زینب اسماعیلیسیویری
از زمره تکنوکراتهای مشرف بر سیاست، اقتصاد و دیپلماسی است که در ایران تعدادشان از انگشتان دو دست فراتر نمیرود. محمدحسین عادلی، متولد اهواز، در دارالفنون و دانشگاه تهران تحصیل کرده و سپس دکترایش را از دانشگاه کالیفرنیا دریافت کرده است. او در 36سالگی، در دولت سازندگی رئیس کل بانک مرکزی شد که باید تازه اقتصاد یک کشور جنگزده بعد از پیروزی انقلاب را بنیان میگذاشتند.در همان دولت سازندگی، تجربه موفق سفارت در ژاپن را هم داشته و توانست رابطه تهران- توکیو را احیا کند. تجربه سفارت او در دولت سیدمحمد خاتمی نیز ادامه یافت و به سفارت ایران در کانادا و بعدتر بریتانیا منصوب شد که اهیمت ویژهای داشت. عادلی ابتدای دولت احمدینژاد تقاضای بازنشستگی کرد و درحالیکه رئیس دولت نهم گفته بود که نمیتواند بپذیرد که آقای عادلی از دولت او جدا شده، به فاصله چند روز، فرد دیگری را به سمت او در سفارت ایران در بریتانیا منصوب کردند تا به زعم خود، این نیرو را حذف کرده باشند. محمدحسین عادلی از سال 92 تا 96 دبیرکل مجمع کشورهای صادرکننده گاز بود و چهرهای شناختهشده در عرصه بینالمللی است. صحبتکردن درباره مفاهیم مترتب بر سیاست خارجی و طرح نقدهایی که به آن میشود، با یک دیپلمات کهنهکار و اقتصاددان پرتجربه که علاوهبر دیپلماسی، اقتصاد بینالملل را هم خوب میشناسد، حتما تجربه دلنشینی است. شما را به خواندن این مصاحبه دعوت میکنم.
در بررسی سیاست خارجی ایران، عمدتا منتقدان اتهاماتی به دیپلماسی جمهوری اسلامی میزنند. از جمله ایدئولوگبودن به واسطه ارزشهایی که از ابتدای انقلاب اسلامی مهم بوده و هنوز هست تا گرایشهای موسمی به شرق یا غرب. شما چقدر این انتقادها را میپذیرید یا آنکه از سیاست خارجی ایران تمامقد دفاع میکنید؟
به نظر من اگر به روند سیاست خارجی ایران نگاه کنیم یک سیر تکاملی در آن میبینیم. سیاست خارجی برآمده از انقلاب اسلامی یک سیاست خارجی آرمانگرا بوده و این خاستگاه را تا به امروز حفظ کرده است؛ اما سیاست خارجی همه کشورها لاجرم از دو متغیر تحولات داخلی و خارجی تأثیر میپذیرد. متغیر داخلی آن تحولات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی داخلی است که اقتضائات خود را آرام و آهسته تحمیل میکند و متغیر خارجی آن نیز تحولات سیاسی، اقتصادی، منطقهای و بینالمللی است که آن هم جریاناتی میسازد که بر سیاست خارجی تحمیل میشود. به عبارت دیگر اگر سیاست خارجی نسبت به این متغیرها بیتفاوت بماند، موجودیت نظام و حکومت خود را در معرض تهدید قرار داده است.
نکته دیگری که بهعنوان اصول باید مورد توجه قرار گیرد، این است که سیاست خارجی آرمانگرا و مبتنی بر ایدئولوژی طبق تعریف، فاقد انعطاف است یا انعطاف کمی دارد؛ بنابراین در مواقع بحرانی، شکننده و گاه متناقض میشود. حال با این دو نکتهای که گفته شد میبینیم که سیاست خارجی ایران درعینحال که آرمانگرا بوده، ولی در عمل نشانههایی قوی از پراگماتیستیبودن را ارائه داده است. از زمانی که بحران گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران با انجام مذاکرات بالاخره حلوفصل شد تا پذیرش قطعنامه 598 و آتشبس بین ایران و عراق و مذاکره با صدام حسین آغاز شد و از همان وقت معلوم شد که سیاست خارجی به منافع ملی نیز میاندیشد و در برابر تحولات داخلی و خارجی بیتفاوت باقی نمیماند و انعطاف نشان میدهد. به یاد بیاوریم که شعار «جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم» به پذیرش مذاکره و قطعنامه تبدیل شد.
