پشت پرده زندگی شما تا به امروز برای مخاطبانتان پنهان مانده است، اما این مصاحبه فرصت خوبی است برای آنکه در صورت تمایل آن را برای مخاطبانتان بازگو کنید.
وقتی پا به سن چهلوپنجسالگی گذاشتم، پدرم از کارخانه بازنشسته شد، همان کارخانهای که من در هجدهسالگی در آنجا شروع به کار کردم. در آن زمان برای لحظهای کوتاه تصور میکردم که بیست سال دیگر عمرم همینگونه میگذرد. چکمههای کاریام را که درمیآورم، و کلاهم را که از سر برمیداشتم، پاهایم را جلوی تلویزیون دراز میکردم، این تصویر برایم تکاندهنده بود، پس تصمیم گرفتم که زندگیام را عوض کنم. من کاری جز کار در خانه بلد نبودم، اما عاشق خواندن بودم؛ بنابراین تصمیم گرفتم که نوشتن را یاد بگیرم. هشت سال تمرکزم را روی نوشتن گذاشتم سرانجام با سیودو سال خدمت، در پنجاهسالگی و پیش از انتشار «داستانهای اوهایو» اولین کتاب من چاپ شد و این کتاب در مورد حسی بود که من به موفقیتهایم داشتم از این بابت احساس میکنم واقعا خوششانس هستم. نوشتن مانند یک صخره سخت و طاقتفرسا است و قطعا بسیاری از نویسندگان بهتر از من هستند.
کتاب «شیطان؛ همیشه» کار دوم شما بود. آیا هنگام نوشتن این کتاب چیز خاصی در سر میپروراندید؟
همیشه به کارم شک دارم، حتی زمانی که مردم با من مهربان بودند و حرفهای خوبی به من میزدند. هنوز هم اوقات سختی را میگذرانم تا باور کنم که چندین کتاب نوشتهام، و واقعا آن کتابها به بهترین شکل ممکن نوشته شدهاند.
به غیر از تعاریفی که خودتان نسبت به کارهایتان دارید آیا تعاریف دیگری وجود دارد که شما بیشتر از تعاریف خودتان آن را بپسندید؟ کتابهای شما از کیفیت بالایی برخوردار است اما آیا نویسندهای هست که شما به طرفداران خود خواندن کتابهایش را توصیه کنید؟
نویسندگانی وجود دارند که به طرفدارانم توصیه میکنم کارهای آنها را مطالعه کنند: دیوید جوی، الکس تیلور، پاول لوپکارت، متیو مک براید،کامل مینور، جورج سینگلتون و مارک پاول.
از میان هری کروز و جو لندزل کدامیک روی کار شما تاثیر بیشتری داشته است؟
من تمام آثار هری کروز را خواندهام از جمله کتاب «عریانشدن روی تپههای هیل» و «هاوک در حال مُردن». ولی هنوز شانس خواندن لندزل را پیدا نکردهام. مردم اکثرا فکر میکنند من تمام آثار جرم و جنایت و رمزآلود را خواندهام اما اینطور نیست. میدانم که بهخاطر طبیعتِ کاری من این قضیه کمی عجیبوغریب است، اما من بسیار دیر این کار را شروع کردم و کتابهای قدیمیتری هستند که احساس میکنم باید بخوانم، قبل از آنکه ادعای چیزی را کنم باید بگویم زمان زیادی را صرف خواندن آثار معاصر نکردهام. این لیست نویسندگانی است که مرا تحتتاثیر قرار دادهاند: فلانری اُکانر، بری هانا، ریچارد یتس، ویلیام گی، ویلیام فاکنر، هری کروز، دنیس جانسون، جیمز ام. کین، کورمک مککارتی.
کتاب «شیطان؛ همیشه» بهنوعی فضای تاریکی دارد، بااینحال نثر شما بسیار روان است، بعضی از جملاتی که شما به کار میبرید این پرسش را در ذهن ایجاد میکند که آیا شما میخواستید که چیزی متفاوت از نثر دنیل وودل بنویسید؟
زمانی که این کتاب را مینوشتم از بسیاری از موضوعات آگاهی نداشتم و نخستین بار بود که تلاش میکردم تا رمان بنویسم. تقریبا اولین رمانم با شکست مواجه شد با مشکلات زیادی دستوپنجه نرم کردم و این یکی از دلایلی بود که از سبک «داستانهای اوهایو» استفاده کردم. کار دیگری که از انجام آن سرباز زدم فکرکردن به خواننده در هنگام نوشتن بود. اگر چنین کاری انجام میدادم قطعا جملهای که منظور توست خارج از کتاب میماند، چرا که میبایست نگران عکسالعملهای مردم میبودم، ولی اکنون دیگر نگران نیستم.
