[سوگل دانائی] در را باز نمیکند. زنی میانسال در خانه است. کرونا را بهانهمیکند. میگوید رفتوآمد آدمهای غریبه به خانهاش ریسک ابتلا را بالا میبرد. به صاحبخانه تلفن میزند و حرفهایش را تکرار میکند. درنهایت مجاب میشود که در را باز کند و دور از ما بایستد تا بتوانیم از بیرون، درون خانه ۳۵ متری را نگاهی بیندازیم. آشپزخانه درست روبهروی در قرار گرفته. فضایی مستطیلشکل دو در یک متر با پنج کابینت قد و نیم کنار هم چیده شده. مبلها کنار آشپزخانهاند، از یک دست، تنها سه تن مانده. آواره میان فضای به هم چسبیده نشیمنگاه، پذیرایی و اتاق خواب. روی تردمیلی که درست کنار در ورودی خانه قرار گرفته، یک رگال لباس است. کنار آن یک میز عسلی کوچک که روی آن هم بینصیب از وسیله نیست. تلویزیون به تردمیل پشت کرده و کنار آن چند دست وسیله تزیینی برای خانه جاخوش کرده و یک تن از آن دست مبلهای آواره. «گفتم که خانه به هم ریخته است. در این به هم ریختگی چیزی نمیتوانستید ببینید.» خانه برای سه نفر است. میگوید اتاق خوابش، تنها برای یک تخت یک نفره جا دارد و یک آینه کوبیدهشده به دیوار. «وسایلتان را جمعکردید؟» نه قاطعی میگوید. ما اینجا زندگی میکنیم، را هم به «نه» میدوزد. بعد ملایمتر میگوید که چون جا کوچک است و نفرات زیاد و وسایل پرتعداد عادت کردند که همه چیز کنار هم چیده شده باشد. عادت کردند که مثلا چند بقچه لباس روی هم تلنبار و وسایل ارتفاع گرفته باشد. «من اینجا قرارداد دارم تا دی ماه، کسی نمیتواند مرا بیرون کند.» فقط آمده بودیم خانه را ببینیم، در جواب میشنود، اما قانع نمیشود. همسایه روبهرویی که خانهای ١٠ متر بزرگتر از خانه او دارد، در را باز میکند و درباره اویی میگوید که به نظرش با چنگ و دندان خانه را حفظکرده: «سهسال است، سه نفری با همین شرایط در این ۳۵متری زندگی کردند.»
اکرم نمیخواهد از این خانه برود
سال گذشته و پیش از آنکه شهرداری تهران بخواهد طرح احداث خانههای کممتراژ حدودا ٢٥ متری را به هیأت دولت بفرستد و دولت هم با تضمین اینکه بعد از این خانهها، احتمالا مشکل مسکن جوانان تا حدود زیادی در پایتخت رفع میشود، از این طرح استقبال کند، خانوادههای زیادی در تهران در خانههایی کوچکتر از ۴۰ متری زندگی میکردند.
