ارسال به دیگران پرینت

جهان پساکرونا: سناریوهای پیش رو

در برابر کسانی که نانی برای خوردن ندارد چگونه می‌توان از «خطر بیرون آمدن» جز برای «دیگران» سخن گفت و صادق بود؟

جهان پساکرونا: سناریوهای پیش رو

ناصر فکوهی*- تصویر و نام نشان این یا آن رئیس جمهور، هنرپیشه معروف، شاهزاده، سرمایه‌دار بزرگ وسلبریتی که به بیماری کرونا ویروس گرفتار شده و این خود به موضوعی برای به نمایش گذاشته شدن بیسشتر او بوده، از یک لحاظ، می‌تواند به مثابه تصویر درختی باشد که جنگلی را پنهان می‌کند: ایجاد احساس نوعی «برابری» در مقابل این بیماری و خطر که گونه‌ای دستکاری اطلاعاتی به شمار می‌آید.

درهیچ کجای وضعیت تراژیکی که جهان امروز دارد و با تمام جنگ‌ها، فساد و دیکتاتوری، ظلم و ستم و سلطه جویی ِ سیری‌ناپذیر سرمایه‌داری نولیبرال و همه خدمتگزاران نظری آن، نمی‌توان از برابری در مقابل این بیماری سخن گفت: تصاویری که  شبکه‌های خبری هم اکنون در حال مخابره کردن از برخورد‌های خشن نیروهای انتظامی با مردم در پهنه‌های فقیر و دیکتاتوری هستند، گویای این امرند.

اجسادی که در خیابان ها درحال پوسیدنند(از جمله در اکوادور)  و گاه چندین روز طول می‌کشد تا کسی به سراغشان بیاید، درد و رنج جانکاهی که فقرا حتی در قلب ثروتمندترین کشورهای جهان باید متحمل شوند، مُردن در تنهایی و خاکسپاری به دور از همه چشمان؛ در انی حال، گاه شعار «در خانه بمانیم» برغم درستی و مشورعیت بی شک و تردیدی که در آن برای مبارزه با بیماری هست، به ضرب درد و فقر و نابرابری برای بسیاری بی‌معنا می‌شود.

براستی در برابر کسانی که نانی برای خوردن ندارد و «خانه»‌شان زاغه‌ای بیش در پهنه‌ای آلوده از شهری کثیف‌تر و آلوده‌تر و سراسر آکنده از میکروب و ویروس‌های گوناگون نیست، چگونه می‌توان از «خطر بیرون آمدن» جز برای «دیگران» سخن گفت و صادق بود؟  و آیا می‌‌توانیم ادعا کنیم که حتی یکی دو ماه پیش از آن‌که بحث کرونا در جهان  گسترش یابد و احتمالا چند ماه پس از آنکه آخرین امواج این بیماری در کشورهای ثروتمند از میان برود، باز هم کسی چیزی از فقر و زجر و تمامی  نگونبختی‌هایی که در جهانی بی‌رحم و دوزخ وار کنونی وجود دارد، خواهد گفت و یا اگر بگوید به گوش کسی خواهد رسید؟

نابرابری اصل و اساس جهانی خیالین و در حقیقت کابوس‌وار است که در طول نیم قرن، نولیبرالیسم سرمایه داری متاخر، به بهای فروش ِ قسطی ِ خواب و خیال به همه جهانیان برپاکرد؛ جهانی که بدون شک در این بیماری نیز همچون سایر موارد قدیمی‌تر (نظیر ویروس آنفولانزای اسپانیایی در 1918) یا جدیدتر نظیر گردباد‌ها، سیل‌ها و آتش‌سوزی‌ جنگل‌های آمریکا، استرالیا و آسیا  در طول سال گذشته، فقرا به بهای نابودی کامل زندگی‌شان بهای آن را پرداختند و ثروتمندان به بهای یک جا به جایی کمابیش کوچک و موقت.

اما آیا این بدان معنا است که یک نابرابری پوپولیستی و ملی‌گرایانه و نژادپرستانه می‌تواند ساختار جهان آینده باشد و آرزوی بقا و فراگیر شدن دموکراسی و آزادی‌های مدنی و یک انسان‌گرایی در هماهنگی با طبیعت را به یک رویای دست نایافتنی و حتی ساده‌لوحانه قرن بیستمی برای ما  تبدیل کند که هر چه  زودتر فراموشش کنیم برایمان بهتر استتا بتوانیم خود را برای «جهان پسا‌کرونا» که رسانه‌های بین‌المللی چنین با حرارت‌ از آن سخن می گویند، آماده شویم؟ در ذهن کسانی که از چنین جهانی سخن می‌گویند، واقعا چه می‌گذرد؟ و چنین بدیلی را – اگر واقعا وجود داشته باشد – چگونه می‌توان تبیین کرد.

