شیوع کرونا در تمام کشورها، سیاستمداران و تصمیمگیران را در دوراهی اقتصاد و سلامت قرار داده است. محققان ایرانی، در مطلبی با عنوان «نسخه نجات از انفجار کرونا»، که در روزنامه «دنیایاقتصاد» منتشر شد، استدلال کردند که تصور دوگانگی در انتخاب بین اقتصاد و سلامت در دوران کرونا تصوری نادرست و پرهزینه است. از نگاه نگارندگان این مقاله میتوان با اصلاح این دیدگاه و سیاستگذاری متناسب با این اصلاح دیدگاه، هم مرگومیر شهروندان را به یکدهم اعداد امروز رساند و هم وضعیت اقتصاد کشور را ضعیفتر نکرد. از زمان انتشار این مقاله مهم و سیاستی، سوالات زیادی در مورد عملیاتی شدن آن مطرح شده که در این مطلب، به ۶ سوال متداول پاسخ داده شده است. محمد اکبرپور(دانشگاه استنفورد)، هژیر رحمانداد (دانشگاه امآیتی)، نوید غفارزادگان (دانشگاه ویرجینیا تک)، بابک حیدری (دانشگاه نورثایسترن) و محمد مروتی (دانشگاه خاتم) در این گزارش با پاسخ به این ۶ سوال، ضرورت فراگیری تعطیلی ضربتی را تشریح میکنند.
۱- چرا تعطیلی فراگیر ضربتی ضروری است؟
فرض کنیم یک فرد در شرایط عادی بهصورت متوسط با ۵۰ نفر در تماس است و اگر بیمار باشد پنج نفر از آنها را بیمار میکند. بهدلیل شیوع کرونا و رعایت پروتکلهای بهداشتی، این فرد تنها با ۲۰ نفر تماس دارد و بهدلیل استفاده از ماسک، این فرد حدودا یک نفر دیگر را طی دوران بیماری خود بیمار میکند. بهنظر خوب میرسد، نه؟ در این شرایط، اگر در یک شهر ۲۰۰ نفر بیمار باشند، با سطح معقول رعایت پروتکلهای بهداشتی، تعداد بیماران کمابیش حدود ۲۰۰ نفر میماند، چون هر بیمار یک نفر را بیمار میکند. اینجاست که میگوییم «عدد بازتولید ۱ است».
حال فرض کنید بهدلیل یک دوره بیاحتیاطی و عدم رعایت پروتکلهای بهداشتی، تعداد بیماران جدید در روز با یک جهش به ۵۰۰ نفر برسد و سپس احتیاط و سطح معقول رعایت پروتکلها از سر گرفته شود. حال دقیقا به این دلیل که هر فرد بیمار بهطور متوسط یک نفر را بیمار میکند، تعداد روزانه بیماران از این به بعد ۵۰۰ باقی خواهد ماند! مشابه همین، اگر بتوانیم به روشی تعداد بیماران روزانه را بهطور ضربتی به ۱۰۰ کاهش دهیم، تعداد بیماران روزانه همواره در همان عدد متوقف خواهد شد، البته مادامی که سطح معقول رعایت پروتکلها برقرار باشد.
بنابراین در شرایطی که کاهش تماسهای اجتماعی و استفاده از ماسک یکسان است (بهطوری که هر بیمار تنها یک فرد دیگر را بیمار میکند)، تعداد بیماران روزانه میتواند ۱۰۰، ۲۰۰، یا ۵۰۰ باشد و پیوسته در آن سطح بماند. دقت کنید که تعداد مرگومیر تابع تعداد بیماران است. به همین دلیل کشورهای گوناگون عدد بازتولید نزدیک «یک» دارند، اما نرخ مرگ در آنها بهشدت متفاوت است (شکل۱). از همین مثال ساده روشن است که نقش یک تعطیلی ضربتی چند هفتهای چقدر برجسته است: بعد از چند هفته تعطیلی کامل و در نتیجه کاهش شدید تماسها، تعداد بیماران افت شدیدی خواهد کرد. اگر بعد از تحمل این چند هفته دشوار، سطح تعاملات و فعالیتهای اقتصادی دقیقا به سطح فعلی برگردد، از آن به بعد سطح پایدار تعداد بیماران و بهدنبال آن مرگومیر روزانه در سطح تعادلی بسیار پایینتری پایدار خواهد شد. اما چگونه میتوان تعداد بیماران را از ۵۰۰ به ۱۰۰ رساند؟ تجربه ایران درماههای گذشته نشان میدهد تنها راه آن تعطیلی گسترده تمام فعالیتهای غیرضروری است، همانطور که دراوایل امسال اتفاق افتاد و تعداد مرگومیر را به سرعت پایین آورد.
