۵۵آنلاین :
- خانم صبوری این روزها بیشتر از بازیگری توییت باز شدهاید. ماجراهای شما و نورا، در توییتر به یک ژانر تبدیل شده و دنبالکنندههای زیادی هم دارد. ماجراهای شما و دخترتان چطور شکل میگیرند؟ دیشب نورا به من گفت مامان یکی از بدیهایت این است که وقتی میگویی گوشیم شارژ ندارد، هنوز 20درصد شارژ داری ولی وقتی من شارژ ندارم، واقعا شارژم 2درصد است. بعد هم شارژرم را برداشت و رفت. تا الان هم 2 تا شارژر اصل را خراب کرده! فکر کردم همین دیالوگها را توییت کنم. وقتی داشتم مینوشتم، نورا آمد و سرک کشید به گوشی من و گفت: «اینم توییت میکنی؟!» (میخندد) میخواهم بگویم ماجراهای من و نورا زندگی روزمرهمان است و الان تبدیل به یک هشتگ هم شده و مردم خیلی استقبال میکنند و تعداد بازدید از توییتهایم واقعا بالاست.
- قبل از توییتر در شبکههای اجتماعی مثل فیسبوک و اینستاگرام خیلی فعال نبودید. من اصلا در اینستاگرام هیچ فعالیت خاصی نداشتم. برای اینکه باید عکس بگذاری، جاهای مختلف بروی، فعالیت کنی و خیلی با فالوورها ارتباط داشته باشی. من این مدلی نیستم و خیلی هم اهل عکس و اینها نبودم. ولی وقتی با توییتر آشنا شدم و دیدم فضایش از جنس نوشتن است، خیلی به روحیه من نزدیک بود. جایی که هم میتوانی دلنوشته بنویسی یا اینکه صرفا به مسائل اجتماعی بپردازی یا تلفیقی از هر دو. من سعی میکنم این دوتا موضوع را با هم بنویسم.
من هم خیلی دلم میخواهد یکجور دیگر بنویسم ولی مرا میشناسند. دوست دارم صبح توییتر را باز کنم و فحش بنویسم تا شب. یعنی اینقدر عصبانی هستم!
- ولی راجع به مسائل اجتماعی کم مینویسید؛ اتفاقات روزی که خیلی ترند میشود و همه اظهارنظر میکنند، مثل دختر آبی که اخیرا موجش راه افتاد. درست است؟ اتفاقا من جزو اولین کسانی بودم که در مورد این موضوع شعری از احمد شاملو گذاشتم. من راجع به کودکهمسری و مسائل زنان البته نه با داعیه فمنیستی چون من فمنیست نیستم، واکنش نشان دادم.
- چرا نگاه فمنیستی ندارید؟ بهخصوص که الان اکثر خانمهای سلبریتی در این فیلد اظهارنظر میکنند. به نظر من فمنیست در ایران قضیه خیلی چرتی است و کاملا تحریف شده، برای همین ورود نمیکنم.
- به هرحال کلا جزو بازیگرانی نیستید که بخواهید بابت اظهارنظر در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی دیده شوید. بعضی وقتها یک موج راه میافتد که من به این موج اطمینان ندارم. حتی خیلی وقتها بعد از مدتی مشخص میشود اصل ماجرا چیز دیگری بوده! یکی دوبار هم خودم بازی خوردم، یعنی راجع به چیزی اظهارنظر کردم که بعد دیدم این مسأله عمدی بوده! ضمن اینکه مسائل سیاسی در تخصص من نیست، در مورد مسائل اجتماعی هم ممکن است اظهارنظری کنیم که ناآگاهانه باشد و این اظهارنظرها کار یک جامعهشناس است. برای همین شاید من دقیقا یک روزمرهنویس در توییتر هستم و ادعای روزمرهنویسی دارم که قاعدتا از مسائل اجتماعی و سیاسی هم نمیتواند دور باشد.
- اما فضای توییتر خیلی محیط خانوادگی نیست، معمولا بیشتر توییتبازها دنبال مسائل جنجالی هستند و کلا این شبکه اجتماعی روح وحشی دارد. فکر میکنم اینکه یکنفر اخلاقی و عاطفی بنویسد، خیلی با این فضا جور نیست. نه؟ طبیعتا اغلب کسانی که در فضای مجازی با اسم واقعی خودشان فعالیت میکنند، نمیتوانند خیلی اظهارنظر آزاد داشته باشند. من هم خیلی دلم میخواهد یکجور دیگر بنویسم ولی مرا میشناسند. دوست دارم صبح توییتر را باز کنم و فحش بنویسم تا شب. یعنی اینقدر عصبانی هستم!