مطلب جالبی که اتفاقا در بررسی تحولات آن روز میبینیم این است که با مذاکره هوشمندانه بین دو کشور آنچه را با جنگ نتوانسته بودیم به دست بیاوریم (مانند حدود مرزها) با مذاکره به دست آمد. مثالهای دیگری هم از این دست وجود دارد که جمهوری اسلامی ایران با نگاهی پراگماتیستی به مسائل و تحولات جهان و رصد دقیق تحرکات دشمنان اقدامات خود را در منطقه پیش برده است. در این میان مهمترین موضوعی که باقی میماند و از سیاست خارجی انتظار میرود که به آن توجه کند این است که انعطاف باید در چه زمانی و به چه صورت نشان داده شود. اگر انعطافپذیری در زمان خود و بهموقع نباشد، آنگاه منافع لازم را تأمین نمیکند. خلاصه اینکه موقعشناسی، انعطاف بهاندازه و در زمان مناسب خود چیزی است که هنوز باید در سیاست خارجی روی آن کار کنیم و آن را به ابزار رسیدن به اهداف ملی و راهبردی کشور تبدیل کنیم.
با این اوصاف، احتمالا شما هم جزء کسانی هستید که انتقادهایی به سیاست خارجی دارند. شما سیاست خارجی جمهوری اسلامی را تماما در خدمت منافع ملی آنگونه که در کشورهای توسعهیافته دنبال میشود، میبینید؟
به گمان من انعطافپذیری بهموقع نوعی هوشمندی است. استفاده از زمان و اقدام بهموقع برای گرفتن امتیازات از طرف مقابل هم نشانه شجاعت، قهرمانی و فداکاری در راه تأمین منافع ملی و راهبردی کشور محسوب میشود. همانگونه که پایاندادن به جنگ تحمیلی نشانه درایت، شجاعت و قهرمانی بود، انعطاف بهموقع در شرایط دیگر میتواند نشانه قهرمانی باشد. همانطورکه گفتم اگر نکتهای در سیاست خارجی وجود داشته باشد که باید روی آن بیشتر کار کنیم، عبارت است از ایجاد سازوکارهای انعطاف و مانور و ظرفیتسازی برای ارائه ابتکارات و تاکتیکها. دستگاه دیپلماسی همین وظیفه را دارد. همانطورکه در جنگ انعطاف و مانور، جلو و عقب رفتن و از مسیرهای مختلف و شگردها و ابزارهای مختلف استفادهکردن امری هوشمندانه است که به پیروزی کمک میکند، همانطور هم در دیپلماسی بینالمللی باید تحرک و پویایی و ابتکار داشت، زیرا ماندن در یک مکان و یک موضع، لزوما به پیروزی نمیانجامد و چهبسا میتواند زیانبار باشد. اتخاذ موضع در سیاست خارجی باید به ارتقای قوت و توانمندی اقتصادی، سیاسی و نظامی کشور در داخل و اعتبار و بازدارندگی و کاهش تهدیدات در خارج بینجامد. سیاست خارجی باید چابک باشد و ظرفیت مانور و انعطاف بهموقع داشته باشد. فرض کنید لشکری در یک موضع قرار دارد و دشمن آن موضع را کشف کرده و هدف بمباران قرار داده است. هوشمندی در این نیست که آن موضع و مکان را نگه داریم و بر آن پافشاری کنیم، باید فورا آن موضع را ترک کنیم، نه اینکه عقبنشینی کنیم، بلکه باید با ابتکار عمل خود را در یک موضع بهتر قرار دهیم. سیاست خارجی هم باید این ظرفیت را در خود ایجاد کند و از چسبندگی در مواضع پرهیز کند. اینکه بعد از گذشت زمان بسیار و دیدن زیان زیاد، موضع خود را تغییر دهیم، مثل آن است که مدتها لشکر خود را زیر بمباران دشمن قرار دهیم و وقتی تلفات زیادی دادیم، آنوقت مکان خود را تغییر دهیم. این انعطاف و مانور دیرهنگام ممکن است فایدهای نداشته باشد.
