فدراسیون فوتبال ایران این روزها شیوه نوینی را در بلاتکلیفی سپری میکند؛ این نهاد نه رئیس دارد و نه اساسنامه قابل اتکایی تا رئیس بعدیاش را انتخاب کند. درواقع پیش از آنکه مهدی تاج، آخرین رئیس فدراسیون فوتبال تصمیم بگیرد از سمتش استعفا دهد، بحث انتخابات و چگونگی اجرای آن در فدراسیون ذهن بسیاری را درگیر کرده بود. قوانین «مندرآوردی» در یکسری از بندهای اساسنامه قبلی فدراسیون فوتبال باعث شده بود تا مسیر برای ورود اشخاص زیادی بسته شود و فقط افرادی از یک «دایره خاص» توان ثبتنام برای انتخابات فدراسیون فوتبال را داشته باشند. استعفای زودهنگام مهدی تاج اما چندین حسن داشت: اول اینکه یکی از رؤسای نهچندان توانمند از بدنه مدیریت جدا شد و دوم و مهمتر اینکه بالاخره افرادی پیدا شدند تا یقه اساسنامه عجیبوغریب فدراسیون فوتبال را بگیرند و خبر دهند که این اساسنامه غیرقانونی است و نمیشود با استناد به آن انتخاباتی را برگزار کرد.
اما فدراسیون فوتبال در کنار وزارت ورزش خودشان را آماده کرده بودند تا زمستان سال قبل، درست بعد از استعفای مهدی تاج، انتخابات را برگزار کنند و به همان شیوه سابق، افرادی از یک دایره محدود را بر صندلی فدراسیون فوتبال بنشانند. بیشتر اسامیای که برای انتخابات کاندیدا شده بودند، یا از همان دایره محدود بودند یا اینکه نزدیک به آن دایره. از بخت خوب فوتبال ایران اما اینبار سروکله فیفا و قوانین سفتوسختش پیدا شد و به فوتبال ایران هشدار داد که اگر انتخاباتی برگزار شود، باید منتظر تعلیق ماند! نهاد بینالمللی فوتبال بهخوبی از اساسنامه غیرقانونی فدراسیون فوتبال خبر داشت و اینبار تهدید کرد اگر بندهای اساسنامه فدراسیون ایران اصلاح نشود، انتخابات باطل است و فوتبال ایران تعلیق میشود. اینطور شد که گزینههای نشستن روی صندلی فدراسیون فوتبال یکی پس از دیگری از دور خارج شدند و فقط تعداد اندکی از آنها منتظر تأیید اساسنامه جدید هستند. اگرچه آن زمان عنوان شد احتمالا انتخابات جدید فدراسیون فوتبال در بهار همین سال برگزار میشود ولی بندهای غیرقانونی در اساسنامه آنقدر زیاد بود که برگزاری انتخابات را به تعویق بیندازد. حالا اما خبر رسیده که انتخابات این نهاد احتمالا در مهرماه یا نهایتا تا پاییز همین سال برگزار میشود؛ آنهم طبق اساسنامه جدید و مورد تأیید فیفا.
اساسنامه جدید هم کلی جنجال در فضای ورزش ایران به وجود آورده؛ فیفا پایش را در یک کفش کرده که نه وزیر ورزش و نه معاونش نباید حق رأی داشته باشند؛ از سوی دیگر بحث بر سر نهاد دولتی و غیردولتی یا عمومی دولتی و غیردولتی فدراسیون فوتبال همچنان مطرح است. فعلا تا آنجا که اصلاحات صورت گرفته، از قرار دیگر وزیر ورزش و معاونش نقشی در انتخابات فدراسیون فوتبال نخواهند داشت. این خودش به این معنی است که دستکم شایعات مبنیبر دخالت وزارتخانه در انتخابات از بین میرود و دیگر کسی قادر نیست خودش را گزینه نزدیک به وزارت ورزش معرفی کند. از طرف دیگر، بندهای عجیب داشتن حداقل 10 سال سابقه مدیریت هم برداشته تا عرصه برای ورود چهرههای جدیدتر باز شود؛ تعداد افرادی که صاحبرأی هم هستند اضافه شده تا دیگر «دایره تنگ و محدودی» وجود نداشته باشد. از طرفی راه برای ورود چهرههای سرشناس فوتبالی هم باز شده؛ هرچند با اما و اگر.