- خب چرا یک اکانت فیک باز نمیکنید و هرچه دلتان میخواهد را با یک اسم دیگر نمینویسید؟ این مدلی دستم به نوشتن نمیرود. بعد هم گیجم، آخر سر ممکن است مطلبهای این پیج را اشتباهی بگذارم در پیج اصلی و لو بروم.(میخندد)
بچههای توییتر هم بامزه مینویسند، هم بسیار نکتهسنج و باهوش هستند. گاهی دلم میخواهد یک آدم جدید پیدا کنم و برای همین هم در پیجهای مختلف چرخ میزنم
- تعداد فالوورهایتان چطوری بالا رفت؟ 2سال پیش که اکانت توییترم را باز کردم، 3 تا فالوور داشتم. اصلا هم کار خاصی برای فالوورگرفتن، انجام ندادم و نخواستم کسی معرفیام کند. یکی دوتا از همین بچههای توییتر به من دایرکت دادند و درباره این فضا به من اطلاعات دادند. هنوز هم برایم جالب است که اینها چطوری فهمیدند من خودم هستم، چون ممکن بود اکانت فیک به اسم من باشد، خیلی هم کمک کردند. اوایل پیش میآمد که پستی میگذاشتم و سریع در دایرکت به من میگفتند نه، نه پاکش کن! بعد میگفتم من بلد نیستم پاکش کنم.(میخندد) یکدفعه میدیدم 3نفر همزمان این حرف را میزنند. خلاصه یادگرفتن توییتر ماجرای پرسروصدایی داشت تا بالاخره حل شد.
- خانم صبوری خودتان چندنفر را فالو کردید؟ فکر کنم حدود 100نفر هستند.
- اکثر سلبریتیها تعداد فالوورهایشان زیاد است ولی خودشان تعداد محدودی را فالو میکنند. نظرشما راجع به این موضوع چیست؟ آنهایی که 20نفر را فالو میکنند، نمیفهمم! به نظرم یک کلاس الکی است که بعضیها میگذارند. مگر اینستاگرام و توییتر راه یکطرفه است؟ یکنفر خودش را برای دیگران عرضه کند؟ مگر من معلم هستم که هر روز یک درسی را برای فالوورهایم بگذارم؟! زیبایی این ماجرا بهخصوص در توییتر ارتباطات دوطرفه است. من دوست دارم تایم لاین را که باز میکنم، مطالب دیگران را بخوانم و با افراد جدیدی که از کارشان خوشم میآید، آشنا شوم. الان در فالوورهای توییتر من نهایتا 10نفرشان سلبریتی یا آدمهای مشهوری هستند، بقیه همین بچههایی هستند که در توییتر فعالیت میکنند و از نوشتههایشان خوشم میآید.
- یعنی شما از این اخلاقها ندارید؟ آدمهای عادی را هم فالو میکنید؟ بچههای توییتر هم بامزه مینویسند، هم بسیار نکتهسنج و باهوش هستند. گاهی دلم میخواهد یک آدم جدید پیدا کنم و برای همین هم در پیجهای مختلف چرخ میزنم. اگر در یک پیجی احساس کنم نوشتهها هوشمندانه است و نویسندهاش زاویه دید جالبی دارد، بدون شک فالو میکنم.
نورا خانم هستند، دختر لاله صبوری؛ توئیتربازها او را میشناسند
- شما به غیر از نورا یک دختر و پسر دیگر هم دارید و شاید به خاطر اینکه نسلهای قبلتری از نورا بودند، ماجراهای بچههای الان را نداشتند و فضای مجازی هم برای روزمرهنویسی وجود نداشت. اما شاید یک دلیلش هم این بود آن موقع که بچههای اول و دومتان کوچک بودند، هنوز«لاله صبوری» یا بهتر بگویم شناختهشده نبودید. میشود گفت شما الان مادر باتجربهتری شدهاید و به همین دلیل نورا را بیشتر به کارهای هنری و فعالیت در شبکههای اجتماعی تشویق میکنید؟ بله؛ خب من در زمان آنها «لاله صبوری» بازیگر نبودم ولی به هرحال آن موقع هم من نقاشی میکردم و سالها شاگرد آیدین آغداشلو بودم، حتی سپانلو شعرهای من را میخواند و درباره آنها حرف میزد. پسر بزرگم هم معمار شد و الان یک بنای خیلی زیبا را در کاشان میسازد که فکر کنم برنده جایزه معماری شود و دختر بزرگم هم نقاش و گرافیست است و الان روانشناسی نمیخواند؛ بنابراین اگر در مسیر بازیگری هم نمیافتادم، در مسیر هنر حرکت میکردم و به هرحال مسیر فکریام برای بچهها همین بود که هرکاری دلشان میخواهند، انجام دهند. الان هم نورا را نسبت به خواهر و برادرش مقایسه نمیکنم، نسبت به همسنوسالهای خودش که در همین منطقه زندگی میکنند یا همکلاسیهایش که هر روز کلاسهای تابستانی بودند، مقایسه میکنم. اصرار ندارم که از کلاس موسیقی بیاید بیرون و برود یک کلاس دیگر. معتقدم که لازم نیست کلاس برود، در خانه باشد و چرخ بزند، اصلا تا 12 ظهر بخوابد و عصر هم برود بیرون بگردد. پولی که بخواهد هزینه کلاسهایش شود را میرویم مسافرت تا 3ماه تابستان را خوش بگذراند.