از پیروزی انقلاب به این سو، عمدتا سیاست خارجی، بر مبنای مسئله حادی پیش رفته است؛ نظیر گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا، حادثه میکونوس، مرگ زهرا کاظمی و قطعنامههای حقوقبشری و آغاز پرونده هستهای طبق اسناد منافقین در دولت اصلاحات. بعد از آن هم که گرداب قطعنامهها در دولت احمدینژاد بود. سؤالم اینجاست که تا به اینجای کار به نظر نمیرسد اساسا سیاست خارجی جمهوری اسلامی وارد یک ریلگذاری عادی شده باشد، بلکه همیشه باید طبق حلوفصل یک مسئله حادتر، خطوخطوط خود را تعیین و عمل میکرده است.
این وضع دو رو دارد؛ روی اول آن، به گمان من طرفهای خارجی بهویژه قدرتهای خارجی هستند. اینان نمیتوانستند انقلاب اسلامی ایران را درک کنند و بپذیرند. انقلاب موازنههای منطقهای و چهبسا بینالمللی را بر هم زده بود؛ ازاینرو همه قدرتهایی که از انقلاب تأثیر میپذیرفتند، از شرق و غرب همه دستبهکار شدند. برخی زیرکانهتر عمل کردند و خود را با انقلاب همراه نشان دادند، ولی ممکن است در عمل به کار دیگری مشغول شده باشند. برخی نیز دشمنی آشکار را اختیار کردند. بههرحال طرف خارجی نمیتوانست مولود تازهای در خاورمیانه بهعنوان ایران جدید را بپذیرد. طرف دوم هم تحولات داخلی و انقلاب جوان بود. بههرحال ناهماهنگیها در انقلاب و ظهور قارچگونه گروههای مختلف با آرمانهای مختلف و حتی جداییطلبان و خودسریهای آن زمان را باید به حساب هر دو گروه گذاشت؛ هم جوانبودن انقلاب و هم طرفهای خارجی؛ بنابراین اتفاقات یکی پس از دیگری و بهویژه جنگ آثار خود را داشت و موجب شد طرفهای داخلی با نگاه بدبینی و بیاعتمادی با طرفهای خارجی برخورد کنند. هرچه زمان میگذشت عوامل منطقهای بهویژه عربی نیز با تحریک قدرتهای غربی پا به عرصه وجود گذاشتند و بدبینی و تخاصم را شدت بخشیدند؛ بنابراین شرایط پیچیده امروز ما بهتدریج شکل گرفت و موازنه جدیدی را درحالحاضر ایجاد کرده که بسیاری از بازیگران بینالمللی و منطقهای با آن بسیار راحت هستند و از آن ارتزاق میکنند و پایههای امنیت ملی خود را بر آن بنا نهادهاند. به عبارت دیگر، این بازیگران با فشار بر ایران مشکلی ندارند. تحریمهای ایران، عقبافتادن ایران از نظر توسعه و پیشرفت اقتصادی و نیازمندترشدن ایران را به نفع خود میدانند. سیاهنمایی درباره ایران و تصویر افراطیگری ایران برای ایشان موهبت محسوب میشود. تصویب قطعنامه علیه ایران را حتی اگر ظالمانه و غیرعادلانه باشد، برای ایران نوعی مهار رقیب میدانند. به گمان من این وضع تا حدی است که بسیاری حتی با تجزیه ایران مخالفتی ندارند و شاید آن را توصیه میکنند؛ بنابراین همه این بازیگران همواره مراقب هستند که ایران نتواند وضع موجود را به هم بزند و طرح نو دراندازد. هرچه زمان میگذرد، تصور آنان این است که اقتصاد ایران فرسودهتر میشود و از قدرت و توانمندی ایران کاسته میشود. وجود ایرانی گرفتار در مشکلات خودش با چهرهای منفی در جهان و منطقه و ادامه این وضع نهتنها مشکلی برای کسی ایجاد نمیکند، بلکه حتی آنان را خرسند نگه میدارد.
