محمود برآبادی
شرق- دوستم دیشب زنگ زد و گفت: وقت داری فردا یک تُک پا بیایی محضر؟ گفتم: محضر برای چه؟ گفت: برای شاهد. گفتم: مبارک باشه. میخوای مجددا... . گفت: بیمزه. میخوام از زنم جدا بشم. گفتم: توی این هیروویر کرونا؟! تو هم وقت گیر آوردی!؟ حالا نمیشه صبر کنین کرونا بره، بعد شما هم برین سی خودتون. گفت: نه دیگه. معلوم نیست این کرونا کی میره. گفتم: یعنی اینقدر تحملتان کم شده؟! گفت: نه دیگه، کاری که باید انجام داد، باید انجام داد.
دوستم تکیهکلامش نه دیگه بود. گفتم: حالا چی شده یهدفعه تصمیم کبرا گرفتین؟ گفت: تو هم که هی سؤال میکنی. یهدفعه تصمیم نگرفتیم. خودم میدانستم با هم اختلاف دارند و سؤالهایم بیخودی است. عمدا میخواستم بیشتر حرف بزند. گفتم: ببین، همه از این مشکلات دارن. فقط شما دو تا نیستین که اختلاف دارین. گفت: 10 سال بس نیست. 10 سال صبر کردم بلکه عوض بشه، نشد. گفتم: عوض بشه یعنی مثل تو بشه؟ گفت: نه دیگه. بالاخره زن و شوهر باید با هم تفاهم داشته باشن. بدون تفاهم که نمیشه زندگی کرد. گفتم: تفاهم یعنی همدیگرو فهمیدن. از باب تفاعل میاد. دو طرف داره. یعنی همدیگرو درک کردن. گفت: حالا معلوماتت را به رخ من نکش. نمیشه که هر دو نفر من باشن. نه دیگه اینجوری نمیشه زندگی کرد. خیلی صبر کردم خودش را اصلاح کند، نشد. گفتم: از من دلخور نشی ولی تو میخوای اونو مثل خودت کنی. احتمالا اونم همین هدف رو داره. این اشتباهه. چرا نباید هر کسی خودش باشه. چرا باید مثل هم باشین. متفاوتبودن هم رو به رسمیت بشناسین. فقط کافیه قبول کنین که آدمها به لحاظ رفتار، خلقوخو و سرشت متفاوتن، اما متفاوتبودن دلیل بر قابل تحمل نبودن نیست. کمی صبر، کمی گذشت و کمی هم دوستداشتن، مشکلات را اگر نه کامل، ولی قبول کن کم میکنه.
این ماجرا دو پایان دارد. پایانی که من انتظارش را داشتم.
دوستم گفت: راست میگی. تا حالا اینطوری به قضیه نگاه نکرده بودم. کاش بیای این حرفها رو به اونم بزنی. حتما تأثیر داره. گفتم: باشه میام. ساعت چند خوبه؟ گفت: کرونا چی میشه؟ گفتم: به ریسکش میارزه.
و پایانی که اتفاق افتاد. دوستم گفت: تو هم که حرفهای کارشناسهای تلویزیون رو میزنی. صبر، گذشت، زندگی با تفاوتهاش زیباست. از اول بگو نمیام تا من یه نفر دیگرو پیدا کنم.
و گوشی را تقّی کوبید روی تلفن.
دیدگاه تان را بنویسید