[فاطمه عسگرینیا] داستان زندگی سعید ضروری همه ما را شگفتزده میکند. جوانی که با وجود دستوپنجه نرمکردن با معلولیتهای جسمی-حرکتی، نامش نه به علت ناتوانی که به دلیل ماجراجوییهایش در زمین و آسمان و دریا حسابی سر زبانها افتاده است. او خیلی زود با معلولیتش کنار آمده و از سدی به نام «ناتوانی» عبور کرده است. حالا عکسها و فیلمهای او در حال سقوطآزاد از هلیکوپتر، غواصی در دریا، کوهنوردی و غارنوردی و... مثل یک نقشه راه برای دیگر معلولان شده است. سعید آستین بالا زده و کاری کرده کارستان. او با تشکیل گروه «ماجراجویان معلول» و همراهی نیکوکارانی از سراسر کشور زمینه را برای اینکه معلولان دست به ماجراجویی جذاب و شگفتانگیز بزنند فراهم کرده است. سعید در این راه از فعالیتهای داوطلبانه هم غافل نشده است و به همراه اعضای گروهش برای حفاظت از زمین فعالیتهای زیستمحیطی هم دارد. گزارش ما از زندگی سعید ضروری سیوچهار ساله از منجیل شما را با سیمای جوانی شجاع، توانمند و ماجراجو آشنا میکند.
«دیسیتروفی عضلانی» خیلی شدید از کودکی همراه سعید بود و هر چه بزرگتر میشد این بیماری او را زمینگیرتر میکرد. سعید میگوید: «تا دوران دبیرستان با عصا راه میرفتم اما مرتب وضع بدتر شد به طوری که هر وقت میآمدم خودم را با شرایط جدید وفق دهم در سایه پیشروندگی بیماری باز شرایط جدیدتر و سختتری پیش رویم قرار میگرفت تا جایی که کمکم ویلچرنشین شدم. البته نشستن روی ویلچر شرایط دیگری را در زندگی پیش رویم قرار داد مخصوصا ویلچر برقی که استقلال من را در انجام کارهایم بیشتر کرد و باعث شد راحتتر بتوانم بدون کمک به نیاز دیگران در مسیر اهدافم پیش بروم.» سعید از آن جنس آدمهایی است که همیشه نیمه پر لیوان را میبینند. این باور از همان کودکی همراه او بود؛ از وقتی در زمینهای خاکی فوتبال همراه بچهها بازی میکرد و به عنوان دروازهبان در برابر ضربههای شدید میایستاد.
آرزویم پرواز بود
از آرزوهایش برایمان میگوید، از تکمیل تحصیلاتش در رشته کارشناسی ارشد زبان انگلیسی و تأسیس یک دارالترجمه تا پرواز در آسمانها، شنا در دریاها و جستوجوگری در میانه غارها: «از روزی که زندگی با معلولیت را پذیرفتم با خودم عهد بستم به تمام معلولان ثابت کنم ما چیزی در زندگی کم نداریم و باید دنبال آرزوهایمان برویم اما وقتی میتوانستم این هدف را به دیگران اثبات کنم که خودم آن را عملی کرده باشم، بنابراین برای اثبات حرفهایم دست به کار شدم. تا قبل از دانشگاه خیلی زمینه کار برایم فراهم نبود تا اینکه یک روز در مسیر بازگشت از دانشگاه همراه با یکی از دوستانم به فرودگاهی در نزدیکی آبیک قزوین برای ملاقات پدرش رفتیم. از قضا پدرش به ما پیشنهاد پرواز داد و من هم از خداخواسته این پیشنهاد را در هوا قاپیدم. اولین پروازم را آنجا انجام دادم و هیچ وقت خاطرهاش از ذهنم نمیرود.»