به نظر میرسید مذاکرات هستهای در دولت اول آقای روحانی، سعی در حلوفصل مسئلهای داشت که سالها استخوان در گلوی اقتصاد و دیپلماسی ایران بود؛ یعنی مسئله هستهای. اما به تجربهای شکستخورده شبیه شد، چه در حوزه بینالملل چه در حوزه اقتصادی. شما در مذاکرات هستهای، اشکال ساختاری و متدی میبینید یا در محتوای آن نیز بسط بیشتری لازم میدیدید. مثلا بهتر بود مذاکرات تنها به مسئله هستهای محدود نمیشد و درباره موضوعاتی مثل مباحث منطقهای و همکاریهای اقتصادی نیز مذاکراتی میشد و تفاهمهایی به دست میآمد؟
به گمان من مذاکرات هستهای بدون شک یکی از برگهای زرین تاریخ سیاست خارجی ایران است. اینکه به واسطه رقابتهای سیاسی متعصبانه داخلی، گروهی درصدد کمرنگکردن اهمیت آن هستند امری است که از امتیازات آن مذاکرات کم نمیکند. به نظر من مذاکرات برجام نشاندهنده فرازی از هوشمندی و بازیگری خوب نظام بوده است. برای قضاوت درباره آن باید چارچوب وضع آن روز را بررسی کنیم. در آن زمان ایران در محاصره تحریمها قرار داشت و ادامه آن میتوانست اقتصاد را تحت تأثیر قرار دهد. از نظر سیاسی ادامه تخاصم میتوانست توطئههای منطقهای را علیه ما افزایش دهد و دشمنان منطقهای را گستاختر کند. اجماع بینالمللی را علیه ایران فشردهتر کند. مگر نه اینکه هم روسیه و هم چین، به همه قطعنامههای تحریم و نیز تحریم تسلیحاتی رأی داده بودند. بنابراین در زمانی که اجماع بینالمللی علیه ایران هر روز فشردهتر میشد و تحریمها افزایش مییافت و منطقه علیه ایران برانگیختهتر میشد با نگاهی نافذ و راهبردی، ایران وارد این مذاکرات شد و به نظر من پیروز نسبی از میدان بیرون آمد. برای قضاوت بهتر بیایید فرض کنیم اگر آن مذاکرات انجام نمیشد اکنون ما در کجا قرار داشتیم. روند قطعنامههای ششگانه که همه اعضای شورای امنیت به آن رأی داده بودند هر روز سختتر میشد و ما در تحریم قانونی بینالمللی قرار داشتیم و همه کشورهای اروپایی علیه ما برانگیخته میشدند. همه تحریمهای یکجانبهای که اکنون آمریکا علیه ما و برخلاف قوانین بینالمللی اتخاذ کرده، همه دنیا به صورت قانونی علیه ما اعمال میکردند و حتی روزنههایی که اکنون برای تنفس وجود داشت تا ما مقاومت کنیم، وجود نمیداشت. امروز که ما از انزوای آمریکا در شورای امنیت برای شکستش در استفاده از مکانیسم ماشه و بازگرداندان تحریمها خوشحال میشویم، باید بدانیم که این پیروزی ما به خاطر همان برجام است. اگر برجام نبود تحریم تسلیحاتی ما پایان نمیپذیرفت. اساسا باید از خود بپرسیم کشورهای دیگر نظیر عراق و لیبی و کره شمالی و دیگر کشورها که تحت فصل هفت منشور ملل متحد تحریم شدهاند، آیا توانستهاند با عزت از آن خارج شوند. شیوه ایران بینظیر بوده است که با یک مذاکره، بسیاری از این تحریمها و قطعنامههای فصل هفت را کان لم یکن کرده است.