اکرم یکی از همین افراد است که در خانهای کممساحت در تهران زندگی میکند. زنی خانهدار که قرار است سقف بالای سرش در کوچهای بنبست در خیابان کمیل تهران با قیمت ۴۴۰میلیون تومان به فروش برسد. مشاور فروش خانه میگوید که یک خانواده سه نفری که دختری دانشآموز دارند و یک خانواده سه نفری با دختری دمبخت در صف خرید این خانهاند. «اگر خانه را بگیرند، همینجا مینشینند، البته برای رهن و اجاره هم فایل دارد.» خانه ۱۶سال سن دارد. آپارتمانی چهار طبقه با هشت واحد که روبهروی هم قرار دارند. اکرم سهسال است که در این خانه مانده و تصور میکرده که دی امسال هم میتواند با همسر و فرزندش در اینجا بماند. صبحها او خانه را در تسخیر خودش دارد. همسر و فرزندش تا غروب سرکارند و شبها تازه خانه برای سه نفر میشود. راهپله منتهی به پشتبام که مشرف به خانه اکرم است، از وسیله پر است. اجاق گاز کوچک، پیاز و سیبزمینی و برنج، در آن فضای یک متر در یک متر تنفسگاه پلهها انبار شدند. در خانه را هل میدهد تا انتها، تا فضاهای از چشمها مخفی مانده در چشمخانه پدیدار شوند. بند رخت، حالا به چشم میآید که درست کنار در ورودی اتاق خواب است. خانه سایهگیر، فضایی برای بالکن یا حیاط خلوت ندارد. خانه اکرم فضایی برای میهمانها هم ندارد. فضایی که بتوان از آنها پذیرایی کرد. خودش هم میگوید که در این سالها هیچ سروصدایی نداشته و از هیچکس در خانهاش پذیرایی نکرده. «حالا شما میخواهید خانه من را بخرید؟» ماسکش را پایین میکشد و میپرسد. لابهلای حرفهایش هم میگوید که در این سالها هر چند روز یکبار برای خانهاش مشتری میآمده و هرکس میخواسته که خانه را از صاحبخانه او بخرد. حالا هم نگران است که با پول پیش ۷۰میلیون تومان کجا میتواند ساکن خانهای بزرگتر از این خانه در این شهر درندشت شود که حداقل رنگ وسیلههایش را ببیند. نگران است که کرونا را بهانه میکند.
حبیبه خانم به زندگی در این خانه عادت کرده است
طبقه سوم خانهای نبش خیابانی پایینتر از خیابان کمیل است. خانههایی ٤٠ تا ٤٣ متری که حمامشان از دستشویی جدا شده و یک راهروی مستطیلشکل بزرگ دارد که هم حکم پذیرایی خانه را دارد هم نشیمنگاه و هم میهمانخانه. نبود مبل در نگاه اول به چشم میآید: «مبل در این فضا جا نمیشود، هم مبل و هم میزناهارخوری. ما چند صندلی کوتاه پشت این آشپزخانه چیدیم که وقت غذا پشت آنها مینشینیم.» در خانه دو دختر جوان با زنی میانسال و پسری کوچک که نوه زن است، زندگیمیکنند. زن در خانه کار میکند، غذای خانگی، ترشی خانگی و مربای خانگی محصولات حبیبه خانم است. آشپزخانه جایی برای یخچال ندارد، یخچال گوشه خانه درست روبهروی پنجره قدی اتاق نشسته است. یک تلویزیون السیدی روبهروی یخچال خودنمایی میکند، به همراه چند پشتی که روی زمیناند و افراد خانه به آنها تکیهدادند. این خانه برای حبیبه خانم خانه موقتی بوده. حالا میخواهد راهی خانه بزرگتری شود، زیرا دخترش و نامزد دخترش هم قرار است از این به بعد با آنها زندگیکنند و دیگر این خانه سی و چند متری کفاف زندگی آنها را نمیدهد. در اتاق خواب تنها یک تخت کوچک یک نفره است، یک کمد دیواری و یک میز فرفورژه که جلوی تخت به دیوار میخکوب شده و روی آن را لوازم آرایش پرکرده. «تخت دو نفره جا نمیشود؟» پاسخش منفی است. در اتاق جا برای دو نفر هم نیست. همان لحظاتی که حبیبه خانم در چند قدمی در اتاق خواب ایستاده بود، مشخص بود که دخترش دست دست میکند که وارد اتاق شود، اما نمیتوانست. مشخص بود که حتی در چند قدمی اتاق هم جا برای دو نفر نیست. صحبتش را با «همسایههای اینجا بسیار خوب و مهربانند» ادامه میدهد و با اینکه در خانه جدیدش باید آشپزخانه و اتاق بزرگتر داشته باشد، تمام میکند. میهمانهای خانه یک زن جوان و یک زن میانسالند، روی زمین نشستهاند، پایشان را دراز کردند و ورد زبانشان: «انشاءالله خانه را پسندکنی، انشاءالله عروس شوی و اینجا بمانی» است. حبیبه خانم که قبلا در یکی از شهرهای غربی ایران ساکن بوده، میگوید که به مستأجربودن در این خانه عادتکرده، اما حالا با وجود داماد خانه برایش کوچکتر از همیشه است و باید برود جایی که حداقل ١٠ متر از اینجا بزرگتر باشد. میگوید با اینکه خانه کوچک است، اما خوش نقشه است، هر دفعه که میهمانی از شهرستان آمده، مشکلی در ماندن آنها نداشته: «همه همین جا روی زمین میخوابیدند.» به فضایی که میهمانها روی آن نشستهاند، اشاره میکند.