مساله پیش روی سیاستگذار این است: یا باید میزان مرگومیر روزانه فعلی در حدود ۵۰۰ نفر را تا مدتها بپذیرد، یا سختی سه، چهار هفته تعطیلی را به جان بخرد و از آن پس تعداد مرگومیر روزانه ۱۰۰ نفر را تحمل کند. بهعبارتی با چند هفته تعطیلی، میتوان در یکسال آینده دست کم جان صدهزار نفر را نجات داد!
۲- چگونه میتوان «خطای دوگانگی» اقتصاد و سلامت را به زبانی ساده توضیح داد؟
یک مثال به درک موضوع کمک میکند. فرض کنید شهروندان و دولت در کنترل خودروی تعاملات جامعه هستند. این خودرو تنها سه پدال دارد: گاز، ترمز و خلاص. فشار گاز یعنی همه تعاملات اجتماعی و اقتصادی بهصورت معمول در سطح قبل از کرونا برقرار است، خلاص زمانی است که تعاملات کماولویت پایین آمده اما هنوز فعالیتهای حیاتی اقتصادی در جریان است و ترمز وقتی است که بیشتر شهروندان در خانه مانده و تعاملات به حداقل رسیده است. قبل از پاندمی جامعه در بیشتر روزهای سال پدال گاز را فشار میداد تا اقتصاد به خوبی بچرخد. با آمدن پاندمی رابطه جدیدی بین این سه پدال و سرعت مرگومیر براساس کرونا بهوجود آمد که ملاحظات جامعه را عوض کرد: «هر هفته فشار بر پدال گاز، تعداد مرگومیر روزانه را دو برابر میکند، دنده خلاص موجب ثابت ماندن سرعت مرگومیر در سطح فعلی (به هر میزانی که باشد) میشود و فشار بر ترمز برای یک هفته سرعت مرگومیر را نصف میکند.»
این شبیهسازی تصویر نسبتا دقیق و ملموسی از چالش مقابله با کرونا ارائه میکند. برای درک این چالش، جامعهای را تصور کنید که در آن سطح اولیه بیماری معادل ۵۰ مرگ در روز است و جامعه یک سال تا عرضه واکسن فاصله دارد. فرض کنید بهخاطر اوضاع وخیم اقتصادی پدال گاز ماشین جامعه را فشار میدهیم تا اقتصاد بهبود یابد. بعد از یک هفته، سرعت مرگ دو برابر شده و به ۱۰۰ نفر در روز میرسد. بعد از دو هفته تعداد مرگ به ۲۰۰ میرسد ولی هنوز جامعه قانع به برداشتن پا از روی پدال گاز نیست. بعد از یک ماه مرگ روزانه به ۸۰۰ نفر میرسد. در این نقطه، بهنظر شما بهترین راه مدیریت اقتصاد و بیماری (با گرفتن گاز، ترمز، یا خلاص) برای بقیه سال چیست؟ لطفا قبل از ادامه خواندن متن به این سوال پاسخ دهید.
