با پایان فصل هفتم سریال پایتخت، شخصیت «هما» بار دیگر به چشم آمد؛ زنی آرام، منطقی و ستون تعادل خانواده. در میان هیاهوی دیگران، این هماست که بحرانها را مدیریت میکند؛ نمادی از زنانی که بیادعا، محور آرامش خانهاند.
وقتی نقی بیملاحظه گاز میدهد، این هماست که با ترمزدستی عقل جلویش را میگیرد. وقتی ارسطو بیمنطق رفتار میکند، هما صدایش را درنمیآورد، اما او را به مسیر درست میکشاند. در زمان نیاز به میانجیگری، رحمت اول از همه سراغ هما میرود. وقتی بهتاش قهر میکند یا راه خودش را میگیرد، تنها کسی که میتواند آرامش کند، هماست. دخترها دلبستهاند، دلنگراناند، اما فقط هماست که محرم دلشان میشود. وقتی فهیمه از فرط خشم به گوش پسرش میزند، باز هم شانههای هماست که مأمن اشکهای اوست. شری هم اگر دلپری دارد، دلش میخواهد آن را برای هما بگوید. حتی در جریان حمله خرس و خونریزی دست بهتاش، این هماست که متوجه موضوع میشود و پانسمان میکند.
محسن تنابنده، مغز متفکر سریال پایتخت، خود را در جایگاه عقل کل خانواده نگذاشت؛ برعکس، با همه عصبانیتها و هیجانهای نقی، نماینده طیف گستردهای از مردم هیجانی جامعه شد. اما در کنارش، کاراکتر هما را بهعنوان قطب تعادل و عقلانیت طراحی کرد؛ همانی که باید بار خرد جمعی خانواده را به دوش بکشد.
ریما رامینفر نقش هما را چنان با صداقت و تعادل بازی کرده که باورپذیریاش مثالزدنیست. هما برخلاف کاراکترهای گلدرشت و شعارمحور، خودش را به کسی تحمیل نمیکند، اما حضورش در آرامکردن تنشها و مدیریت بحرانها حیاتی است.
و این فقط مختص فصل هفتم نیست. از همان آغاز، خانواده پرتنش سریال پایتخت نیازمند چهرهای مثل هما بود تا کشتی احساسات را به ساحل عقل و آرامش برساند. کسی که افراط و تفریط را به تعادل تبدیل کند.
البته که هما هم آدم است؛ میترسد، خسته میشود، گریه میکند، قهر میکند، اما حتی در بحرانیترین لحظات هم منطق و انصاف را فراموش نمیکند.
حالا که «پایتخت ۷» به پایان رسیده، شاید وقت آن است که ما هم در زندگی واقعی، هماهای اطرافمان را بهتر ببینیم و درک کنیم. آنهایی که سالها بار آرامش خانواده را به دوش کشیدهاند. آنهایی که بدون ادعا، ستون خانه و فامیل بودهاند.
و شاید جامعه ما، در روزگاری که بیشتر بر مدار احساسات میچرخد تا خرد، به «هما»های بیشتری نیاز دارد. هرچه بیشتر، بهتر.
دیدگاه تان را بنویسید