شاید در میانه طوفانی که امروز در جهان درگیر شده، سخن گفتن از چنین  موضوعی زود باشد. به باور ما نیز این استدلال درستی می‌بود اگر با پدیده‌ای روبرو بودیم که سناریوی نسبتا قابل باور و دقیقی برای پایانش داشتیم: چیزی که هیچ یک از متخصصان علمی جدی در جهان هنوز آن را تایید نکرده‌اند و تنها از «احتمال» یافتن داروهایی برای  بهبود حال بیماران یا یک «واکسن» سخن می‌گویند، همان طور که از «احتمال» فصلی و چرخه‌ای شدن و جهش‌های ژنتیکی که ممکن است این ویروس را به بخشی همیشگی از زندگی آتی همه  مردمان جهان تبدیل کند، حرف می‌زنند. 

دقیقا چون چنین احتمال‌هایی تنها به مثابه فرضیاتی  بسیار موقت مطرح شده‌اند، نمی‌توان زندگی را تعطیل کرد، نمی‌توان اندیشیدن، خلاقیت، هنر و فرهنگ، کار و همه روابط و کنش‌هایی را که  زندگی را تعریف می‌کنند، از کار انداخت تا «لحظه» معجزه‌آسایی که برای یافتن کلید راه‌گشای این  بیماری در انتظارش هستیم از راه برسد. قرنطینه تنها فرصتی البته لازم و ضروری برای نفس کشیدن  نظام‌های پزشکی است اما فرصتی که اگر بیش از اندازه طولانی شود، خود به یک فاجعه بزرگ تابدیل خواهد شد.

 از این رو در این یادداشت سه سناریوی مفروض و بسیار نسبی را که صرفا می‌توانند مسیرهایی برای تامل و پرسش و تفکر در این باب باشند، مطرح می‌کنیم. این سناریو‌ها را به ترتیب محتمل بودنشان با داده‌های کنونی و تاریخی مشابه در شرایط فعلی طبقه‌بندی کرده‌ایم، اما همه چیز به اراده و به خصوص  کنش جامعه مدنی در جهان پس از کرونا مربط می‌شود که تا چه اندازه  در هر کدام از آن‌ها پیش رفته یا تغییر ایجاد کند. اما لز هم اکنون می‌توان پیش‌بینی کرد که هر سه سناریو به احتمال زیاد از مرحله‌ای نخستین بگذرند که عبارت خواهد بود از :

1- رسیدن کشورهای نیمکره شمالی به  نقطه اوج بیماری در در یک برهه یک تا سه ماهه و سپس  شروع به کاهش در همان حال که در نیمکره جنوبی بیماری همین سیر را طی می‌کند.

2- یافتن درمان‌ها و داروهای نسبی (از طریق پلاسمای بهبودیافتگان از کرونا، آزمایش بر داروهای پیشین ضد عفونت، ضد مالاریا، ضد سیاه سرفه و سل و عفونت‌های ریوی، ضد ایدز و غیره) و یا ساختن داروهای جدید، کاهش قدرت کشندگی ویروس به دلیل ضعیف شدنش (که البته می‌تواند برعکس هم باشد) و سرانجام ساخت احتمالی واکسن تا یکسال تا 18 ماه آینده

3- فروکش کردن بیماری در سطح جهانی در 18 ماه آینده و خروج از وضعیت بحران

4- آغاز  بحران اقتصادی از  همین ماه و تداوم آن تا دو یا سه سال پس از پایان بیماری؛ 5- شروع گسترده بحث درباره «جهان پسا کرونا».

از این مرحله، سه سناریو را از بدترین تا بهترین در نظر می‌گیریم. بدترین سناریو را می‌توان حاصل بالاترین درجه از  انفعال جامعه مدنی، بی‌اعتمادی افراد نسبت به یکدیگر به جامعه و به مسئولان دانست.