چه کسی رئیس شود؟
حالا که بخشی از این اصلاحات صورت گرفته، سؤال مهم این است که رئیس بعدی فدراسیون فوتبال ایران چه کسی میشود؟ از بین گزینههایی که اخیرا ثبتنام کردهاند بسیاری مشمول قانون بازنشستگی میشوند و طبیعتا از دور خارج میشوند. پس باید منتظر ورود چهرههای جدید بود؛ اما آیا با ورود هر چهره جدیدی میتوان امید داشت فدراسیون فوتبال از این وضعیت تاریکی که در آن گیر افتاده است، رها شود؟
فوتبال ایران بیش از یک دهه است اسیر دستان کفاشیان و تیم نزدیک به کفاشیان است؛ علی کفاشیان، مدیر موفقی که در دوومیدانی شاهکار کرده بود، به اجبار و بر سر یک دعوای سیاسی بهعنوان رئیس فدراسیون فوتبال ایران انتخاب شد. او خودش پذیرفته بود «اشتباهی» وارد فوتبال شده و اصلا کارش فوتبال نیست. همین اشتباهی واردشدن اما ریشه دوانید و او دو دوره ریاست را به عهده داشت و بعد هم آن را به مهدی تاج، نایبرئیسش واگذار کرد. در این مدت، آنها طبق اساسنامه غیرقانونیای که به آن استناد میشد، انتخابات و انتصابات را انجام دادند و فدراسیون را تقریبا شبیه به یک جزیره کردند که هرکسی اجازه ورود به آن را نداشت. اینطور شد که رفتهرفته یکی از مهمترین فدراسیونهای ورزشی در ایران، به یکی از ضعیفترین آنها تبدیل شد. طوری که حالا یکی از نحیفترین فدراسیونها در عرصه ورزش محسوب میشود؛ این فدراسیون بهدلیل ضعف مفرط رئیس در آستانه ورشکستگی است و اگر ادعای مارک ویلموتس، سرمربی سابق تیم ملی، مبنیبر گرفتن غرامت درست از آب دربیاید، آنوقت باید این ورشکستی را قطعی دانست.
از آن گذشته این فدراسیون آنقدر از لحاظ اقتصادی ضعیف عمل کرده که همین حالا چک دومیلیونیورویی که به «شستا» داده، پاس نشده و گفته میشود مجموعه شستا از فدراسیون فوتبال شکایت کرده و قرار است ساختمان فدراسیون فوتبال تا زمان پرداخت این بدهی، بهعنوان ضمانت پرداخت در نظر گرفته شود! پرواضح است که با این شیوه مدیریت، دیگر کفاشیان و مهدی تاج، یا هر نفری نزدیک به این دو نفر، توانی برای اداره بیشتر این فوتبال ندارند؛ چهبسا اگر داشتند، وضعیت کنونی فدراسیون فوتبال به این شکل نبود. مشخصا با اصلاح بندهای اساسنامه، دیگر هیچ کاندیدایی از این «دایره» نباید شانسی برای مدیریت یا حتی حضور در فدراسیون فوتبال داشته باشد.
