حکایت یک داستان کوتاه و شگفتانگیز است که برای انتقال یک درس یا پیام مورد استفاده قرار میگیرد. حکایتها عموماً با استفاده از شخصیتهای غیر واقعی یا حیوانات، در خصوص مسائلی مانند عدالت، صداقت، اخلاق، هوش، تواضع و شجاعت تعریف میشوند. اغلب حکایتها به صورت ساده و روان نوشته میشوند و معمولاً توسط مردم برای آموزش فرزندان و جوانان استفاده میشوند.
حکایت نیز مانند اشعار پندآموز میتواند بسیار جذاب، پندآموز و سرگرم کننده باشد. حکایت را داستانوارهای کوتاه میدانند که نتیجه اخلاقی دارد و در انتهای آن خواننده یا شنونده نصیحت میپذیرد.
حکایت سقراط و بیماری مردم غافل
سقراط گفت: «چرا رنجیدی؟» مرد با تعجب گفت: «خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.»
سقراط پرسید: «اگر در راه کسی را میدیدی که به زمین افتاده و از درد به خود میپیچد آیا از دست او دلخور و رنجیده میشدی؟»
مرد گفت: «مسلم است که هرگز دلخور نمیشدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمیشود.»
سقراط پرسید: «به جای دلخوری چه احساسی مییافتی و چه میکردی؟»
مرد جواب داد: «احساس دلسوزی و شفقت. بعد سعی میکردم طبیب یا دارویی به او برسانم.»
داستان شوکه کننده کسی که مرگ را تجربه کرد | زمان برایم صفر شده بود
سقراط گفت: «همه این کارها را به خاطر آن میکردی که او را بیمار میدانستی. آیا انسان تنها جسمش بیمار میشود؟ و آیا کسی که رفتارش نا درست است ، روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمیشود. بیماری فکری و روان نامش غفلت است و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی میکند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد. پس از دست هیچ کس دلخور نشو و کینه به دل نگیر و آرامش خود را هرگز از دست نده.»
نظر شما درباره این حکایت چیست؟ آیا سقراط درست میگوید؟
سقراط با کتاب دزدیدن دانشمندان و شاعران ما خودرا بزرگ کرد۰بهتره بگی سقراط دزد
دلسوزی و کمک کردن به افراد پریشان حال یادگیری می خواد۰ در عمل آسون نیست۰