در این ساریو شاهد تداوم تحمیق نولیبرالیسم در جهان و در روند پنجاه سال اخیر خواهیم بود و بهترین سناریو، را می‌توان حاصل بالاترین درجه  دخالت و فعال شدن جامعه مدنی با فاصله گرفتن از نولیبرالیسم و حرکت به سوی نوعی سوسیال‌دموکراسی و بازاندیشی جدی بر نظام جهانی و رابطه ما با طبیعت به ویژه در  تولید، مصرف، انباشت و توزیع محصولات مادی و غیر‌مادی و میزان کالایی شدن/بودن ِ جهان پیش رو است.

بدیهی است که آرزوی ما سناریوی اخیر است، اما اینکه در واقعیت کدام سناریو اتفاق خواهد افتاد و یا اصولا  این سناریو‌ها  به وقوع می‌پیوندند یا روندی کاملا متفاوت یا ترکیبی از آن‌ها را نمی‌توانیم پیش بینی کنیم.   

سناریوی اول (بدترین احتمال) : آغاز قدرتمند یک جهان به شدت پلیسی و سلسه مراتبی‌شده . در این سناریو که طلیعه آن می‌تواند انتخاب مجدد رونالد ترامپ در پاییز 2020 یا به تاخیر افتادن انتخابات آمریکا و پی آمدهای آن باشد با خطر افزایش تندروی‌های سیاسی در جهان، قدرت روزافزون چین و روسیه به مثابه دو نظام ضد دموکراتیک، افزایش خطر جنگ در منطقه خاور میانه و دریای چین، تخریب دمکراسی اروپایی و روی کار آمدن یا گسترش  پوپولیسم‌های ملی گرای راست نولیبرال، ضد‌عدالت اجتماعی، ضد‌روشنفکری و ضد‌محیط زیست ( گونه‌ای «ترامپیسم»)روبرو خواهیم شد.

این رویدادها با رشد روزافزون انفراد آمریکا و کاهش بین المللی قدرت آن در جهان به سود چین و روسیه و تضعیف آنچه از نظام های سوسیال دموکراسی اروپایی باقی مانده و کنوانسیون های بین المللی مخافظت از کره زمین و کاهش فقر و نابرابری در جهان همراه خواهد بود.

در این حالت  اقدامات پیشگیرانه که  در سطح پلیسی از هم اکنون به ویژه در جهان سوم و گاه در کشورهای توسعه یافته آغاز شده‌اند، به شدت  و به صورتی رادیکال افزایش خواهند یافت و جوامع انسانی به سوی یک نظام مراقبت شدید و یک داروینیسم اجتماعی ِ هولناک و بی‌رحم  خواهند رفت که در آن نیروهای پلیسی و نظامی سرکوب به شدت از منافع اقلیت‌های در رفاه و مورد تهدید دفاع و به قیمت از میان بردن و عقب گرد بزرگی در همه دستاوردهای دموکراتیک تلاش خواهند کرد جهانی دو قطبی را برای آن اقلیت حفظ کنند.

نتیجه نیز روشن است  ولو این فرایند بسیار تدریجی اتفاق بیافتد  و آن پسرفت‌های مشروعیت سازی شده دموکراتیک در جهان برای دفاع از «امنیت» و «سلامت» و فاصله گرفتن هرچه بیشتر  کشورهای توسعه یافته از کشورهای فقیر، فاصله گرفتن فرهنگ‌ها از یکدیگر و به وجود آمدن ِ ائتلاف‌های منطقه‌ای ایدئولوژیک، متحجر و رادیکال  با دستکاری شدید قدرت های بزرگ در آن‌ها به سود خود خواهد بود.

در این موقعیت روند تخریب جوامع انسانی و گسترش خشونت و فقر و تنش درون آن‌ها، میان آن‌ها با یکدیگر و میان همه آن‌ها با طبیعت به شدت افزایش یافته و  متاسفانه باید در انتظار فاجعه بعدی که هر‌چیزی می‌تواند باشد، ولی احتمال زیست محیطی بودن  یا برافروخته شدن یک جنگ منطقه ای بزرگ و حتی یک جنگ جهانی با همه پی آمدهایش باشد کم نیست.