مشاور میگوید خانه را با ۴۳۰میلیون میشود خرید. خانهای که تقریبا ۱۰سال از زمان ساختش میگذرد، اما حسنش به داشتن پنجرههای بزرگ و همسایههای ساکت و آرام است.
فضاهایی که ادعای خانهبودن ندارند
«این روزها خانه کممتراژ کم پیدا میشود، همه خانههای زیر ۴۰متری سریعا فروش میرود یا اجاره میشود»، این را مشاور املاکی میگوید که مسئول فروش خانههای کممتراژ در محدوده غرب و جنوبغربی پایتخت است. «بیشتر خانواده سراغ این خانهها میآیند یا مجردها و دانشجوها؟» لبخند میزند و ادعامیکند که دانشجو دیگر به فکر خرید خانه نیست. «شده که مثلا پنج دانشجو تهران قبول شوند، هرکدام صدمیلیون بگذارند و یک خانه ٣٠متری بخرند، اما خب زندگیشان در این خانهها سخت میشود، دانشجوها معمولا خانهها را رهن کامل میکنند، البته اگر خوابگاه نداشته باشند.» خانوادهها اتفاقا بیشتر طالب حضور در خانههای کممتراژند. «در این چند روز برای خانوادههای سه نفری بسیاری خانه کممتراژ، ۴۰، ۵۰ یا حتی ۳۰ متری پیدا کردیم. در این دوره و زمانه اگر بتوانی خانه بخری شده حتی یک متر در یک متر باید بخری. اتفاقا خانههای کممتراژ چون ارزانتر تمام میشوند، سریع خریداری میشوند، مثل قدیم هم اول رهن نمیدهند یا اجاره، طرف ترجیح میدهد خودش در آن بنشیند، با این وضع دلار، قیمت خانهها ساعتی تغییر میکند.» میخندد. خانه بعدی در خیابانی فرعی در منطقه سی متریجی است. همراه با ما مشاور دیگری که یک زن و دختر جوانی را برای تماشای خانه آورده، راهی طبقات میشویم. طبقه اول خانه یک اتاق حدودا ۱۰ متری دارد، آشپزخانه، حمام، دستشویی و یک انباری بیرون خانه آنطرف حیاط خلوت قرار دارند. «اینجا که سقف ندارد، یعنی این خانه یک اتاقه است با یک حمام و دستشویی و یک حیاط؟» میگوید میتوان روی فضای حیاط خلوت سقف کشید و از اینجا هم استفاده کرد. در اتاق تازه رنگ زده بدون اثاث، تنها میتوان یک تخت یک نفره جا داد با یک صندلی کوچک. در آشپزخانه سه کابینته میتوان یک ماشین لباسشویی جا داد و نه یخچال. طبقه بالای خانه هم برای فروش است. خانه بیشتر به اتاقی میماند با یک حیاط که از آنطرف به آشپزخانه و دستشویی و حمام میرسد. بدون ادعای شباهت به خانههای مدرن امروزی.
طبقه بالای خانه، خانهای دیگر برای فروش وجود دارد. خانهای با متراژ ۴۰ متر که اتاق خوابش فضای فراخی را از آن خود کرده، ولی فعلا با اثاثیه ساکن قبلی اشغال شده. کلیددار خانه میگوید که در این خانه هم قبلا یک خانواده دو نفری بودند. بچهدار که شدند، خواستند از اینجا بروند دنبال جایی بزرگتر. آشپزخانه این خانه عملا یک نفره است، در حمام رو به کابینت آخر آشپزخانه باز میشود و یک فضای یک متر در یک متر دارد. زن و دختر جوان همراه در ذهنشان اثاثیهشان را در خانه میچینند، خانهای که کمی بزرگتر از اتاق خواب خانه فعلیشان است. خانه میتواند مبل و تلویزیون داشته باشد، میز ناهارخوری نه. تخت داشته باشد، اما کتابخانه و بوفه تزیینی و گلدانهای قدونیمقد هم احتمالا نه.
