مهرشاد ایمانی: اخیرا مصطفی درایتی، فعال سیاسی اصلاحطلب و از اعضای حزب اتحاد ملت گفته است این احتمال وجود دارد که اصلاحطلبان به سمت نامزد غیراصلاحطلب بروند: «شاید شرایط کشور و منطقه و رویدادهای بینالمللی بهگونهای رقم بخورد که اصلاحطلبان دوباره مجبور شوند از چهرهای غیراصلاحطلب حمایت کنند؛ اما امروز اصلاحطلبان بنای رفتن به سمتوسوی کاندیدای غیراصلاحطلب را ندارند». گزاره مطروحه درایتی در حالی است که دستکم بارها سیاست ائتلافی از سوی خودِ اعضای اتحاد رد شده است. سخن اخیر درایتی را یا باید یک نظر شخصی دانست یا آنکه باید گفت نظر حزب اتحاد است. پیشتر حزب کارگزاران سازندگی بر استمرار سیاست ائتلافی اصرار داشت و اعضای این حزب میگفتند که همچنان میتوان با نیروهای غیراصلاحطلب اما معتدل ائتلاف کرد؛ سیاستی که مجموع اصلاحطلبان در دو انتخابات ریاستجمهوری سالهای 92 و 96 و انتخابات مجلس سال 94 پیش گرفتند و توانستند حسن روحانی را راهی پاستور و جمعی از نیروهای اصلاحطلب و غیراصلاحطلب را راهی بهارستان کنند که در ادامه مسیر بهدلیل برآوردهنشدن نسبی انتظارات جامعه، محور انتقادها به سمت اصلاحطلبان رفت؛ زیرا افکار عمومی دولت یازدهم و دوازدهم و مجلس دهم را برآمده از حمایت اصلاحطلبان میدانستند. تا اینجای کار معلوم نیست که سیاست انتخاباتی اصلاحطلبان در انتخابات 1400 چه خواهد بود؛ زیرا به نظر میرسد اصلاحطلبان علاوه بر مخدوششدن سرمایه اجتماعی خود به دلیل مذکور، گرفتار چند مانع دیگر نیز هستند؛ ازجمله آنکه آنها میدانند اگر قرار باشد شورای نگهبان همان سیاستی که در انتخابات اخیر مجلس در پیش گرفت ادامه دهد، احتمال تأیید صلاحیت نیروهای طراز اول جبهه اصلاحات بسیار کم خواهد بود. از سوی دیگر، جدای از انتقادهایی که بخشی از جامعه به اصلاحات دارد، مشکلات عدیده کنونی میل به شرکت در انتخابات را کاهش داده و تجربه نشان داده است که اگر مشارکت عمومی در انتخابات پایین باشد، شانس انتخاباتی اصلاحطلبان هم کاهش مییابد؛ حالتی که برای اصولگرایان کاملا برعکس است؛ زیرا آنها با سبد رأی ثابت اما حداقلی خود زمانی میتوانند پیروز شوند که بدنه اصلی جامعه در انتخابات حضور نداشته باشد و مانند انتخابات اخیر مجلس، در یک انتخابات حداقلی فاتح میدان شوند. همچنین مشخص نیست در صورت ردصلاحیت نیروهای شاخص اصلاحطلب مجموعه اصلاحطلبان بین نظارهگربودن یا حمایت از یک نامزد غیراصلاحطلب اما نزدیک به مواضعشان کدامیک را انتخاب میکنند؟ در عین حال تا این لحظه سیاست واحد انتخاباتی خاصی در میان اصلاحطلبان دیده نمیشود، اما جسته و گریخته نامهایی مطرح میشود که هرکدام البته ویژگیهایی دارند اما اینکه آیا همه آنها با تمام تعاریف اصلاحطلبی همخوان باشند، جای تأمل دارد.
محمدرضا عارف
برخی میگویند محمدرضا عارف میتواند گزینه مناسبی برای اصلاحطلبان باشد اما عارف هم با محدودیتهایی روبهروست. نخست آنکه عارف هم به دلیل عملکرد لیست امید در مجلس در معرض انتقادهایی قرار دارد و از سوی دیگر با توجه به اختلافهایی که حزب کارگزاران سازندگی با او دارد، بعید است دستکم این طیف از اصلاحطلبان بر او به اجماع برسند.
