نهال موسوی - این روزها برای نوید محمدزاده بازیگر سینما همراه با جنجال است، او که در تبلیغات چند محصول تجاری حاضر شده است با هجمهای از انواع نظرات مثبت و منفی در فضای مجازی روبرو شده است.
نوید محمدزاده در گفت و گو با فریدون جیرانی (برنامه کافهآپارات) درباره واکنشها به فعالیتهای تبلیغاتیاش گفت (گزیدهای از حرفهای او):
« همیشه نظرات مثبت و منفی هست و ذات کار ما همینه. به نظرم خدا من را دوست دارد که هر کاری می کنم اینقدر راجع بهش حرف زده میشود. من هیچ گلهایی ندارم نظر همه هم محترمه. فقط میخواهم بگویم که جهان سوم یعنی اینکه وقتی خارجیها هر بازی و هر تبلیغی بکنند میگوییم به به، ما داخلی ها اجازهاش را نداریم
[...] اگر من بازیگری باشم که جسور باشم و به لحاظ فیزیکال بخواهم یک کار تازه بکنم، میگویند نباید این کار را بکنی ولی همان اتفاق را در فیلمهای آن طرف ببینند میگویند دیدی چقدر بینظیر بازی کرد!
[...] وقتی سنت میرود بالا باید حواست باشد که خودت را به هرجایی نفروشی. من کاری کردم که رابرت دنیرو هم انجام داده. الان میگویند تو رو چه به دنیرو؟ جهان سوم یعنی همین! که ما هیچ وقت خودمون را قد اونور نمیتوانیم ببینیم. اجازه نمیدهند که ببینیم.
خیلی ها تبلیغ کردند، چرا فقط درباره من این حرفها زده شد؟ این همه آدم دارند تبلیغات می کنند. همین عطر من را افراد دیگر هم بیرون دادند، هیچ حرفی زده نشد. اینها آدم را ناراحت میکند.
[...] اگر رونالدو تبلیغ میکند به این معنی نیست که نمیتواند در زمین گل بزند. حتما در بازیگری اگر حواس و تمرکزم باشد میتوانم اتفاقات بهتری را رقم بزنم.
[...] من از تصمیمی که گرفتم خیلی خوشحالم و پایش ایستادم. قطعا آدمها من را با تبلیغاتم به یاد نمیآورند. چون من میدانم چه فیلمهایی را دارم بازی میکنم. حتما اگر تعریف شده از بازی من، اگر تبلیغ کردم نباید از تعریفشان پشیمان بشوند. میدانم «قورباغه» دارد میآید بیرون و فیلمهای دیگر و من می دانم مسیرم را دارم چجوری میروم جلو.»
سعید روستایی (کارگردان) هم در پستی اینستاگرامی در حمایت از او نوشت:
«آن روزهای پر شمار که بازیگری رقص با مرگ میکند، خورد و خوراک بر خود حرام میکند و مثقال مثقال گوشت تنش را آب میکند به چشم کسی نمیآید. آن همه انتظار، خویشتنداری، چشم بستن بر پیشنهادهای پر سود و بیهنر به گوش کسی نمیرسد.
آن همه دویدن در ماراتن کشوری که رویای نیمی از جوانانش هنرپیشهگی ست، ذهنی را به تأمل وا نمیدارد. شاید از این بیخبریهاست که انسان به سادگی قضاوتگر زندگی دیگران میشود. شاید از تلخی زمانه است که زبانها به این اندازه تلخ است. شاید گرفتاری ما از دلهای پر غبار است و از «حسد» که هیولای پر کار در دیار ماست»
قطعا حرفهای که محمدزاده گفته، درست است و او مسئول انتخابها و تصمیمات زندگی خودش است.
نوید محمدزاده نماد یک بازیگر به دور از حاشیه و ایفاگر نقشهای آدمهایی است که در میان اکثریت جامعه نمونههای عینیاش بسیار ملموس است: از نوید «عصبانی نیستم» گرفته تا پاشا «لانتوری»، محسن «ابد و یک روز»، موسی «بدون تاریخ، بدون امضاء» و حتی ناصر خاکزاد (متری شیش و نیم» و سرگرد نعمت جاهد «سرخپوست».
از طرف دیگر گویا مخاطب یا جامعه انتظار نداشته که او را در هیبت تبلیغ یک برند تجاری و بازرگانی ببیند، به همین دلیل با دیدن او در این موقعیت جدید انگار تمام آن هویت و شناسنامهای که برای محمدزاده ساخته، دچار فروپاشی شده است.
نه میتوان محمدزاده را مقصر چنین اتفاقی دانست و نه مخاطب را. هر کدام دارند کار خود را انجام میدهند و بهتر است که همچنان هر کدام به همان کار خود مشغول باشند و بیشتر از اینکه درگیر تصحیح یا تایید دیگری باشند به همدیگر فرصت مواجهه با موقعیتهای جدید بدهند.
مخاطب به انتخابها و موقعیتهای جدید نوید محمدزاده احترام بگذارد و سعی نکند او را همیشه در یک قالب خاص بسته بندی کند و دیگر هیچ چهره جدیدی از او را برنتابد.
یک زمانی از مرحوم جمشید مشایخی پرسیدند چرا برای کولر فلان برند تبلیغ میکنی؟ جواب داد: «با کولر عکس بگیرم بهتره تا مجبور شم با بعضی آدمها عکس بگیرم.»
محمدزاده هم یادش باشد که او الان یک سلبریتی و چهره شناخته شده محبوب و حتی نماد آرمانی یک قشر از جامعه است که او را مظهر رسیدن به موفقیت در سینمای ایران میدانند. موفقیتی با تکیه بر هوش، دانش، تلاش و لیاقت خود شخص و به دور از روابط، رانت، چشمهای رنگی و ...
دوستی میگفت از وقتی که جایگاه اجتماعی مهران مدیری عوض شد و از قشر متوسط بیرون آمد، کارهای او هم عوض شد و دیگر آن صمیمیت و تاثیرگذاری آثاری چون پاورچین، شبهای برره و حتی قهوه تلخ را نمیتوان پیدا کرد.
آقای نوید محمدزاده ممنون که حواست به خودت و بازیگریت هست ولی یادآوری این نکته مهم است که شاید همه این انتقادات و حرفها فقط به خاطر خود کمپنداری جهان سومی یا حسادت و ... نیست بلکه بخش زیادی از آن به این دلیل است که مخاطب تو را مانند یکی از اعضا خانواده یا یک دوست ارزشمند، دوست دارد و دلش نمیخواهد تو را از دست بدهد، به همین سادگی.
دیدگاه تان را بنویسید