پروازی که مقدمهای شیرین برای شروع فعالیتهای ماجراجویانه سعید میشود. استقلال مالی بعد از دانشگاه برای رسیدن به آرزوها انگیزه بالای او برای تلاشهای شبانهروزیاش میشود و همین شور و هیجان باعث میشود تا در یک دوره خیلی کوتاه پرواز با انواع وسایل را تجربه کند: «تجربه سه بار پرواز با پاراگلایدرتندم (پروازهای دو نفره با بالهای مخصوص) در تهران، پرواز با جایروکوپترتندم (وسیلهای بین هواپیما و هلیکوپتر که پروانه بزرگ آن بدون موتور است) در کیش، پرواز با جایروکوپترتندم در فرودگاه سپهر، پرواز با کایت موتوردارتندم در فرودگاه افلاک آسیا و پرواز با پاراترایک در انزلی و زیباکنار را دارم. بعد از آن هم سفرهای طبیعت گردی و کایاکسواری و غواصی را همراه با دوستان انجام دادم.»
آدرنالین خونم بالاست
درست است پاهای سعید جنبوجوشی ندارد اما تا دلتان بخواهد آدرنالین خونش جستوخیز فراوان دارد و همین باعث شده تا او در کوهنوردی و غارنوردی هم دستی بر آتش داشته باشد: «یک بار با قاطر کوهنوردی کردم، روستای شیرکوه تا منطقه لارنه در مسیر قله درفک را همراه با دوستان طی کردیم. البته این را هم بگویم که سال ٩٤ و ٩٥ کول اسکی را در قله و نیم قله کوشک تجربه کردم و اسکی با اسکی مخصوص معلولان را هم ٤ سال پیش در قله شمشک انجام دادم. آرامش کوهستان را دوست دارم به همین علت این تجربه را همیشه دوست دارم تکرار کنم. شاید یکی از سختترین کوهپیماییهایمان کوهپیمایی مسیر دریاچه نئور به سمت سوباتان بود که با کمک دوستانم انجام دادم.»
یکی از مهیجترین کارهایی که سعید با وجود معلولیتش انجام داده سقوط آزاد از هواپیما بوده است آن هم رهاشدن از ارتفاع ٤ کیلومتری: «اولینبار در زیباکنار از هواپیما پریدم، بار دوم در دوبی و همراه با قهرمان سقوطآزاد دنیا این کار را انجام دادم و بار سوم از هلیکوپتر پریدم. اصلا قابل توصیف نیست؛ انگار همه چیز شبیه خواب بود، رویایی و هیجانانگیز و مخصوصا اینکه طبیعت زیبا و فوقالعادهای را میدیدم مانند گلوله به سمت دشت سرسبزی و پارک ملی بوجاق سقوط میکردم، پرش سوم که از هلیکوپتر انجام شد حس و حالش کاملا متفاوت بود و لذت محض را تجربه کردم.»
هر بار که این پروازها و فعالیتهای پرهیجان را انجام میدهد به دوستان معلول خود میاندیشد که باید آنها هم به میدان بیایند و از این زیباییهای زندگی لذت ببرند. او میگوید: «من برای اینکه استارت این کار را بزنم اول باید خودم یک بار این سفرها را انجام میدادم. وقتی سفرهای اولیه ماجراجویی را انجام دادم و گزارش این سفرها را از طریق رسانهها منعکس کردم دوستان معلول دیگر هم علاقهمند شدند که این کارها را انجام دهند شاید علتش اعتمادبهنفسی بود که این بچهها پیدا کردند. کمکم این باور در میان همه ایجاد شد و باورمان کردند و در کنار این باور یاریمان کردند.»
هم دلی با معلولان
سعید در سفرهایی که انجام میدهد دوستان بسیاری پیدا میکند؛ آدمهایی که در رفاقت و همراهی با او کم نمیگذارند و با کمک همین دوستان موفق میشود تا گروه «ماجراجویان معلول» را تشکیل دهد: «این گروه که تشکیل شد گروهی از داوطلبان به یاری معلولان شتافتند. افرادی که در تمام سفرها ما را یاری میکنند و به دوستان معلول من کمک میکنند تا خود را باور کنند. با کمک و
هم دلی شکلگرفته در گروه معلولان ماجراجو، دیگر هیچکدام ازمعلولان دغدغه هزینههای سفر را ندارند یا دنگی همه هزینهها حساب میشود یا با کمک خیران این هزینهها را تأمین میکنیم.»