علی مطهری
علی مطهری هم اگر بتواند تأیید شورای نگهبان را بگیرد، میتواند یک گزینه قوی برای اصلاحطلبان باشد. او اخیرا در گفتوگو با «شفقنا» تلویحا گفته است که در 1400 حاضر میشود: «بستگی به شرایط دارد. اگر احساس کنم آنجا جایی است که باید بیایم و ممکن است من رأی داشته باشم، ولی کسی دیگر رأی ندارد، در چنین شرایطی ممکن است حضور پیدا کنم». مطهری چند سالی است از نظر سیاسی دیگر اصلاحطلب شناخته میشود تا جایی که بارها خودش گفته از نظر سیاسی به اصلاحطلبان و از نظر فرهنگی به اصولگرایان نزدیک است. علی مطهری به دلیل اظهارات صریحش در مجلس همیشه با اقبال عمومی مواجه شده است و این احتمال میرود که او شخصا هم دارای سبد رأی باشد. البته این مانع بر سر راه او وجود دارد که شورای نگهبان گویا نگاه مثبتی به او ندارد؛ زیرا صلاحیت مطهری در انتخابات مجلس در سال 98 از سوی شورای نگهبان تأیید نشد.
سیدحسن خمینی
یکی دیگر از چهرههایی که اخیرا حسین کنعانیمقدم از ضرورت نامزدیاش سخن گفته، سیدحسن خمینی است. حسن خمینی گرچه یک نیروی کاملا اصلاحطلب شناخته میشود، اما تا کنون هیچگاه مسئولیت اجرائی کلان نداشته؛ هرچند او همیشه مورد احترام تمام نیروهای اصلاحطلب قرار داشته است.
اسحاق جهانگیری
اسحاق جهانگیری هم به گفته برخی میتواند یکی از گزینههای مناسب اصلاحطلبان در انتخابات سال آینده باشد. او که جبهه سیاسیاش اصلاحات و پایگاه حزبیاش کارگزاران سازندگی است، همواره بهعنوان یک نیروی اصلاحطلبِ معتدل شناخته شده است. جهانگیری در سال 96 بهعنوان نامزد پوششی حسن روحانی حاضر شد، اما سخنان او به میزانی مورد اقبال سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان قرار گرفت که در همان زمان گفته میشد جهانگیری نامزد بالقوه اصلاحطلبان است؛ از سوی دیگر مناسبات حسنه او با طیفهای مختلف جبهه اصلاحات این احتمال را قوی میکند که در صورت حضورش در انتخابات، مورد اجماع نیروهای اصلاحطلب خواهد بود. در مجموع به نظر میرسد اسحاق جهانگیری با سابقه استانداری، دو دوره نمایندگی مجلس، وزارت و حالا معاون اولی رئیسجمهوری میتواند گزینه خوبی برای اصلاحطلبان باشد.
میزان تأثیر او در دولت که خودش گفته بود اختیار تغییر منشی دفترم را هم ندارم، نام او و دولت حسن روحانی به یکدیگر گره خورده است و اصلاحطلبان تنها در صورتی میتوانند روی او سرمایهگذاری کنند که بخواهند در پایان کار دولت از سیاستهای دولت بهطورکامل دفاع کنند و مسیر سیاسی خود را مانند سال 92 و 96 پیش ببرند که چنین شرایطی بعید است؛ زیرا در مدت اخیر بسیاری از اصلاحطلبان ادامه حمایت از دولت را صحیح ندانستند و حتی بارها از سوی اصلاحطلبان راهحل بازگشت سرمایه اجتماعی جداکردن حساب اصلاحطلبان از دولت عنوان شده است. جهانگیری به دلیل پایگاه حزبیاش و البته جنس سیاستورزی و نزدیکیاش به دولت روحانی احتمالا مورد حمایت حزب کارگزاران خواهد بود.
علی لاریجانی
یکی دیگر از شخصیتهایی که به احتمال زیاد از حمایت کارگزاران برخوردار است، علی لاریجانی است. در حقیقت اگر قرار باشد اصلاحطلبان باز هم بهسمت ائتلاف بروند حتما علی لاریجانی گزینه مناسبی است؛ زیرا او در سالهای اخیر نهتنها هیچگاه چالشی با اصلاحطلبان نداشته است، بلکه در مقاطعی مورد حمایت اصلاحطلبان نیز بوده است. علی لاریجانی که اینروزها به گفته حقیقتپور، مشاورش در دوره ریاست بر مجلس، مشغول خواندن کتاب است و البته مسئولیت پیشبرد قرارداد 25ساله ایران و چین را بر عهده دارد، از یک سو با علمای قم ارتباط خوبی دارد، از سوی دیگر مورد اعتماد رهبری است؛ زیرا بعد از ریاستش بر مجلس بهسرعت به عنوان عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام از سوی رهبر انقلاب منصوب شد و از دیگر سو اصلاحطلبان احساس خطر از جانبش نمیکنند. علاوه بر این، زمزمههایی شنیده میشود که خود او بدش نمیآید که برای ریاستجمهوری اقدام کند؛ زیرا او بعد از 12 سال ریاست بر مجلس، دیگر در انتخابات مجلس حاضر نشد و بعید است بخواهد همینجا پایان عمر سیاسیاش را اعلام کند.