فرض کنیم در این نقطه جامعه چارهای جز کاهش فعالیتها نمیبیند چراکه یک هفته تعلل بیشتر مرگ روزانه را به ۱۶۰۰ نفر میرساند. حال دو سناریو را در نظر بگیریم. در سناریوی اول از این نقطه به دنده خلاص رو میآوریم و بعد از این هم برای کل ۱۱ ماه باقیمانده دیگر تمام تلاش خود را میکنیم و به پدال گاز فشار نمیدهیم. تعداد مرگ در ۸۰۰ نفر در روز تثبیت میشود و حدود ۲۷۰ هزار شهروند در این سال جان خواهند داد هرچند که ۱۱ ماه از ۱۲ ماه را روی دنده خلاص بوده ایم. در سناریوی دوم ابتدا به مدت چهار هفته ترمز میگیریم: مرگ از ۸۰۰ به ۴۰۰، ۲۰۰، ۱۰۰ و ۵۰ تقلیل مییابد. سپس برای ۱۰ ماه باقیمانده روی دنده خلاص میرویم. در این سناریو حدود ۱۸ هزار شهروند در سال آینده جان میبازند و ۱۰ ماه سال را روی دنده خلاص بوده ایم. «بهطور خلاصه، در هر دو سناریو بیشتر سال روی دنده خلاص خواهیم بود (۱۰ و ۱۱ ماه)، اما در یکی هزینه مرگ ۱۵ برابر دیگری است!» تجربه کشورهای مختلف در ماههای گذشته این تفاوت نتایج مرگ با وجود تعاملات مشابه را تایید میکند: کشورهایی چون چین، کرهجنوبی، تایلند و نیوزیلند با پایین آوردن مرگ (فشار ترمز) پس از موج اولیه بیماری و حفظ دنده خلاص پس از آن با مرگ کمی روبهرو بودهاند. بعضی دیگر، چون آمریکا، مکزیک، ایران و شیلی مدت کمتری بر ترمز فشار آوردند و در سطح بسیار بالاتری از مرگ به دنده خلاص بازگشتند. سرانه مرگومیر این کشورها حدود صد برابر دسته اول بوده، هر چند هر دو گروه گریزی از تعاملات در سطحی که جلوی رشد نمایی بیماری را بگیرد (دنده خلاص) نداشتند. در نهایت یا به انتخاب یا به اجبار مرگ، همه جوامع به دنده خلاص روی خواهند آورد و بنابراین هزینه اقتصادی پاندمی برای همه کم و بیش یکسان است. برنده جامعهای است که قبل از گذار به دنده خلاص، مرگومیر را به شدت کاهش داده است: در مثال بالا چهار هفته ترمز به نجات جان ۲۵۰ هزار شهروند انجامید.
۳- چگونه در بلندمدت ضمن جلوگیری از انفجار مجدد بیماری فعالیتهای اقتصادی را بالا نگه داریم؟
در بلندمدت نیاز به رصد مداوم و کنترل شرایط برای جلوگیری از انفجار مجدد بیماری داریم اما این به این معنا نیست که باید فعالیتهای اقتصادی تعطیل شود. برای کنترل بیماری در سطح فعلی (دنده خلاص در مثال بالا) باید تعاملات پرخطر به حدود یک سوم قبل از پاندمی کاهش یابند. اینکه این کوپن محدود تعاملات چگونه مصرف میشود در تعیین نتایج اقتصادی اهمیت زیادی پیدا میکند. مثلا، عاقلانه این است که بخش عمده آن کوپن محدود، صرف مراودات ضروریتر اقتصادی جامعه شود تا تجمعات در مکانهای بسته عمومی یا مهمانیهای خصوصی. همینطور از زدن ماسک و عینک تا تهویه فضاهای بسته، تعامل در فضاهای باز، دورکاری و محدود کردن ظرفیت وسایل نقلیه عمومی، هر کاری که به کاهش ریسک تعامل میانجامد مصرف کوپن را کاهش داده و اجازه فعالیت اقتصادی بیشتری را با این کوپن ثابت به همه خواهد داد. وضعیت کشور پس از دوران تعطیلی کوتاه مدت، مانند بیماری است که به توصیه اکید پزشک، اجازه استفاده بیش از ۱۵۰۰ کالری در روز را ندارد. حال انتخاب با اوست که آیا با دو شیرینی همه هزار و پانصد کالری روزانه را مصرف کند و دیگر در کل روز هیچ چیزی نخورد و بدنش هیچ ویتامینی دریافت نکند، یا اینکه با یک رژیم مناسب هر سه وعده غذایی را با انواع مواد مفید و کمکالریتر طی کند، یا حتی با ورزش روزانه و سوزاندن کالری غذای کاملتری میل کند. به همین ترتیب، در کرونا نیز تعداد برهمکنشهای ممکن جامعه برای جلوگیری از انفجار بیماری محدود است. جامعه بهعنوان یک پیکره باید بین گزینههای گردهمایی عمومی، مهمانی، فعالیت عمومی در فضای بسته، یا باز نگه داشتن کارخانهها و مراکز کاری انتخاب کند. هر گردهمایی به معنی تعطیلی یک کارخانه و هر ماسک نزدن به معنی بیکار کردن یک نفر است. اگر افراد به این درک برسند که «من مهمانی نمیگیرم تا کارگاهی تعطیل نشود»، «تجمعی برگزار نمیکنم تا کارخانهای تعطیل نشود» و «ماسک میزنم تا کارگری روزمزد و نیازمند بیکار نشود» میتوان سطح کل فعالیتهای اقتصادی را در حدود ۹۵درصد قبل از کرونا نگه داشت بدون اینکه انفجار بیماری از سر گرفته شود.