فضای تاریک «سفره آسمانی» کمتر از «همیشه شیطان» است، آیا از همان ابتدا تصمیم گرفتید کتاب مخاطبپسندتری بنویسید؟ و اگر چنین است آیا نوشتن این کتاب همانقدر که به نفع خودتان بود به نفع خوانندگان هم بود؟
من در ابتدا نگران بودم که حس شوخطبعی ممکن است قدرت این کتاب را نسبت به کتابهای قبلی کمرنگتر کند. ولی مشخص شد که مشکلی ایجاد نمیکند.
آیا این موضوع همان مسالهای است که شما فکر میکردید مشکلساز خواهد شد؟
بله، بعد از اینکه شخصیتهای داستان را انتخاب کردم سعی کردم داستانی قوی و پر از جسارت اما طنز بنویسم نمیخواستم داستان «شیطان؛ همیشه» را در فضای تاریک و گوتیک دنبال کنم و این اتفاق تا زمانی بود که داستان را تمام کردم و بعد از آن نگرانیهای من شروع شد نگرانی از این بابت که مردم حس شوخیطبعی را درک نمیکردند یا داستان را آنگونه که من میخواستم نمیفهمیدند.
آیا میتوانید توضیح دهید که چرا فضای تاریک آنقدر در کارهای شما نمایان است؟ آیا این عادلانه است که بگوییم مانند هری کروز، بررسی شما در مورد جنبههای تاریکتر رفتار انسانی ناشی از تمایل به همدلی و فهمیدن این موضوع است که چرا یک شخصیت به گونهای خاص رفتار میکند؟
واقعا نمیدانم این تاریکی از کجا نشات گرفته است، دیگر نویسندگان میگویند دو فضایی که میتوان در مورد آنها نوشت عشق و مرگ است؛ از آنجایی که من از فضای عشق لذت نمیبرم فضای مرگ را انتخاب کردم، علاوه بر این زندگی در شهری که ساکن آن هستم این اجازه را به من میدهد تا در مورد گروههای خاصی از افراد آسیبدیده یا بیسرپرست بنویسم و به علت نزدیکی به آنها بتوانم درکی متقابل از شرایط آنها داشته باشم، افرادی از طبقه فرودست، فقیر، دچار اعتیاد یا افرادی که در زندگیشان دچار شکست شدهاند و از اوضاع خانوادگی مناسبی برخوردار نیستند، گرچه همه این مسائل موجب ناامیدیام هم میشود.
آیا نوشتن «سفره آسمانی» به اندازه شروع کار طول کشید؟ چگونه از زمان «داستانهای اوهایو» فرآیند نوشتنتان تغییر پیدا کرد؟
شیوه نوشتن من در گذر زمان تغییر پیدا کرده است، ابتدا پیشنویسهای شلختهای در ذهن دارم، سپس روی پیشنویسها شروع به کار میکنم و به آن چیزی که میخواهم میرسم. هنگام نوشتن «داستانهای اوهایو» جملهبهجمله پیش میرفتم و به نکته جالبی رسیدم که اگر زمان نوشتن رمان بخواهم این کار را انجام دهم، دهها سال طول میکشد تا تمام شود. بااینحال پنج سال فاصله زمانی بین «شیطان؛ همیشه» و «سفره آسمانی» بود. دلیل این امر آن بود که مدتی بعد از شروع «سفره آسمانی»، من و همسرم خانه دیگری خریدیم و من تصمیم گرفتم نوشتن را برای مدتی کنار بگذارم و چهار پنج ماه روی کار خانه وقت بگذارم و ننوشتن برای من آسانتر بود.تقریبا زمانی که مجددا نوشتن کتاب را از سر گرفتم، دعوتنامههایی برای رفتن به اروپا دریافت کردم و در طول سه سال دهها بار به اروپا رفتم، هرباری که میرفتم یک هفته اقامت داشتم و یک ماه را برای نوشتن از دست میدادم و این درس مهمی به من داد و آن درس این بود هیچوقت توقف نکن!
انتخاب شما در مورد نامزدهای فعلی ریاستجمهوری آمریکا چیست و اگر میتوانستید یک رئیسجمهور را در تاریخ آمریکا دوباره به کار برگردانید تا اوضاع فعلی را درست کند، کدامیک را انتخاب میکردید؟
واقعا تمام تلاشم را میکنم تا به سیاست فکر نکنم چراکه یک سیستم فاسد و خراب است و من بسیار آدم خوشبختی هستم که درگیر دیوانگی آنها نمیشوم و فکر نمیکنم کسی باشد که بتواند این مشکلات را برطرف کند.
