حسین علیشاپور، خواننده موسیقی کلاسیک و پژوهشگر موسیقی است. او خواندن را از سال 71 آغاز کرد و در ابتدا نزد صدیق تعریف ردیف موسیقی آوازی را فرا گرفت. سپس ظرایف شعرخوانی، تاکیدات کلامی و شیوه آوازی ادیب خوانساری را نزد منوچهر همایونپور آموخت و از مکتب استادانی چون رضوی سروستانی، محسن کرامتی و حسین عمومی بهرهمند شد.
او در سال 90 به اتفاق کیهان کلهر در کشورهای انگلیس، فرانسه، مجارستان و بلژیک به اجرای برنامه پرداخت.
علیشاپور کنسرتهایی با حمید متبسم، فریدون شهبازیان و مسعود شعاری برگزار کرده و همچنین با همایون شجریان و محمد معتمدی در اپرای مولانا همخوان بوده است.
«طلیعه دشتی»، «طغیان»، «میرسد باران»، «هین کج و راست میروی» و «نگارینه» از آلبومهای حسین علیشاپور به شمار میروند.
در ادامه گفتوگو با حسین علیشاپور درباره تغییر و نوآوری در موسیقی اصیل ایرانی، وضعیت فعلی موسیقی و شاگرد عصرجدیدیاش میخوانید
*کمی از فعالیتهای این روزهای خودتان میگویید؟ مشغول چه کارهایی هستید؟
2 آلبوم به آهنگسازی مازیار شاهی دارم که اولی ضبط شده و مشغول ضبط آلبوم دوم هستم. همینطور چند تک آهنگ بر ترانههایی زیبا و با فرم جدید به زودی منتشر میشود که به طور مفصل درباره آنها و ترانه سرای آن صحبت خواهم کرد.
کنسرتهایی با هادی منتظری و همینطور گروه «همنوازان برگریز»، که متشکل از آقایان اردشیر و ارژنگ کامکار است، برگزار کردهایم و برنامههای دیگری هم در پیش داریم که البته به دلیل شیوع کرونا فعلاً به تعویق افتاده است.
*آیا موسیقی سنتی ایران در برابر تغییر و نوآوریها ظرفیت و کشش دارد؟
موسیقی ایرانی در برابر تغییر کشش دارد. وقتی ما درباره موسیقی باکلام صحبت میکنیم قاعدتاً با کلامی مواجه هستیم که آن کلام میتواند به تناسب مسائل و نیازهای روز تغییر کند و این یک ظرفیت بزرگ برای موسیقی ایرانی باکلام است.
موسیقی ایرانی در برابر تغییر کشش دارد. وقتی ما درباره موسیقی باکلام صحبت میکنیم قاعدتاً با کلامی مواجه هستیم که آن کلام میتواند به تناسب مسائل و نیازهای روز تغییر کند و این یک ظرفیت بزرگ برای موسیقی ایرانی باکلام است.
در موسیقی ایرانی از نظر آهنگسازی و ملودیپردازی آنقدر مقامهای مختلف داریم که میتوانیم در این مقامهای مختلف و دستگاهها گردش کنیم. اگر امروز کارهای خوب کمتر تولید نمیکنیم، گناه بر گردن موسیقی ایرانی نیست بلکه بخشی از گناه بر گردن موسیقیدانها و شرایط روز و بخشی دیگر بر گردن دولت است که موسیقی ایرانی را لانسه نمیکند؛ متاسفانه دولت موسیقی را به سمت سالنهای بزرگ کنسرت و فستیوالهای بزرگ دنیا هدایت نمیکند چون این مساله دغدغهاش نیست.
برای مثال شما در حوزه ریتم ملاحظه بفرمایید ما چقدر ریتمهای متنوع داریم، در حوزه ملودی با توجه به گونهگونی دستگاهها و آوازها و مایهها ما چقدر میتوانیم ملودی بسازیم. همیشه مثال میزنم، اگر موسیقی آذربایجان را از نظر مقامها و مایهها با موسیقی ایرانی مقایسه کنیم، واقعاً کم و کسر دارد. یک ارکستر اصیل آذربایجانی مگر چه دارد جز یک کمانچه، یک تار و یک خواننده؟ در حالی که ارکسترهای ایرانی از سازها و ریتمهای متنوعتری استفاده میکنند. منتها آنها لانسه میکنند و آن را یک ارزش میدانند، اما در کشور ما موسیقی یک ارزش تلقی نمیشود.