۴- کدام سیاستهای معمول در مقابله با کرونا پرهزینه و کمفایده هستند؟
هر ممنوعیتی که در کاهش پخش بیماری کماثر باشد باعث خستگی بیشتر جامعه و کاهش اعتماد مردم به سیاستگذار میشود بدون اینکه فایدهای از آن حاصل شود. بهنظر میرسد «سه سیاست پرهزینه ولی کم فایده» که اتفاقا درایران و بعضی کشورهای دیگر نسبتا پرطرفدار هستند به شرح زیر است:
۱- سیاست کمفایده قطع مسافرتهای بینشهری در خودروهای شخصی: این سیاست فقط در صورتی مفید است که جلوی انتقال اولیه ویروس از شهر مبدا به بقیه کشور گرفته شود. در شرایط امروز که ویروس در همه جای کشور حضور دارد این سیاست فایده خاصی ندارد. مثلا فرض کنید یک درصد جمعیت دو شهر هم جمعیت مبدا و مقصد مبتلا هستند. اگر روزی ۵درصد جمعیت از مبدا به مقصد سفر کنند، تعداد جمعیت و مبتلایان در مقصد ۵درصد افزایش یافته و در شهر مبدا ۵درصد کاهش مییابد، بدون اینکه درصد مبتلایان در دو شهر عوض شود. حتی وقتی مبتلایان در مبدا بیشتر از مقصد است سفر به تنهایی تغییری در کل بیماران ایجاد نمیکند (مگر اینکه مسیر سفر موجب انتقال بیماری شود، مثلا با سفر در اتوبوسهای بین شهری). با توجه به هزینه و استرس ممنوعیت سفر بین شهری فواید این سیاست بهندرت به هزینه آن میچربد.
۲- سیاست کمفایده ممنوعیت فعالیتها در فضاهای باز: ریسک پخش بیماری در فضای باز، به شرط کمبودن تراکم جمعیت پایین است و با توجه به ریسک بسیار بالاتر گردهمایی در فضاهای بسته، به نفع همه است اگر افراد برای تفریح، دیدار، و تعاملات از فضاهای باز استفاده کنند. برای همین بستن پارکها و ممنوعیت پیادهروی در ساعاتی از روز بیفایده و چه بسا مضر است. در همین راستا سفرهای درونشهری در ماشین شخصی هم لزوما هزینه بالایی از نظر انتقال بیماری تحمیل نمیکند و بنابراین ممنوعیت آن بی فایده و ناموجه است.
۳- سیاست کمفایده تمرکز بر کاهش «زمان» فعالیتها: گروهی از سیاستهای کمفایده متداول در هفتههای اخیر شامل کاهش زمان فعالیت مترو، کاهش تعداد کارمندان ادارات، زوج و فرد کردن زمان فعالیت شعب بانک و برنامههایی از این قبیل بوده است. بسیاری از این محدودیتها بهدلیل عدم پرداختن به معضل اصلی که همان تراکم تعاملات انسانی و سرعت انتشار ویروس است، نهتنها موثر نبودهاند که بعضا اثر معکوس به بار آوردهاند. بهعنوان مثال برای کاهش تعاملات در بانکها باید روی تقاضای حضور در شعب بانک تمرکز کرده و آن را کاهش داد و بهعنوان مثال سقف انتقالهای آنلاین را افزایش داد. در غیر این صورت اگر تعداد تراکنشهای حضوری مورد نیاز جامعه تغییری نکند، با زوج و فرد کردن روزهای فعالیت شعب بانک همان تعداد تراکنش باید در روزهای کمتری صورت بگیرد و در نتیجه تراکم مشتریان در روزهای فعالیت بانک دو برابر قبل شده و نقض غرض میشود.
