روشنای روز رنگپریده و هوا که خنک میشد، برگهای خسته درختان کهنسال کمکم سست میشدند و در کوچه و خیابانهای ایرانی با باد برگها و حالوهوای ما بازی میکرد. این موقعها میرفتیم بازار و خطکش و خودکار و جلد کتاب و دفتر میگرفتیم تا زنگ مهر نواخته شود و اول مهر صف ببندیم و با هم باشیم. اینها را که بازگو میکنم، انگار یک قصه قدیمی است. انگار یک جایی پرتاب شدهایم و هیچ چیزی سر جایش نیست. کرونا از اسفند سال گذشته در ایران همهگیر شده است. از همان روزهای نخست یکی از چالشهای اصلی این بود که فرزندانمان چگونه به کلاسهای درس بروند؟ ماهها گذشته و هنوز همین چالش مسئله کلیدی خانوادههاست اما آیا مسئولان هم در این دوران بازنگری و پردازش نو به این موضوع داشتهاند؟ آیا به کار پیداکردن راه چارهای نو بودهاند؟ و آیا اصلا این چالش مسئله آنها بوده؟ با دو هفته زودتر، اکنون زمانی است که مدرسهها باز شدهاند و سال آموزشی نو آغاز شده است و سرگردانی همگانی نشان میدهد که مسئولان ما برنامهریزی متناسب، یکپارچه و بسامانی برای این چالش نداشتهاند.
کافی است از خانوادههایی که دختر و پسر مدرسهای دارند، بپرسیم کلاس درس فرزندشان چگونه برگزار میشود و به پاسخهایی گوناگون و پرشمار برسیم. مدرسه یکی هنوز آغاز به کار نکرده است، در مدرسه دیگری نظرسنجی کردهاند که کلاسها حضوری باشد یا مجازی، دیگری از برگزاری کلاسها در فضای باز میگوید و نگران فصل سرما و روزهای آلودگی هواست و... در فضای مجازی هم عکسهای گوناگونی منتشر شده است، در یک کلاس دختران با روپوش و مقنعه در چادرهای پلاستیکی تکنفره نشستهاند تا از جابهجایی کرونا به دور باشند و در کلاس دیگری کودکانی که سر تا پایشان را الکل پاشیدهاند، روی فرش درس میآموزند. نهتنها دستورنامههای روشن و متناسب با گوناگونیهای وضعیت آموزشی در کشور برای برگزاری کلاسهای درس نیست بلکه مسئولان تصمیم پایداری برای حضوری یا مجازیبودن مدارس نمیتوانند بگیرند. چگونه میشود این همه بگذرد و تصمیم روشن و متناسب گرفته نشود.
عکسهای روز اول مدرسهها را ببینید؛ مدرسهای در منطقه 4 مانند همه روزهای عادی کلاسهایش برگزار شده، همه دانشآموزان سر صف و تنگاتنگ در کنار هم ایستادهاند، دانشآموزانی که هرکدام میتوانند جابهجاکننده ویروس کرونا به خانوادههایشان باشند. این مسئله در شمار زیادی از مدرسههای دولتی اتفاق افتاده است. در مدارس غیرانتفاعی هم وضعیت خیلی دور از این نیست. همکاری داریم که میگوید پسرش دبیرستان غیرانتفاعی میرود؛ هر روز از هفت صبح تا سه بعدازظهر سر کلاس است. دستور رئیسجمهوری صادر شده است؛ اجباری برای آمدن دانشآموزان در مدرسهها نیست. اما این میتواند قانون باشد؟ اگر مدرسهای دانشآموزانش را مجبور کرد که سر کلاس باشند، پدر و مادر/ سرپرستان میتوانند شکایت کنند و کسی هست که به این شکایت رسیدگی کند؟ کجا میتوان شکایت کرد؟ یا چون که نگران آینده آموزشی فرزندش است، باید به قوانین مدرسه تن بدهد؟
امروز مدرسه دیگر جایی که بود، نیست و این مهمترین چیزی است که برای نظام آموزشی در دوران کرونا رخ داده است. خانوادهها اگر تا دیروز با اطمینان و خیال آسوده فرزندانشان را به مدرسه میسپردند و آنجا را امنترین جا برای آنها میدیدند، اکنون مدرسه را ناامنترین جا برای آنها میدانند. این باور نهتنها در میان خانوادههای دانشآموزان بلکه در خانوادههای آموزشکاران هم هست. شاید همه کسانی که سر کارشان میروند، در خطر بیماری باشند؛ ولی بودن در کلاس درسی 20، 30نفره و در ساعت طولانی بیشترین خطر را برای همه دارد.
گذشته از ترس از گرفتارشدن به کرونا، باید نگران رویدادهای دیگری هم باشیم؛ فرسودگی خانوادهها و آموزشکاران. مدرسههایی هستند که از آغاز تصمیم گرفتهاند کلاسها غیرحضوری باشد. روزهای آخر آموزشی سال گذشته و در همین چند روزی که سال نو آموزشی آغاز شده، نشان میدهد که آموزشکاران و خانوادهها بیش از روزهای دیگر درگیر درس و مشق دانشآموزان هستند. کندی اینترنت، نداشتن تخصص و مهارت برای برگزاری کلاسهای مجازی و سختی کار از راه دور، کار آموزشکاران را دشوارتر از پیش کرده است. خانوادهها هم که شرایط امروز برایشان دشوار است، نگران هستند فرزندانشان نتوانند آنگونه که باید، از آموزش بهرهمند باشند.
ای کاش مسئولان از شش ماه پیش به بازپردازی برنامه روشنی متناسب با گوناگونی شرایط آموزشی در کشور و برای این روزها میپرداختند و با همکاری دستگاهها شرایطی فراهم میکردند تا همه همبستهتر و بیحاشیه این چالش را مدیریت کنیم.
شرق- الهام فخاری
دیدگاه تان را بنویسید