سحر به فضایی که میهمانها اشغال میکنند، میاندیشد
فضای نشیمن با یک شیشه مشبک از اتاق خواب جدا شده است. اجزای اتاق خواب روی تکتک گلهای قالیچه ١٢ متری نشستهاند: میز تحریری به اندازهای که یک لپتاپ روی آن بنشیند، رگال لباس و بخاری که پشت کرده به کمد دیواری. در فضای نشیمن مبل ال شکل رنگارنگ چند کاربری که گاهی میز ناهارخوری میشود، گاهی مبل میهمان و گاهی هم محلی برای قرار خریدهای روزمره، به تخت یک نفره پشت کرده است. «حتی جا برای نفس کشیدن وسیلهها هم نیست.» سحر ٦سال است که به تهران آمده. کنکور او را به تهران آورده بود، دانشگاه سراسری به او خوابگاه داد، اما چند ترم بعد از ماندن در «خوابگاه» تصمیم گرفت که در خانهای جدا ساکن شود. «خانهای که الان دارم شاید به اندازه اتاق خانه پدریام در شهرستان باشد، اما چون تجربه زندگی در خوابگاه دانشجویی را دارم، ماندن در این خانه برایم آنقدرها سخت نیست، اما مادر و خواهرم که گاهی به تهران میآیند، میپرسند اینجا میتوانی نفس بکشی؟ کوچک نیست؟ سختت نیست؟ نمیخواهی برگردی؟» «اینجا نفس آدم بند میآید یا لوازم خانه را بد چیدی» را چند بار وصل دیالوگهایش میکند. از آنها بهعنوان حرفهایی که مادرش دائم درباره خانه او به زبان میآورد، یاد میکند. آشپزخانه اما فضای فراخ خانه سحر است. هفت کابینت ساندیده مرتب روی زمین ایستادهاند و روی خودشان به یک اجاق گاز چهارشعله رومیزی مجال قرار دادند. پشت دیوار آشپزخانه، دیوار حمام و دستشویی است: «صاحبخانه به من گفته بود که ماشین لباسشویی را در حمام و دستشویی بگذارم» حمام و دستشویی، یک فضای دو متر در دو متر است. حجم روشویی و توالت فرنگی تنها یک مربع ٥٠سانتیمترمربعی را خالی گذاشتند برای دوش گرفتن. «به نظر شما در این فضا میتوان یک ماشین لباسشویی جا داد؟ قاعدتا زیر فشار آب میسوزد.» قبل از سحر در این خانه زیرپلهای یک خانواده سه نفره بودند. پدر و مادر و یک نوزاد. خانواده بیش از چهارسال در این خانه زندگی میکردند، در فضایی که احتمالا چند صندلی و یک میز کوچک پذیرایی و یک تخت نوزاد و چند دست تشک و پتو آن را پر کرده بود.