همچنین تاکید بر تعطیل کردن همه فعالیتها در ساعت ۱۸ یا تعطیلی مترو در ساعت ۲۱ در هفتههای آخر آبان باعث تراکم بیشتر در حول و حوش آن زمان میشود و خود باعث تسریع انتقال ویروس میشود. کاهش زمان فعالیت این نوع عرضهکنندگان خدمات مانند آن است که برای کاهش ترافیک در ساعات اوج ترافیک، برخی از بزرگراهها را مسدود کنیم! نتیجه قطعا کاهش ترافیک نیست، بلکه به عکس ترافیک در بزرگراههای باقیمانده افزایش مییابد. بنابراین اتفاقا باید زمان فعالیتها را هر چه میتوان بیشتر کرد که تراکم کمتر شود و در عین حال بر علل اصلی نیاز به فعالیتهای حضوری تمرکز کرد. تمدید غیرحضوری مهلت دفترچههای بیمه و کارتهای بانکی و… در بهار امسال از جمله فعالیتهای جایگزینی بود که بر کاهش نیاز به مراجعه حضوری تمرکز کرده بود که بسیار مفید واقع شد.
۵- «کشور، توان پرداخت هزینه اقتصادی تعطیلی عمومی به شکل مکرر را ندارد.» چه تضمینی وجود دارد که بعد از پایان دوران تعطیل ضربتی، دوباره، به همین نقطه نرسیم؟
اولا، از پرداخت قسمتی از هزینه اقتصادی (معادل تعاملات دنده خلاص در تمثیل بالا) گریزی نیست. ثانیا سیاست دومرحلهای تعطیلی ضربتی (ترمز) و تعامل تعادلی (خلاص) به شرط اینکه درست و کامل انجام شود، نیازی به تکرار ندارد، چراکه حفظ دنده خلاص به معنای عدم افزایش بیماری است. اینجاست که پایبندی به سیاستهای مرحله دوم (دوران بعد از تعطیلی چند هفتهای) که در پاسخ سوال سوم توصیف شد اهمیت کلیدی پیدا میکند و در صورت برنامهریزی و اجرای درست، تضمین میکند که کشور با حفظ مناسبات اقتصادی ضروری، ضریب بازتولید بیماری را برای مدت طولانی در همان حدود یک نگاه دارد. ریسک اصلی این است که پس از چند ماه موفقیت در حفظ تعادل، جامعه به مرور در اثر خستگی و ایجاد تصور عادی بودن شرایط، احتیاط را کنار گذاشته و به گاز دادن روی آورد (همانطور که در پاییز امسال اتفاق افتاد). برای جلوگیری از این ریسک و افزایش همکاری مردم برخی گامها ضروری است: تعیین خط قرمز پخش بیماری که باعث تعطیلی میشود، رصد پیوسته و اطلاعرسانی عمومی شفاف به تفکیک استان و شهرستان و تعریف و توصیف این بحران به کارزاری ملی که وابسته به همراهی تک تک شهروندان است. این موارد باعث بهبود همکاری عموم مردم شده و نیاز به ترمزهای مکرر سیاستگذار را کاهش میدهد. از طرف دیگر، با توجه به تحولات مثبت دو هفته اخیر در زمینه موفقیت واکسنهای در دست تولید، کشور با چشمانداز در دسترس بودن واکسن در کمتر از یکسال آینده مواجه است و احتمال نیاز به یک ترمز دیگر در هنگام تغییر فصل سرما در سال ۱۴۰۰ را کاهش میدهد. همه این موارد، از یک سو تاییدکننده کفایت اعمال یکمرتبهای این سیاست است، و از سوی دیگر اولویت اختصاص منابع مالی-اقتصادی برای اجرای این سیاست را توجیه میکند.
۶- «اهمیت این سیاست، درست؛ اما مشکل همراهی مردم است.» چگونه میتوان مردم را با این سیاستها همراه کرد؟
ایران با یکی از سختترین چالشهای تاریخ معاصر خود روبهروست و همراهی مردم مهمترین عامل در موفقیت در چنین کارزار بزرگی است. امید است که مردم با درک شرایط موجود، منتظر دولت و متصدیان امور ننشینند، و با همدلی با افراد ضعیف و متضرر، در این کارزار دشوار اهتمام ورزند. با این حال سیاستگذار نیز باید تلاش خود را برای جلب اعتماد و همراهی مردم انجام دهد. هفت قدم زیر، برگرفته از تحقیقات مدیریت تحول، در ممکن ساختن این همراهی مفید خواهد نمود.