محمدرضا خاتمی، معین و صفاییفراهانی
تعدادی از نیروهای سیاسی اصلاحطلب که بهشدت ادامه سیاست ائتلافی را نهی میکنند، مانند عبدالله ناصری، ناصر قوامی یا صادق زیباکلام از ضرورت نامزدی محمدرضا خاتمی، مصطفی معین و محسن صفاییفراهانی در انتخابات 1400 سخن میگویند. به نظر میرسد که طرح نام این شخصیتها بیشتر ناظر به تأکید بر هویت اصلاحطلبی و نوعی واکنش به سیاست ائتلافی سالهای 92، 94 و 96 بوده و احتمالا مطرحکنندگان نام این شخصیتها هم بدانند که احتمال تأیید صلاحیشان بسیار اندک است. شاید سخنگفتن از محمدرضا خاتمی، معین یا صفایی بیشتر برای آن باشد که حجت اصلاحطلبان در عرصه سیاسی تمام شود و اگر آنها نخواستند نامزدی معرفی کنند، بتوانند بگویند نامزد ایدئال ما ردصلاحیت شد.
با سلام ، یکی از اشکالات اساسی ثبت اختراعات نخبگان کشور از سال ۱۳۹۲ تا کنون :(به مدت 8 سال)
اینجانب نیز در این روند مشکل داوری اختراعات را دارم یعنی زمانی که طرح اینجانب نو و جدید است ولی مراجع و داوران پس از گرفتن هزینه های بالا طرح را تایید نمی کنند و در پاسخ می گویند دوست داریم طرح شما را رد کنیم برو پیش هرکسی که دوست داری بگو این مرجع را قبول ندارم اداره نیز می گوید ما طبق قانون مجبور هستیم طرح شما را رد کنیم . برخی از مراجع نیز می گویند داور متخصص ندارند !
در این خصوص به کارشناس اداره اختراعات متن زیر را ارسال کردم :
کارشناس محترم با سلام ، اینجانب به شخصه اعتقادی به روند مارکسیستی و وارداتی اداره اختراعات که با قانون اساسی کشور در تضاد می باشد ندارم . بر فرض مثال متقاضی پرونده خود را به حداقل ۵۰ مرجع ارسال کند و پرونده ۳ ماه در هر مرجع توقف کند تا یکی از این مراجع داور متخصص داشته باشند و طرح را درست مورد داوری قرار دهند ، این یعنی اتلاف وقت چیزی حدود ۸ سال و پرداخت هزینه چیزی حدود ۳۰ ملیون تومان . در حال حاضر ۱۱ مرجع در پرونده های قبلی اعلام کرده اند داور متخصص ندارند! . اولا بعد از ۸ سال پرونده به چه درد متقاضی می خورد ؟ ، دوم اینکه اگر اینجانب بخواهم 30 اظهارنامه با این روند ثبت کنم یه چیزی حدود 900 ملیون باید هزینه کنم ( بنظر شما امکان ثبت اختراع به صورت غیر مستقیم از اینجانب سلب نشده است ؟ ) ، ایا بعد از اینکه سند را دریافت کردم همین دولت این هزینه را می تواند طی فرآیندی به اینجانب برگرداند ( به قول دوستمون خود سند اختراع ۵ کیلو روغن نباتی ارزش داره ؟ ) ، یا قرار است متقاضی در جامعه رها شود ؟ . در اداره شما مردم دو دسته هستند برخی با سرمایه های خود اختراع ثبت می کنند برخی با دارایی های خود. اشخاصی که با دارایی خود اختراع ثبت می کنند مثل اعضا هیات علمی ، اشخاصی که به بدنه آزمایشگاه و پژوهشگاه ها متصل هستند ، این افراد هر هزینه ای بابت اختراع انجام می دهند دولت طی فرآیندی این هزینه را به آن ها برگشت میدهد یا از طریق گرنت دانشگاهی یا از طریق پژوهش تولید . یعنی این وسط فقط پول جابجا می شود و کسی ضرر نمی کند. دسته دوم کسانی هستند که با سرمایه های خود اختراع انجام میدهند مثل افراد که مدارک عالیه دانشگاهی دارند مشغول کار هستند اما به بدنه دولت وصل نیستند ، این افراد تحت هر شرایطی اگر نتوانند اظهارنامه خود را به ثبت برسانند آن ها هم سرمایه خود را از دست داده اند و هم دارایی خود را که همان اختراع می باشد . چون این افراد مجبور هستند نسبت به افراد اول یک مرحله بیشتر برای فرایند ثبت انرژی صرف کنند ، این روند به صورتی طراحی شده که به مرور زمان قشر متوسط جامعه منحل خواهد شد . و جامعه دو قطبی می شود یعنی دو قشر بالا و پایین که در این صورت کاپیتالیسم رخ می دهد و …
https://www.farsnews.ir/news/13990415000143/