آیا این نشانه خوبی نیست که دشمنان قسمخورده منطقهای ما نظیر اسرائیل و عربستان هرچه از دستشان در خفا و به طور علنی برمیآمد برای جلوگیری از بهثمررسیدن برجام انجام دادهاند، اگر مذاکرات برجام حرکت خوبی برای ما نبود چرا دشمنان ما همه علیه آن بودند. این مذاکرات باعث شد آنچه در این سالها براساس قطعنامههای تحریمی از دست داده بودیم بازپس بگیریم. در واقع حقوقی را از ما گرفته بودند یا اشغال کرده بودند، مثل ازدستدادن سرزمینهای ملی بود که با برجام آن را بازپس گرفتیم و این را نمیتوان دستکم گرفت. نکته دیگر اینکه پرستیژ بینالمللی بسیار قوی، محترم و منطقی در دنیا پیدا کردیم. کشوری که به یکدندگی و افراطیگری و غیرمنطقیبودن متهمش کرده بودند و تصویر منفی از او ارائه شده بود با این مذاکرات چهرهای منطقی و هوشمندانه به خود گرفت. وزیر خارجه ایران و تیم او به یک چهره مثبت بینالمللی تبدیل شد. من در آن زمان در یک سازمان بینالمللی که مقر آن در کشوری عربی بود مشغول به کار بودم و از نزدیک شاهد بودم چگونه به خاطر بازی هوشمندانهای که در مذاکرات به کار میرفت، رهبری ایران را میستودند و آن را در امتداد عزت ایرانیان باستان میدانستند. اینکه ایران در برابر پنج قدرت بزرگ جهانی با تمام وسایل و ابزار دیپلماسی آنها یکه و تنها و با تمام سنگاندازیهای دشمنان منطقه توانست آن را در همان حد به ثمر برساند نشانه قدرتمندی و اعتمادبهنفس است. این اقدام ایران به معنی استفاده بهموقع از فرصت بهدستآمده در زمان اوباما بود و کاری هوشمندانه بهشمار میآید. اینها همه از امتیازات برجام بود. بنابراین برجام در حد مقدورات زمان کار بسیار قابل تحسینی بود. اینکه ما در زمانی دیگر که شرایط با تحولات غیرمترقبه منفی تغییر پیدا کرده برجام را ارزیابی کنیم و با اهداف سیاسی داخلی آن را در هم بیامیزیم نه منصفانه به نظر میرسد و نه نزد اهل خرد جا میافتد. این ارزیابیهای تند و تیز بیشتر اهداف داخلی با تاریخ مصرف کوتاهمدت دارد.
درباره اینکه مذاکرات باید دربرگیرنده مسائل دیگر باشد به نظرم راهبرد رهبری معظم کاملا درست بود که در فرازی گفتند که اگر حسننیت در این مورد ثابت شد در موارد دیگر میتوان بررسی کرد. بنابراین به گمان من مذاکرات تدریجی و موردی در دوره بیاعتمادی شرط عقل و احتیاط بوده است.
در همین میانه بسیاری به برجام میتازند و این را که ترامپ توانست از آن خارج شود، معیوب و ضعیف ارزیابی میکنند. تحلیل شما در این زمینه چیست؟ برجام میتوانست به صورت دیگری خلق شود تا به سادگی امکان خروج از آن وجود نداشته باشد یا آنکه غیرقابل پیشبینیبودن فردی مثل ترامپ را در ازبینرفتن توافق مؤثر میدانید؟
برجام در اواخر دوران ریاستجمهوری اوباما امضا شد و احتمالا خود اوباما علاقهمند بود که آن را با تصویب کنگره محکمتر کند، ولی مقتضیات آن زمان همین بود که شد، زیرا کنگره در دست جمهوریخواهان بود. ولی سؤال اصلی این است که آیا اگر به تصویب کنگره میرسید ترامپ به آن پایبند میشد. پاسخ قطعا منفی است. ترامپ از معاهده تغییرات آبوهوا که ابعادی جهانی دارد و نیز از قرارداد نفتا که به تصویب مجلس آمریکا رسیده بود و بعضی دیگر از قراردادها و سازمانهای بینالمللی به سادگی خارج