برای مطالعه متن داستان رها کن و برو و پند آن برای زندگی انسان با ما در ادامه همراه باشید.
دو اردک بعد از دعوایی که هیچ وقت زیاد طول نمیکشد، از هم جدا میشوند و در جهت مخالف هم شنا میکنند.
بعد هر یک از اردکها چند بار بالهایش را به شدت به هم میزند و انرژی مازادی را که در طول دعوا در او جمع شده، آزاد میکند.
آنها بعد از به هم زدن بالهایشان با آرامش روی آب شناور میشوند، مثل این که هیچ اتفاقی نیفتاده است.
۵ کتابی که از هیجان نمیتونی زمین بزاریشون!
اگر اردک، ذهن انسان را داشت، این درگیری را با فکر کردن و داستان سازی دربارهی آن، زنده نگه میداشت.
داستان اردک احتمالا این میشد :
باور نمیکنم چنین کاری کرده باشد.
تا چند سانتی متری من جلو آمد.
فکر میکند برکه مال اوست.
اصلاً ملاحظهی حریم مرا نمیکند.
دیگر هرگز به او اعتماد نخواهم کرد.
دفعهی بعد برای اذیت و آزار من کار دیگری خواهد کرد.
مطمئنم از حالا دارد توطئه چینی میکند.
ولی من دیگر نمیتوانم تحمل کنم.
درسی به او میدهم که هرگز فراموش نکند.»...
اگر اردک دارای ذهن انسان بود، چه قدر زندگی برایش دشوار میشد!
درسی که اردک به ما میآموزد این است :
بالهایت را به هم بزن،
ماجرا را رها کن و به تنها مکان قدرت، یعنی زمان حال برگرد.
دیدگاه تان را بنویسید