من فقط تلاش نمیکنم جلوی چیزی را بگیرم، چون فکر میکنم حتی مادری که بچهاش را در کلاسهای مختلف ثبتنام میکند، به هرحال از وقت خودش هم میزند و انگار مادرها راننده شدند
- در یکی از توییتهایتان نوشته بودید نورا میخواهد ترکتحصیل هم بکند.(با خنده) نه اجازه این کار را ندارد.(میخندد)
- ولی خیلی از مادرهای نسل شما اینقدر به خلاقیتهای بچههایشان بها نمیدهند و بیشتر خانوادهها معتقدند درسخواندن و کلاسهای آموزشی رفتن اولویت تربیتی بچههاست. من مشوق بچههایم هستم؛ البته یکی که بیشتر از من به نورا کمک میکند، خواهرش هلیا است؛ یعنی ساعتها با هم بازی میکنند و بیرون میروند و وقت میگذرانند. کارهایی که نورا در این سن انجام میدهد، برای من به اندازه یک 20 اجتماعی ارزش دارد. اینکه ذهن یک بچه بتواند تخیل کند، ریتم را درک کند، خیلی مهم است. بزرگترین چیزی که در زندگی ما ارزش دارد، مرگ ریتم نیست؟ اینکه ریتم ارتباط در زندگی کنار دیگران را بتوانی درک کنی و درست پیش بروی. الان هم من سعی نکردم برای نورا چیزی را فراهم کنم، من فقط تلاش نمیکنم جلوی چیزی را بگیرم، چون فکر میکنم حتی مادری که بچهاش را در کلاسهای مختلف ثبتنام میکند، به هرحال از وقت خودش هم میزند و انگار مادرها راننده شدند.
- خانم صبوری کودکی خودتان چطور گذشته؟ میخواهم بدانم در کودکی همینقدر که دست بچههایتان را باز گذاشتید، آزاد بودید که دنبال علاقههایتان بروید؟ یا چون در بچگی با یکسری قوانین و سختگیریهای پدر یا مادر روبهرو بودید، تجربه کردید که باید بچههای خودتان را جور دیگری بزرگ کنید؟ این که در کودکی هرچیزی را که بخواهم داشته باشم، نه نداشتم. پدرم نظامی بودند و مادرم معلم و در خانواده ما خیلی قوانین حاکم بود. مادرم به لحاظ ادب و تربیت و اینکه یک کلمه حرف بد نزنی و پایت را در کوچه نگذاری، سختگیر بود؛ چون یادم است بچههای همدوره من همه در کوچه بزرگ شدند اما من اصلا کوچه یادم نمیآید. خانه ما طبقه سوم بود و ما نهایتا در راهپله میتوانستیم بازی کنیم. بنابراین در مورد کودکی من و نورا فرق میکرد. البته در مورد کتاب باید بگویم که آنموقعها کتاب خیلی در اختیارم بود، ولی در بحث بازی و تفریح محدویت داشتیم.
- چون ژانر جالبی با نورا دارید و به هرحال طرز رفتارتان با دختر کوچکتان متفاوت است، از طریق فضای مجازی و پیج توییترتان با مادرهای دیگری هم در ارتباط هستید؟ مثلا برای تبادلنظر بر سر تربیت بچهها یا ردوبدل تجربیات؟ این تاثیرگذاری را داشتید؟ چند جایی شبیه اسم «ماجراهای من و نورا» دیدهام که نوشتند، مثل «من و سارا» خیلی راه افتاده. ولی منشنهای مامانها را خیلی دوست دارم اینکه یک مادری در جواب توییتم مینویسد: «عین پسر من» یا اینکه مینویسند: «بچه من هم امروز گفت نمیخواهم بروم مدرسه» یا آقایی که میگفت من اصلا بچهام را مدرسه نفرستادم و موسسه خصوصی گذاشتم و الان بچهام کلاس چهارم است ولی خواندن و نوشتن بلد نیست. خیلی هم جالب است که بیشتر خانمها من را فالو میکنند.
دیدگاه تان را بنویسید