شد. اگر به سخنرانی ترامپ در آیپک (لابی صهیونیستها در آمریکا) قبل از رئیسجمهورشدن نگاه کنید، میبینید که او تقریبا تمام سخنرانی خود را به ایران اختصاص داد و در آنجا قول داد اگر رئیسجمهور شود، برجام را پاره خواهد کرد؛ بنابراین برجام به هر شکلی بود ترامپ به دنبال جلوگیری از اجرای آن بود. این ربطی به متدولوژی مذاکره یا محکمکاری قانونی آن ندارد. ولی موضوع خارجشدن ترامپ نشانه دو نکته است: اول اینکه چقدر دشمنان ما از برجام و این توافق برآشفته شدند و آن را موجب تقویت و توسعه ایران میدانستند و فکر میکردند ایران میتواند با برجام بهتدریج هم نفوذ سیاسی خود را گسترش بیشتری دهد و هم توسعه اقتصادی پیدا کند و قدرتمندتر شود. به همین خاطر، چنان ترامپ را حلقه کردند و به گوش او خواندند که او از برجام خارج شد. اگر دشمنان ما برجام را برای ایران مضر میدانستند یا فایده آن را کم میدانستند اینقدر برای خروج آمریکا از برجام هزینه نمیدادند. آمریکا حتی به قیمت ازدستدادن همپیمانان سنتی اروپایی خود از برجام خارج شد؛ بنابراین همین نکته نشان میدهد که برجام چقدر برای ما امتیاز داشت. نکته دوم اینکه ترامپ نشان داد که احترامی برای تعهدات بینالمللی آمریکا قائل نیست. به گمان بنده برجام به هر درجهای محکمکاری شده بود حتما توسط ترامپ نقض میشد و او از آن خارج میشد. مشکل بزرگ ترامپ و اشتباه او این بود که در سیاست خود نسبت به ایران دربست دنبالهرو تندروهای اسرائیل و عربستان بوده و سیاست مستقلی نداشته است.
نکته آخر درباره برجام این است که متأسفانه موضوع دعواها و رقابتهای داخلی قرار گرفته است و یک گروه نگران است که برجام اعتبار و کِرِدیتی برای گروه دیگر نشود. این در حالی است که به گمان من اعتبار و کردیت برجام اگر چیزی داشته باشد از آنِ نظام کشور است.
در نتیجه باید طرح نویی اندیشیده شود و به دنبال آن سیاست خارجی ایران باید به ابتکارات جدید بیندیشد که به این وضع خاتمه بدهد و طرح موازنه جدیدی را در منطقه و جهان درباره ایران شکل دهد. این کاری بسیار دشوار است که با مخالفت در داخل و هم خارج روبهرو میشود. بیاعتمادی عمیق و موجهی که به خارجیها بهویژه غربیها وجود دارد، ریشه در تجربیات گذشته دارد و به سادگی قابل ترمیم نیست، ولی کاری است که بهتر است با درایت و هدایت بهتدریج انجام شود.
موعد انتخابات آمریکا، این نوبت زمان بسیار حساسی برای ایران است. شما سالها در مجامع بینالمللی و کشورهای مختلف کار کردهاید. اساسا دموکرات یا جمهوریخواه بودن رئیسجمهور در آمریکا چقدر بر منافع ایران تأثیرگذار است و تجربه شما چه چیزی را نشان میدهد؟
اگرچه سیاست کلی آمریکا درباره ایران در طول سالهای متمادی گذشته به کلی اشتباه بوده و مبتنی بر خط و خطوطی بوده که تندروهای اسرائیل و عربستان از یک سو و برخی گروههای ایرانی مخالف از سوی دیگر ارائه میدادند ولی به وضوح هم احزاب و هم مهمتر از آنها رؤسای جمهور آمریکا با هم تفاوتهایی داشتهاند. یعنی قدرت رؤسای جمهور آمریکا که خود نماینده جمهوریخواه یا دموکرات هستند، دارای ظرفیتی است که به آنها امکان میدهد سیاستهای متفاوت و متمایز خود را نسبت به دیگری یا حتی نسبت به حزبشان اعمال کنند.
دیدگاه تان را بنویسید