هر کاری اراده کنیم انجام میدهیم
از پرواز در آسمان که بگذریم تجربه هیجان غواصی از آن دست فعالیتهای ماجراجویانهای است که سعید و دوستانش هر سال تکرارش میکنند، کاری که انجامش به وسیله معلولان دور از ذهن خیلیهاست: «ما هر کاری که اراده کنیم میتوانیم انجام دهیم فقط شرطش داشتن مربی خوب است. ما هیچ کاری را بدون حضور مربی انجام نمیدهیم؛ ایمنی و رعایت تمام شرایط احتیاط یک اصل مهم است. اگر کاری واقعا برایم خطرناک باشد انجامش نمیدهم. بیش از ده بار غواصی در جزیره کیش و دریاچه آهنگ را انجام دادهایم و امروز تعداد زیادی از بچههای معلول به غواصی تسلط دارند.» همین غواصی زمینهای برای راهاندازی تور کایاکسواری شد. سعید در توضیح این فعالیت میگوید: «دوستانی که در گروه ماجراجویان معلول هستند هیجان و شور و حال بیشتری از من دارند. همین مسأله باعث میشود که هر روز به کاری جدید و پرهیجان فکر کنم. کایکسواری یکی از آن رشتههایی بود که فکر کردم هیجانش با آدرنالین این گروه تناسب دارد.»
پای قصههای سعید و گروه ماجراجوییاش که بنشینیم روایتهای شنیدنی و جذاب زیادی دارد؛ از تجربه پراسترس در کویر «ریگ جن» یا همان مثلث برمودای ایران گرفته تا غارنوردی صعبالعبور در چشمه باد منجیل: «غاری که ما به آن سفر کردیم نامش چشمه باد منجیل بود. این غار یکی از غارهای آبی و سرد ایران است. در قسمتهایی دوستان مرا کول میکردند اما در بخشهایی از غار چارهای نبود و باید مسیر را سینهخیز میرفتیم. تحمل سرما، تنگی و دمای غار برای من خیلی سخت بود و فشار زیادی به همه ما آمد. با راهنمایی علی رضایی، مسئول غارنوردی شهرستان رودبارو کمک علیرضا بکیان و احسان درگزی این کار انجام شد.»
نگهبانان زمین هستیم
در کنار تمام این تفریحات و ماجراجوییهای پرهیجان، سعید و گروه دوستان معلولش از فعالیتهای داوطلبانه و گروهی خود در حوزه حفاظت از محیط زیست هم غافل نمیشوند. سعید میگوید: «جمعآوری زبالهها در طبیعتی که در آن به فعالیتهای ماجراجویانه خود میپردازیم اولین اصل کار گروهی ماست. فعالیتهای خودجوش و داوطلبانهای که هم موجب پاکیزگی طبیعت میشود و هم موجب آرامش قلبی ما برای سهمی که در پاککردن و نگهبانی از زمین برای خود تعریف میکنیم.»
نگاه سعید و دوستانش به زمین به مانند نگاه به میراث ارزشمندی است که باید به نسلهای بعد منتقل شود: «دوستان معلول من امروز مشارکت خوبی در فعالیتهای اجتماعی دارند ما قصد داریم تا در قالب تیم معلولان ماجراجو صدای تواناییهایمان را به گوش همه معلولان ایران و جهان برسانیم و دوستانمان را بر تواناییهایشان آگاه کنیم.»
سعید و بسیاری از دوستان معلول او بر ترسهایشان غلبه کردهاند؛ بر ترس از ارتفاع، خفگی زیر آب، ماندن در راه و بیابان. همه اینها ترسهایی است که گروه ماجراجویان معلول توانستهاند در این سفرها به آنها غلبه کنند و نشان دهند که معلولیت نمیتواند دست آنها را از رسیدن به آرزوهایشان کوتاه کند.
دیدگاه تان را بنویسید