*در نسل امروز درصد کسانی که به موسیقی اصیل ایرانی گرایش دارند ناچیز است. دلیل تغییر ذائقه مردم و کم بها دادن و بیمهری نسبت به موسیقی سنتی چیست؟
شما اگر ترانه یک آهنگ پاپ را بردارید، آن آهنگ دیگر اقبالی ندارد. موسیقی اصیل ایرانی در حوزههای بنیادینش نیازی نیست مخاطب عام داشته باشد. مگر همه عموم سر مزار عطار میروند؟ یا مگر همه مردم به مینیاتور فرشچیان نگاه میاندازند؟ اگر بیندازند هم از آن رد میشوند. احتیاجی نیست که اینها را در حوزه عمومی بیاوریم. شما از مردم و مخاطب عام نمیتوانید توقع داشته باشید که حتماً ساز موسیقیدانان ردیفدان مثل مجید کیانی یا داریوش طلایی را گوش کنند. این موسیقی در بخش آکادمیک و بنیادین است. از نگاه من باید از دیگر کشورهای دنیا دعوت شوند و این نوع موسیقی را به عنوان موسیقی بنیادین ایرانی به خارجیها معرفی کنند که کار بسیار بینظیری هم میشود.
شما اگر ترانه یک آهنگ پاپ را بردارید، آن آهنگ دیگر اقبالی ندارد. موسیقی اصیل ایرانی در حوزههای بنیادینش نیازی نیست مخاطب عام داشته باشد.
اما اگر قرار باشد موسیقی ایرانی برود در بین عوام و درصد شنوندگانش بیشتر شود، به یکسری عوامل دیگری نیاز است. شما را به کارهایی که «جهانبخش پازوکی» میساخته و اکبر گلپایگانی میخوانده ارجاع میدهم. این آثار هماهنگ با زمانه خود بودهاند و مایههای ایرانی داشتهاند، برای همین سالها باقی ماندهاند.
*از نگاه شما برای تغییر این وضعیت چه باید کرد؟
ابتدا بگویم که شخصاً با وجود و اجرای تمام ژانرهای موسیقی موافق هستم. ولی با اینکه هر کسی هر کاری خواست بکند مخالفم. من این را بر اساس برهان خلف به شما عرض میکنم؛ یک خواننده و ارکستر ایرانی بیاورید که زیبا بنوازند و بخوانند. این برنامه را 20 روز متوالی در یک شبکه پربیننده تلویزیونی پخش کنید، بعد بیایید ببینید آیا باز هم موسیقی اصیل ایرانی طرفدار ندارد؟
در تیتراژهای سریالهای پربازدید تلویزیونی برخی خوانندگان پاپ میخوانند. این حضور به معنای این نیست که این خوانندهها فرضاً سواد موسیقایی بیشتری دارند و شایستهترند. اتفاقاً به شما بگویم شرایط کنونی به شکلی است که بسیاری از کسانی که سواد کمتری دارند لانسه میشوند. حال دلایلش بماند. اما خلاصه بگویم که اگر موسیقی اصیل ایرانی بخواهد در حوزههای اجرایی فعالتر باشد، احتیاج به آزادی و حمایت حاکمیت دارد.
*این مساله- کمشنونده بودن موسیقی ایرانی در تلویزیون- چه راهحلی دارد و مقصر آن چه کسانی هستند؟
اگر موسیقی ایرانی از طریق تلویزیون شنونده ندارد، به دلیل رواج بیسوادی در آن رسانه است؛ مثلاً شما میبینید در برنامه نوروز یک خوانندهای را میآورند که از آهنگ شش و هشت پارتی گرم گرفته تا دعای تحویل سال نو را میخواند.
اگر موسیقی ایرانی از طریق تلویزیون شنونده ندارد، به دلیل رواج بیسوادی در آن رسانه است؛ مثلاً شما میبینید در برنامه نوروز یک خوانندهای را میآورند که از آهنگ شش و هشت پارتی گرم گرفته تا دعای تحویل سال نو را میخواند.
خب! اگر من در صداوسیما کارهای بودم، در مناسبتی مثل عید نوروز چندین خواننده و نوازنده موسیقی اصیل ایرانی را آراسته میآوردم تا دیوان حافظ یا فرخی سیستانی یا منوچهری دامغانی را باز کنند و در مایههای اصیل ایرانی آواز عیدانه بخوانند. و این میشد یک برنامه متناسب و به درد بخور.
از آنجا که اوضاع بلبشویی ایجاد شده و عمده مردم هم مرجعشان برنامههای تلویزیونی است، پس موسیقی ایرانی شنونده پیدا نمیکند.