ورزشی یا سیاسی؟
حالا اگر قرار باشد طبق اساسنامه جدید فدراسیون فوتبال، رئیس تازه انتخاب شود، چه کسی و با چه ویژگیهایی باید رئیس شود؟ در نگاه اول و به زعم بسیاری از کارشناسان حوزه فوتبال عنوان میشود بهتر است یک ورزشی، کسی که خودش از جنس فوتبال باشد، انتخاب شود. اما پیداکردن این نفر با توجه به وضعیت وخیمی که فدراسیون کنونی دارد، کار بسیار دشواری است؛ عدهای از محمد دادکان بهعنوان رئیس بعدی نام میبرند، ولی اگر قرار باشد طبق اساسنامه محدودیت سنی 65 سال رعایت شود، آنوقت سخت است که دادکان شانسی داشته باشد. او اگرچه خود را مدیری توانمند در زمان ریاستش بر فدراسیون فوتبال نشان داد ولی موظف به اجرای قانون است؛ قانونی که میگوید بازنشستهها نباید برای پستهای ریاست اقدام کنند. اینکه دیگر چنین قانونی شامل حال فدراسیون فوتبال شود یا نه، بحث دیگری است. از ورزشیهای دیگر میتوان به همین چند چهرهای که اخیرا اقدام کردهاند، اشاره کرد: حبیب کاشانی و قریب. اگر بحث بازنشستگی فاکتور گرفته شود، آیا این چهرهها قدرت لازم برای احیای فدراسیون نیمهجان را دارند؟ با نگاهی به سابقه مدیریتی آنها در حوزه ورزش که بیشتر در عرصه باشگاهها رخ داده، نمیتوان بهطور قطع به این سؤال پاسخ مثبت داد. از فوتبالیها چطور؟ میشود امید داشت یکی از چهرههای سرشناس فوتبال ایران، چراغ مدیریت فدراسیون فوتبال را روشن نگه دارد؟ پاسخش مثبت است ولی باز به این سادگی نیست؛ قانون جدید میگوید از بین فوتبالیها، آنهایی میتوانند برای ریاست اقدام کنند که مدرک تحصیلی بالا و بیش از صد بازی ملی داشته باشند. با نگاهی به این گروه هفت بازیکن سابق هستند که بیش از صد بازی ملی دارند ولی وقتی شرط تحصیلات به میان میآید فقط علی دایی میماند. علی دایی اگر برای ریاست اقدام کند، انتخاب ایدئالی است ولی او بارها در گفتوگوهایش نشان داده علاقهای به ریاست فدراسیون فوتبال ندارد و بعید است با توجه به شایعه ممنوعالفعالیتیاش هم بشود به این راحتیها وارد کارزار انتخابات شود.
برای ورود چهرههای جدیدتری از جنس فوتبال هم که علامت سؤالات قبلی پابرجاست؛ اگر کسی از بین ورزشیها تا به الان مدیریت خوبی داشت که بیرون از گود نمیماند و حتما عهدهدار مسئولیتی در باشگاه بود. این روزها به غیر از یکی، دو مدیر که فعلا در تیمهای شهرستانی مشغول فعالیت هستند، مدیری که توانایی کار در عرصه بزرگتری داشته باشد، رو نشده است؛ وضعیت مدیریتی دو باشگاه بزرگ ایرانی گواه این امر است.
با مطرحشدن چند دلیل کوچک ولی قابل اعتنا به نظر میرسد که راه نجات فدراسیون فوتبال مسیر مدیران ورزشی یا آنهایی که از جنس همین رشته باشند، عبور نمیکند. اینجاست که دوباره شرایط ایجاب میکند فدراسیون فوتبال و مجموعهای که توانایی رأیدادن دارند، به سمت مدیری از جنس سیاست و اقتصاد بروند؛ کسی که علاوهبر توانایی مدیریت در سطح وسیعتری نسبتبه فدراسیون فوتبال، قدرت لابیگری داشته باشد و شم اقتصادیاش خوب کار کند. شاید با برشمردن این ویژگیها تعداد اندکی یافت شوند که دردی از فدراسیون فوتبال دوا کنند ولی تجربه نشان داده رئیس فدراسیون فوتبال حتما نباید ورزشی باشد؛ آنهایی که عصر محسن صفاییفراهانی، یکی از چهرههای سیاسی ایران بر فدراسیون فوتبال را تجربه کردهاند، میدانند برای رسیدن به رونق و شکوفایی، الزاما نیازی نیست رئیس ورزشی باشد. رئیس سیاسی در این برهه و با توجه به مشکلاتی که تحریمها و سیاستهای بینالمللی به وجود آورده، بهمراتب میتواند کارگشاتر از مدیران ورزشی ضعیف و متوسط باشد؛ یکی که نگاهش به فوتبال و فدراسیون توسعهای باشد نه انحصاری و جزیرهای!
دیدگاه تان را بنویسید