  این سناریویی بود که به گونه‌ای البته بسیار متفاوت و با داده هایی دیگر  پس از «آنفولانزای  اسپانیایی»  و قربانی شدن بین 50 تا 100 میلیون نفر در سال‌های 1918 و 1919 درست پس از جنگ جهانی اول، در کمتر از  بیست سال بعد به یک انقلاب بزرگ (روسیه در 1917) و یک جنگ بزرگ جهانی (1940 تا 1945) و البته سربرآوردن نظام های بزرگ توتالیتر در سراسر اروپا و کشتارهای و نسل کشی های بزرگ در سراسر جهان انجامید.   

سناریوی دوم (احتمال بینابینی): تداوم وضع موجود با گسترش نولیبرالی و وخامت نسبی اندک و تدریجی. در این سناریو شاهد پایان نسبتا سریع و بازگشت به موقعیت پیشین با ادعای دروغین ظاهر شدن «جهان پسا کرونا» خواهیم بود.

این موقعیت را شاید با توجه به  جهانی که نولیبرالیسم در پنجاه سال اخیر ساخته و مشخصه‌اش میلیاردها مردم فقیر، میلیون‌ها بیمار و ناتوان و گرسنه و مهاجران درمانده و پهنه‌های مخروبه، و هزاران تن افراد فاسد، دزد و کلاهبردار و زورگو که در سلسه مراتب‌های مختلف به مثابه «مسئولان» سیاسی، مامور کنترل و حفظ این شرایط ضد‌انسانی و ضد‌طبیعت در راس امور قرار گرفته‌اند، موقعیتی با احتمال بالاتر از مورد نخست دانست؛ و حتی شاید با توجه به چنین جهانی، این محتمل‌ترین سناریو باشد.

در این سناریو، همچون فجایع دیگری که در صد سال اخیر اتفاق افتاده است، در فاصله 18 ماه آینده و شاید هم زودتر شاهد بازگشت به شرایطی به مراتب بدتر از پیش از  فاجعه کرونا خواهیم بود یعنی: گسترش فقر و گرسنگی و جنگ یا تنش های خشونت آمیز سیاسی یا مدنی برای اکثریت مطلق جهان و زندگی پر تجمل برای فرادستان با بیشترین مصرف‌گرایی، باز هم به شکل پیشین و با سپردن کلید راهگشایی «ارزانی» به یک دولت اقتدار مدار و غیر قابل پیش بینی نظیر چین البته با ادعای « تغییر ضروری در رفتارهای روزمره».

در این حالت مهم‌ترین خصوصیت «جهان پساکرونایی» در خلاصه شدن آن در گروهی از گفتارها و شاید برخی از عادات بهداشتی در کشورهای ثروتمند خواهد بود، تغییر برخی از مقررات و حتی ایجاد گروهی از نوآوری‌ها برای «رصد کردن» بیماران با هدف «طرد» بهتر آن‌ها از سیستم اجتماعی.

در یک کلام یک جهان پان‌اپتیکی (سراسر بین) به اصطلاح فوکو، که همه بیش از پیش زیر نظر باشند و با سرعت بیشتری بتوان هر گونه فاصله گرفتن یا تفاوت از سیستم رایج را شناسایی و مجازات و حذف کرد، و همه این‌ها بدون تغییری اساسی یا حتی جدی در ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و نابرابری های بی‌رحمانه و گسل‌های اجتماعی و سیاسی خطرناک جهان امروز.  

سناریوی سوم (کم‌ترین احتمال البته در صورت عدم شکل‌گیری یک جنبش مقاومت بزرگ جهانی در جوامع مدنی): چرخش جهان به سوی سوسیال دموکراسی برای برابرگرایی، دموکراسی و آشتی با طبیعت .

در این سناریو که آرزوی همه کسانی است که معتقد بوده و هستند که جهان پس از کرونا،  اگر نه بیشتر، کمتر از جهان پیش از کرونا،  فاجعه بار نخواهد بود، بیش از صد سال است ادبیات ویرانشهری (دیستوپیایی) پیش‌بینی  فجایعی از این دست را کرده‌اند.

جهان پیش از کرونا،  شبیه به راننده مستی بود که در جاده‌ای پر از پرتگاه، در یک شب بارانی و تاریک، روی جاده‌ای لغزان و نامطمئن، با ماشینی معیوب و با سرعت به پیش می‌تاخت. تصدف او اجتناب ناپذیر بود اما  کرونا در این تمثیل، به تصادف نسبتا کوچکی می‌ماند که راننده و برخی از سرنشینان این ماشین را مصدوم کرده باشد.