۱- جامعه را توجیه کنیم که دوگانه اقتصاد و سلامت تصویری نادرست است که میتواند به مرگ بیش از ۱۰۰ هزار ایرانی بینجامد بدون اینکه فایده اقتصادی نصیب کشور شود.
۲- از همکاری و کمک گروههای مرجع مختلف، از هنرمندان و ورزشکاران گرفته تا پزشکان و دانشگاهیان استفاده کنیم تا اعتماد مردم جلب شود، پیامهای کلیدی منتقل شود، و برنامهها راحتتر عملیاتی شوند.
۳- برای همه شفاف کنیم که با همدلی و جدی گرفتن این کارزار میتوان ضمن محدود کردن تعداد مرگومیر در یک سال آینده به ۱۰ هزار نفر، رونقی نسبی در اقتصاد کشور بهوجود آورد، فعالیتهای اقتصادی را از شرایط امروز کمی بهتر و تا یک سال دیگر واکسن را در کشور پخش کرد. حرکت در مسیر این چشمانداز، امیدبخش است و انگیزه عموم را در متعهد ماندن به سیاستها تقویت میکند.
۴- این چشمانداز و برنامه عملیاتی آن باید با شفافیت و به دفعات به جامعه منتقل شود. از آنجا که مسیر تاثیرپذیری برای گروهای مختلف جامعه متفاوت است، لازم است که این انتقال از کانالهای ارتباطی متفاوت و با استفاده از گروههای مرجع، رسانههای رسمی و فضای مجازی انجام شود. انتقال و اطلاعرسانی روشن و همهجانبه، نه تنها در مورد خود چشمانداز، که در طول مسیر حرکت به سمت آن هم اهمیت دارد. در این میان ارتباط مستقیم بلندپایهترین مقامهای اجرایی کشور با مردم و تشریح ساده سیاستها و چشمانداز یک ساله ضروری است.
۵- کارهای تخصصی در مدیریت بحران به دست افراد کاردان سپرده شود و در برابر افراد و سازمانهایی که در مسیر رسیدن به چشمانداز سلامت بهداشتی و اقتصادی جامعه قرار میگیرند به هیچوجه مسامحه نشود. مسوولان باید اهتمام لازم را برای پرهیز از نشر شبهعلم، اطلاعات نادرست و گمراهکننده و توصیههای بیاساس در مقابل توصیههای ثابت شده علمی را داشته باشند. از طرف دیگر به مردم اعتماد کنیم و از آنها بخواهیم در قبال این اعتماد سایرین را ترغیب به همکاری و خطای دیگر شهروندان را گوشزد کنند تا فرهنگ عمومی به سمت همکاری و همدلی حرکت کند.
۶- برای تداوم همراهی مردم در این مسیر طاقتفرسا نیاز به پیروزیهای کوتاهمدت و انرژیزا وجود دارد. بهبود آمار را به اطلاع مردم برسانیم، اعتبار پیروزیها را به مردم بدهیم و از همراهی آنها در نجات جان هموطنان تشکر کنیم. با شفافسازی علت موفقیتها به یادگیری اجتماعی و نهادینه کردن موفقیتها کمک کنید. برای مثال به یاد بیاوریم که همراهی مردم در فروردین موجب شد به مدت ۶ ماه تعداد بیماران در کشور تحت کنترل باشد.
۷- برای تداوم اعتماد مردم ضروری است که آحاد اجتماع به عمل مشاهده کنند که مسوولان نیز بهصورت دقیق به پروتکلهای سلامت پایبند هستند و از همه مهمتر در استفاده از منابع، همچون واکسن، تست و خدمات درمانی، مسوولان هیچگونه اولویت خاصی نمیگیرند. برای مثال شفافیت نحوه تخصیص واکسن، عمومی کردن این برنامه قبل از آمدن واکسن، و پایبندی به این برنامه فواید فراوانی در بهبود همدلی مردم خواهد داشت.
دیدگاه تان را بنویسید