*در سالهای اخیر بسیاری از بازیگران به دنیای موسیقی ورود کردهاند یا بسیاری از خوانندگان به عرصه سینما؛ آیا شما با این موضوع موافق هستید؟
اگر خوانندهای توانایی هنرپیشگی داشته باشد، یا هنرپیشهای توانایی خوانندگی، هیچ اشکالی ندارد. اما متاسفانه تاکنون این اتفاق نیفتاده است و در ایران پول هست که حرف اول را میزند. بالاخره شما الان میبینید که آن دوست هنرپیشه هم با آن اوضاع در کنسرت ویولون میزند. اگر بلیتهای این کنسرتها فروش میرود به این دلیل است که مردم انتخاب دیگری ندارند. شما لالهزار را باز کنید ببینید آن وقت چه کسانی به کنسرتهای فعلی میروند. عدهای از مردم به این کنسرتها میروند چون انتخاب دیگری ندارند و خیلیها هم میروند که لاکچری بودن خود را مثلاً به باجناق یا جاریشان نشان بدهند!
*آیا میتوانیم از موسیقی غربی برای بارور کردن موسیقی خودمان استفاده کنیم؟
ما در هیچ جای دنیا نوآوری را ورای ریشهها نمیبینیم؛ مثلاً شما در موسیقی فولک اسپانیش گردنکلفتتر از جیپسیکینگ که نمیبینید. تا به حال دیدهاید که در گروهشان سهتار بیاورند؟ اگر این کار را بکنند دلیلی دارند و میخواهند به ارکستر خود رنگی هدفمند بدهند. اما خیلی از موزیسینهای ما بدون داشتن دلیل از این کارها میکنند.
سوال این است که مگر ما خودمان موزیک نداریم؟ چرا باید به خاطر داشتن تماشاچی بیشتر، و نه به خاطر هیچ دلیل دیگری، ترکیبی از دیجریدو، ویولونسل برقی و تنبور را استفاده کنیم و بگوییم که نوآوری کردهایم؟ دلیل این کارها خودکمبینی است.
مگر ما خودمان موزیک نداریم؟ چرا باید به خاطر داشتن تماشاچی بیشتر، و نه به خاطر هیچ دلیل دیگری، ترکیبی از دیجریدو، ویولونسل برقی و تنبور را استفاده کنیم و بگوییم که نوآوری کردهایم؟ دلیل این کارها خودکمبینی است.
این خودکمبینیها باعث میشود موزیسینها به نفع موسیقی ایرانی از موسیقی غربی استفاده نکنند. منظورم از خودکمبینی ماندن در سنتها نیست بلکه عبور از سنتها همراه با شناخت کافی است.
ما در موسیقی «گلها» این را نداشتیم. خالقی اگر ارکستراسیون میکرد «گریهکن» عارف قزوینی را تبدیل به اثری میکرد که تا 500 سال قابل شنیدن بود. اما اگر الان من با یک ساز بخوانم، متهم میشوم به امل بودن. ببینید تفاوت ره از کجا تا به کجا؟
*«پارسا خائف» پسربچهای که در برنامه «عصرجدید» خوش درخشید شاگرد شماست. کمی راجع به او بگویید؟
پارسا چندی قبل به من پیام داد و گفت میخواهد یادگیری آواز را پیش من ادامه دهد. منتها چون در تبریز زندگی میکند من از طریق مجازی به او آموزش میدهم. او بسیار بااستعداد است و گوش خوبی دارد. به محض اینکه یک جمله موسیقایی را میشنود پشت سر آن میتواند حفظ کند و با جزئیات تکرار کند.
پارسا در برنامه «عصرجدید» مطرح شد، اما زیرکیای که داشت این بود که متوجه شد آن برنامه پایان کار نیست، پس شروع به یاد گرفتن کرد. میتوانست به خاطر دیده شدن در آن برنامه شروع به انجام کارهای متعدد کند، اما آمد و سر کلاس نشست و به این دلیل که اهمیت یادگیری را میفهمد به آینده او امیدوارم.
پارسا در برنامه «عصرجدید» مطرح شد، اما زیرکیای که داشت این بود که متوجه شد آن برنامه پایان کار نیست، پس شروع به یاد گرفتن کرد. میتوانست به خاطر دیده شدن در آن برنامه شروع به انجام کارهای متعدد کند، اما آمد و سر کلاس نشست و به این دلیل که اهمیت یادگیری را میفهمد به آینده او امیدوارم.
*در آخر اگر نکتهای باقی مانده بفرمایید.
امیدوارم فرهنگ ملی ایران از سوی تمام ایرانیان محترم و شریف شمرده شود و روزی برسد در آموزش و پرورش ما موسیقی دیگر فعلی حرام تلقی نشود. بدانسان که موسیقی در آذربایجان و تاجیکستان جاری و ساری است در ایران هم باشد.
دیدگاه تان را بنویسید