مونا قاسمی، شهروند آنلاین: صحبت از «منصور دادور» دبیر کانون بازنشستگان جمعیت هلال احمر گلستان است، خدمت ماندگار پیرغلامان. پیرمردی دوستداشتنی و خوشسخن که 62 سال از عمر هشتادوچهار ساله خود را در جمعیت هلال احمر گذرانده است. 62 سال عدد کمی نیست و برای خودش عمری محسوب میشود اما عمری که عاشقانه و در مسیر معشوق طی شد.
خاطرات 62ساله خادم بازنشستگان
یک روز پاییزی میهمان دفتر روابط عمومی جمعیت هلال احمر گلستان شد. دفترچه خاطرات 62 سالهاش را ورق زدیم تا از خدمت ماندگار پیرغلامان بگوییم. برایمان از روزهای نخست استخدامشدنش گفت، از روزگاری که مجبور شد در جایی به غیر از هلال احمر خدمت کند. از بازگشت دوبارهاش به هلال احمر، از خاطرات جبهه رفتنش و حوادثی که در این مسیر تجربه کرد و درنهایت وصیتی که بعد از فوتش دارد. در ادامه گفتوگو با منصور دادور را میخوانید.
چه زمانی وارد جمعیت هلال احمر شدید؟
وقتی خدمت سربازیام تمام شد، به مدت یک ماه در کارخانه قند و شکر مشغول به کار شدم اما کار در آنجا به دلم نمینشست. از طرفی از فعالیتهای هلال احمر خبر داشتم و میدانستم کارهایی که انجام میدهند، عامالمنفعه است. خدماتش بیشتر به محرومان و نیازمندان اختصاص دارد. به همین دلیل همه عزم خودم را جزم کردم تا من هم در این مسیر گام بردارم. همراه پدرم نزد حاج آقا میرشهیدی، رئیس جمعیت هلال احمر آن دوران، رفتم و تقاضای کار کردم. درنهایت در خرداد سال 1340 به سِمَت ماشیننویس کمک به امور دبیرخانه استخدام شدم.
تمام این سالهای خدمت در مجموعه هلال احمر حضور داشتید؟
نزدیک به 20سال در جمعیت هلال احمر در سمتهای مختلفی از جمله مسئول کارگزینی، مسئول دفتر و… حضور داشتم تا اینکه در سال 57 تمامی واحدهای درمانی به وزارت بهداری واگذار شد. من در شغل جدید یک سال مسئول کارگزینی بودم اما چون از فعالیتهای هلال احمر فاصله گرفته بودم، کار در شغل جدید برایم رضایتبخش نبود. درنهایت به مسئول وقت آن زمان گفتم من 20 سال نان هلال احمر را خوردم و میخواهم به هلال برگردم.
با بازگشت شما موافقت شد؟
بله بازگشتم. بعد از بازگشت به هلال احمر حدود 5 سالی را در سمت معاون امور مالی در جمعیت هلال احمر گنبدکاووس مشغول به کار شدم، اما درنهایت در سال 63 به بندرترکمن رفتم و پست ریاست جمعیت هلال احمر بندرترکمن را تحویل گرفتم.
در آن سالها هم به جبهه رفتید؟
همان سال از طرف جمعیت مأمور شدم تا در کرمانشاه نقاهتگاهی برای مجروحان جنگی برپا کنم. من هم به همراه 10 پرسنل از گرگان به کرمانشاه اعزام شدم. در کرمانشاه یک سیلوی بزرگ را تبدیل به نقاهتگاه کرده و 270 تخت آنکارد را برای مجروحان مستقر کردیم.
فردای همان روز نقاهتگاه بمباران شد و من و افرادی که در نقاهتگاه بودیم، به سمت کانالهایی که حفر شده بود، حرکت کردیم. هر کسی خود را به درون کانالی انداخت. زمانی که از نقاهتگاه خارج شدم، تیربار به سمت من شلیک میکرد. تیرهایی که به اطراف پاهایم شلیک میشد را میدیدم. ناگهان حفرهای دیدم و به درون حفره شیرجه زدم. حدود 15 پله به سمت پایین سقوط کردم. دو نفر دیگر در آن ایوان کوچک ایستاده بودند، من هم کنارشان ایستادم تا زمانی که آژیر پایان بمباران به صدا درآمد.
در این بمباران مجروح هم شدید؟
بعد از صدای آژیر وارد محوطه نقاهتگاه شدم. آمبولانس به گوشهای پرت شده بود. هیچ چیز سر جای خودش نبود. شیشهها شکسته و همه چیز به هم ریخته بود. زخمی نشدم اما از شدت سنگینی حادثه مدتی در شوک بودم.
تا چه سالی در جمعیت هلال احمر خدمت کردید؟
تا سال 67 مشغول به خدمت بودم و درنهایت بازنشسته شدم. از سال 79 هم بهعنوان خادم بازنشستگان و پیرغلامان هلال احمر در کانون بازنشستگان مشغول فعالیت هستم. البته از سال 67 تا سال 79 هم پس از بازنشستگی در کنار هلال احمر حضور داشتم.
خاطرهای هست که یادآوری آن برایتان تأثربرانگیز باشد؟
یکی از خاطراتی که از ذهنم پاک نمیشود، مربوط به تلاشها و کمکهای جانانه مردم در زمان هشت سال دفاع مقدس است. مردم از هیچ چیز برای کمک دریغ نمیکردند، زنان و دختران طلاهای خود را به ماشین جمعآوری کمکهای مردمی میانداختند.
در یک دوره 17 کامیون کمکهای مردمی به منطقه ارسال کردم که در آن زمان عدد بسیار بزرگی بود.
چه توصیهای به جوانان جمعیت هلال احمر دارید؟
لازمه کارکردن در هلال احمر عاشق هلال احمربودن است. جوانان سعی کنند کتاب هلال احمر را بخوانند و با رسالت هلال احمر آشنا شوند. وقتی پای عشق وسط بیاید، کارکردن شیرینتر میشود؛ زیرا امدادونجات وظیفه مهمی است و باید به خوبی انجام شود.
ورزش هم میکنید؟
هیچ گاه ورزش را رها نکردهام. اوایل جوانی ژیمناستیک کار کردهام، بعد به سراغ بدنسازی رفتم. 10سال در زمینه بدنسازی کار کردم و قهرمان پرورشاندام شدم. بعد از پرورشاندام به سراغ وزنهبرداری رفتم و در این رشته هم قهرمان شدم. حدود 10سالی است که رو به ورزش زورخانهای آوردهام.
حرف آخر؟
من به تمام افرادی که به عنوان رئیس جمعیت هلال احمر استان انتخاب شدهاند، گفتهام اگر روزی فوت شدم من را کنار یکی از زمینهای هلال احمر دفن کنند.
نامی ماندگار
منصور دادور در هشتادوچهار سالگی به سر میبرد و زندگی او میتواند برای هر جوانی درسی آموزنده باشد. مردی که در هر برهه از زمان کاری به او واگذار شد، نامی ماندگار از خوشخدمتی از خود به یادگار گذاشت. اینکه امروز او در پست دبیری کانون بازنشستگان مشغول به فعالیت است، گواه از همین خوشخدمتی است.
دیدگاه تان را بنویسید