هر دو رمان شما میتواند تبدیل به فیلمهای عالی و یا به سبک مینیسریالهای HBO تبدیل شود. آیا یکی از این دو قالب را به دیگری ترجیح میدهید؟ آیا علاقهای به خرید حقوق فیلم داشتهاید؟ و آیا کارگردان رویایی در ذهن دارید که او را در چنین پروژهای شریک کنید؟
امتیاز «داستانهای اوهایو» از قبل فروخته شده و نمیدانم چه اتفاقی قرار است برایش بیفتد، بهتازگی هم امتیاز «شیطان، همیشه» خریداری شده و مشغول کار روی فیلمنامهاش هستند؛ بنابراین سرنوشت هردوی آنها بههم گره خوردهاند، و در حال حاضر نمیتوانم بگویم که عواملشان چه کسانی هستند. اما کارگردانان رویایی و ایدهآلم به دنبال «سفره آسمانی» هستند، هرکسی که آن را بخواند بیشک میتواند به برادران کوئن در این زمینه کمک کند، اما این هدف بسیار والایی است، من فکر میکنم «داستانهای اوهایو» به عنوان فیلم کارش را به درستی انجام میدهد. ولی «شیطان، همیشه» برای من از ابتدا شبیه یک فیلم بوده است.
هر دو رمان شما «شیطان؛ همیشه» و «سفره آسمانی» رمانهای تاریخی هستند. چه چیزی شما را به وادار به نوشتن در مورد دورههای تاریخی میکند؟ آیا هرگز به این فکر کردهاید که رمان را در یک دوره معاصر روایت کنید؟
من شصتوپنج ساله هستم و به آن سنی رسیدهام که نگاهکردن به گذشته میتواند برایم یک تجربه عاطفی باشد، مجموعی از تجربیاتم، واقعا همان چیزی است که من هنگام کار میتوانم آن را ترسیم کنم؛ علاوه بر این من همیشه علاقهمند به تاریخ و نحوه زندگی مردم از حدود سال ١٩٠٠ تا ١٩٦٠ بودهام. و برای نوشتن داستان در مورد آن سال ها باید وقت زیادی صرف فکرکردن به آن کنم. در مورد نوشتن رمان در دوره معاصر، مطمئن نیستم. صادقانه بگویم اکنون روشی از نوشتن در جهان وجود دارد که مورد علاقه من نیست، متنفرم از اینکه آنقدر تیره و تاریک بهنظر بیایم، اما نمیتوانم به این فکر کنم که بهترین روزهای ما هم همان گذشته بوده است.
چگونه با انتقاد های تند از کارتان روبرو میشوید؟
خب من یک مازوخیست نیستم، بنابراین فقط مواردی را که نمایندهام برایم میفرستد میخوانم، این به من کمک میکند تا آن موارد غیرضروری را نخوانم. اما وقتی یک مورد بد را میخوانم دستکم آن را نادیده میگیرم و تمام تلاشم را میکنم تا اینگونه به قضیه نگاه کنم که کتابهای زیادی آن بیرون است که من علاقهای به آنها ندارم، پس باید انتظار داشته باشم که تعدادی از افراد نیز از کتابهای من خوششان نیاید. در مورد بررسیهای موجود مثلا آمازون و گودریدز تعداد زیادی خواننده آنلاین دارند، افرادی که واقعا در ارائه یک نقدوبررسی، منصفانه و متفکرانه کار میکنند، اما افرادی نیز هستند که مقاصد بدی دارند. من حتی شنیدهام که یک انسان حقیر بهخاطر امتیاز کمدادن به صدها کتاب، همچنین نوشتن نقدهای وحشتناک از آمازون بیرون انداخته شد. من اسم او را فراموش کردهام او مزخرفاتی که در آمازون گفته را در گودریدز هم نیز نوشته است. من برای این چنین انسانی متاسفم؛ زیرا معلوم است که عذاب کشیده و احتمالا از لحاظ عقلانی هم مشکلاتی دارد. اما یکی از بزرگترین مشکلات دنیای آنلاین این است که هیچ راهی برای ساکتکردن اینگونه افراد وجود ندارد.
بدترین توصیهای که خوانندگان میتوانند به نویسندگان کنند چیست؟
صادقانه بگویم چیزی در خاطرم نیست. بعضی از توصیههایی که برای برخی از افراد مفید است ممکن است برای دیگری مضر باشد و برعکس، من فقط میگویم تا آنجا که میتوانید بخوانید و بنویسید.
دیدگاه تان را بنویسید