی کاهل و منفعل با ظرافتی بیان میشود که توبین هر صحنهای از رمانهایش را پرداخت میکند، هرچند که در اینجا و آنجا ظرافتهای پرداخت صحنههایی که از توبین انتظار میرود از یادداشتهای سرگرمکننده و همچنین ابراز مالیخولیایی دنیوی تهی نیست.
دیدگاه تان را بنویسید