حال، تداوم جهان در قالب سناریوی اول به معنی آن است که راننده مست دیگر اما خشن‌تر و قلدر‌منش‌تری را با رانننده اول عوض کنیم؛ تداوم جهان در سناریوی دوم به معنای آنکه همان راننده مست اول را که حالا کمی زخمی شده اما مستی هم بی‌آنکه از بین برود از سرش اندکی پریده، دوباره بر سر جایش بنشانیم و با همان سرعت به راهش ادامه دهد، ولی با این خطر (در هر دو مورد) که این بار ماشین با همه سرنشینانش به ته دره واژگون شود.

اما در سناریوی سوم بحث بر سر آن است که  راننده، ماشین و شرایط را  با هر وسیله‌ای می‌توانیم تغییر دهیم. یعنی دست به تغییراتی رادیکال در شیوه زندگی‌مان  و نحوه رابطه مان با محیط زیست و با زندگی به طور کلی بزنیم. این سناریو، یک سناریوی  اتوپیایی به معنای خیالین نیست. اما نیاز به اراده قدتمندی دارد که باید از یک جنبش جهانی مدنی برای دگرکونی حاصل شود.

چنین سناریویی خیالین نیست زیرا حتی پیشینه‌ای تاریخی نیز دارد: در اواخر جنگ جهان دوم و بلافاصله پس از آن، این همان کاری بود که روزولت در آمریکا  انجام داد و سپس  با طرح مارشال برای بازسازی اروپا (بدون حذف دولت های شکست خورده آلمان و ایتالیا ، برخلاف جنگ جهانی اول)  به اجرا گذاشت.

طلیعه این امر نیز می‌تواند عدم انتخاب ترامپ و بازگشت آمریکا به عرصه جهانی و تداوم وضعیتی باشد که در کنوانسیون پاریس برای اقلیم، در برجام و در بسیاری از کنوانسیون‌های بین المللی دیگر آغاز شده بود، البته با  تاکیدی بیشتر و جدی‌تر برای دموکراتیزه کردن جهان هم در ساختارهای اقتصادی و هم در ساختارهای سیاسی‌اش.

ادگار مورن نویسنده و فیلسوف مهم فرانسوی در سال 2012 همراه با یارانش برنامه‌ای برای آینده جهان با عنوان «بیاننامه روزولت 2012» ارائه دادند (نگارنده این  برنامه را ترجمه و منتشر کرده است) که در آن پیشنهادات مهمی در این زمینه ارائه شده و به باور ما، چنین ابتکارهایی می‌تواند بهترین سناریو و تنها سناریوی‌های واقعی برای  جهانی بهتر باشد.

با وجود این، به دلیل ناروشن بودن سرنوشت کرونا ویروس و بسیاری از معادلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ناشی از تحول آن در 18 ماه آینده،  آنچه گفته شد همان طور که تاکید کردیم صرفا جنبه  فرضیاتی برای بازاندیشی بر موقعیت کنونی و در تحول نزدیک را دارد و آینده روشن خواهد کرد که جهان به کدام سو خواهد رفت، شاید یکی از این سناریو‌ها و شاید هزاران سناریوی دیگری که در میان این سناریوها جای می‌گیرند.

اما بهرحال به نظر ما بدترین سناریو در دراز مدت سناریوی اول (ترامپیسم پوپولیستی راستگرای نولیبرالی) و در کوتاه و میان مدت  سناریوی دوم یعنی تدام وضعیت پیش از کرونا، یعنی ادعای  اینکه به «جهان پسا‌ کرونا» رسیده‌ایم و سپس تداوم وضعیت نابسامان جهان خواهد بود.

چیزی شبیه به همان اتفاقی که پس از رویداد یازده سپتامبر 2001 و ادعای «جهان پس از یاده سپتامبر» افتاد و نتایج فاجعه بار آن (نظام‌های پلیسی جهانی، گسترش گرایش‌های ضد دموکراتیک، پوپولیسم و نولیبرالیسم رادیال و در نهایت ترامپیسم مخرب) در جهان را همه شاهدیم و به ناچار تحمل می‌کنیم. در این فرایند سرنوشت شوم و ناگزیری وجود ندارد همه چیز به شکل گیری اراده‌ای سیاره‌ای برای تغییر رادیکال و غیر‌خشونت آمیز ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جهان بستگی دارد. 

استاد انسان‌شناسی دانشگاه تهران

منبع : عصر ایران
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه