تهیه عکس و فیلم از تجاوز به دختر جوان بعد آشنایی در سایت همسریابی!
این دختر با مراجعه به پلیس تهران در شکایت خود گفت: عضویت در سایت همسریابی پیشنهاد یکی از دوستانم بود. چند روزی که از ساخت پروفایلم گذشت، یکی از اعضای سایت همسریابی به نام نادر تمایلش را برای آشنایی بیشتر با من اعلام کرد و بعد از تبادل اطلاعات اولیه پذیرفتم او را از نزدیک ملاقات کنم.
از او خواستم در یک مکان عمومی مثل کافیشاپ همدیگر را ملاقات کنیم و او پذیرفت، اما گفت خودش برای بردن من به کافیشاپ میآید و آدرس منزلمان را گرفت.
در نزدیکی محل سکونتم منتظرش ماندم و نادر با خودروی شخصیاش از راه رسید، سوار شدم و بعد از احوالپرسی و صحبتهای اولیه به بهانه پیداکردن کافیشاپ دنج و مناسب یک ساعت تمام در خیابانها چرخید و در این مدت کلی با چربزبانی اعتماد و توجه من را جلب کرد و در آخر پیشنهاد داد برای گفتگو و دیدن وضعیت زندگیاش به آپارتمانش برویم. با تردید و اکراه پذیرفتم و این بزرگترین اشتباه و نقطه شروع دردسرهایم بود.
این دختر ادامه داد: مشغول تماشای دکوراسیون خانه و تابلوهای روی دیوار شدم و او چای درست کرد. چای را که خوردم دیگر چیزی نفهمیدم. چشمهایم را که باز کردم گیج بودم و سردرد شدیدی داشتم، چند دقیقه طول کشید تا به خودم آمدم و به خاطر آوردم چرا آنجا هستم.
وحشتزده از جا بلند شدم و نادر را دیدم. از دیدن او و فکر اینکه چه اتفاقی برایم افتاده به گریه افتادم و با خواهش و التماس خواستم تا اجازه بدهد بروم.
نادر شانههایش را بالا انداخت و گفت به سلامت. وسایلم را جمع کردم و با عجله از آپارتمانش خارج شدم. چند روز حال مساعدی نداشتم و وحشتزده بودم. تمام اعضای خانواده متوجه تغییر حالم شده بودند، اما جرئت نداشتم چیزی به آنها بگویم، تا اینکه یک روز پیامی از نادر دریافت کردم که از من خواسته بود دوباره به خانهاش بروم.
آنقدر از وقاحتش عصبانی شده بودم که هرچه ناسزا به ذهنم رسید برایش نوشتم. چند دقیقه بعد عکسی برایم فرستاد و گفت: دوست داری این عکس را برای خانواده ات بفرستم؟ آدرس خانهات را میدانم و لازم باشد آبرویت را بین همسایهها و خانوادهات میبرم.
تمام عکسها و فیلمهای شخصیات را از تلفن همراهت برداشتم و چند عکس و فیلم یادگاری هم در آپارتمانم از تو گرفتم. باورم نمیشد بیفکری ساده و اعتماد نابجا من را دچار چنین دردسر بزرگی کرده بود. نمیتوانستم تن به خواستههای شیطانیاش بدهم، از طرفی ترس از آبروریزی من را در برزخ عجیبی قرار داده بود، اما بالاخره تصمیم خودم را گرفتم و موضوع را به برادرم گفتم.
برخلاف تصورم من را ملامت نکرد و با هم به پلیس آگاهی مراجعه کردیم. بعد از شکایت این دختر، متهم با دستور مرجع قضائی بازداشت شد و از سوی پلیس برای شناسایی سایر قربانیان احتمالی تحت بازجویی و پیگرد قرار گرفت.
اولان این داستان تکراری دومان پلیس این همه تو رسانه ها میگه چرا؟باز اشتباه میکنن جوانان سومان با یه بزرگتر میرفتی چهارمان چرا؟مشخصات دادی؟پس اشتباه کردی نمیخوام،نصیحتت کنم. ولی پلیس این همه میگه پس چرا؟گوش نکردی ؟حالا ناراحت نباش برو سراغه پلیس تمامه ماجرا رو بکو تا کمکت کنن شب خوش