دیوارها بعد از رفتن خانواده سه نفره رنگ شدند، اما رطوبت طبقات بالایی باعث میشود که جدارشان از هم باز شود و وا برود: «خانه قدیمی است، صاحبخانه میگوید طبیعی است که اینجا همیشه بوی نم بدهد.» سحر برای زندگی در این خانه سی و چند متری که صاحبخانه آن را به عدد ٤٠ گرد میکند، ٣٠میلیون تومان و ماهیانه یکمیلیون و ٥٠٠ تومان پرداخت میکند. «وقتی مادر و خواهرم برای اثاثکشی به کمکم آمده بودند، برای صاحبخانه و املاک عادی بود و فکر میکردند که ما سه نفری قرار است در این خانه بمانیم.» او میگوید اوقاتی که میخواهد میهمانی به خانهاش دعوت کند، باید دائما تصور کند که هرکسی چقدر فضا برای خودش خواهد داشت. «در ذهنم جای نشستن میهمانها را تصور میکنم، کجا بنشینند، کجا بایستند، کجا باید از آنها پذیرایی کنم، ظرف میوه را کجا بگذارم.» خانه سحر در یکی از کوچههای محله ده ونک قرار گرفته است. بعد از میدانی که به میدان دانشگاه الزهرا(س) شهره است، در یکی از کوچههای تودرتو که اگر بنبست نبودند، به پل مدیریت ختم میشد. مشاور املاکی در این محدوده بنگاه دارد، میگوید خانههای کممتراژ در ده ونک کمتعداد شده است: «دیگر با این بودجههای ماهی ٢ یا ٣میلیون نمیتوان خانه پیدا کرد، رنج قیمتها به ماهی ٦میلیون رسیده، البته برای خانههای ٦٠ متری. یعنی دیگر خانه ٣٠ یا ٤٠ متری نمیتوان در این محدوده پیدا کرد، اگر هم باشد معمولا یک اتاق یا انباری در خانه قدیمی است که متقاضیاش اغلب خانوادههای دو یا سه نفره از اقوام خود صاحبخانه هستند که ترجیحمیدهند در خانه آشنایانشان ساکن شوند.» مشاور این خانه میگوید که برای پیدا کردن خانههای کممتراژ باید به سمت غرب وشمالغرب رفت یا حتی از خانههای نوساز جنوب شهر تهران سراغ گرفت.
از خانههای کممتراژ استقبال میشود؟
طرح تفصیلی مسکن میگوید که کمترین متراژ خانهها باید ٣٥متر باشد. شهرداری تهران میگوید این متراژ میتواند تا حدود ٢٥ متر هم کاهش پیدا کند و در عوض خانههای پرتعدادی ساخته شود که خانوادهها و زوجین جوان در آنها ساکن شوند. عبدالرضا گلپایگانی، معاون شهرسازی شهرداری تهران میگوید: «با مدیریت درست از این ظرفیت خانههای کوچک متراژ به صورت پراکنده ایجاد میکنیم که از طریق آن میتوانیم ظرفیتهای فوقالعاده برای قوام خانواده ایجاد کنیم. این خانهها از منظر سرمایهگذاری هم برای خانوادهها میتواند بسیار موثر باشد.» شهرداری میگوید این خانهها بعد از اینکه با استقبال زوجهای جوان مواجه شوند، احتمالا با استقبال سایر خانوادهها نیز روبهرو شوند. معاون شهرسازی شهرداری تهران به باشگاه خبرنگاران جوان گفته: «مطالعات اجتماعی برای حضور و استقبال خانوادهها در این پروژه در حال اجراست.» با نظرات شهرداری تهران، بسیاری از مشاوران املاک و کسانی که این روزها دستی در خرید و فروش خانه دارند، موافق نیستند. «شاید از این طرح جوانان مجرد استقبال کنند، هرچند این طرح برای خانوادههاست. اما واقعا کمتر خانوادهای پیدا میشود که بخواهد خانهای ٢٥متری بخرد و به آن به چشم یک زیستگاه دائمی نگاه کند.» اینها را آقایی، مدیر مرکز املاک پاسداران میگوید. او معتقد است که جوانان مجرد شاید بتوانند در خانههای کوچک متراژ زندگی کنند، اما خانوادهها بعد از سکونت در این خانهها مجرد میشوند. «اگر کسی واقعا در مضیقه مالی نباشد، سراغ این خانهها را نمیگیرد، اگر هم بگیرد، سراغ ٣٥ متر یا ٢٥ متری که گفته شده را دیگر نمیگیرد.»
این خانهها شاید از نظر اقتصادی مقرون به صرفه باشند، اما آیا با توجه به آنچه ساکنان خانههای متراژ بزرگتر در شهر میگویند، به خانه شبیه خواهند بود؟
*اسامی گزارش مستعارند
در شهرهایی مثل تهران خانه ها بصورت برج بصورت عمودی بالا میرود چون جا بسیار محدود است البته چاره ای جز گسترش پایتخت نیست پایتخت را نمیشود عوض کرد ولی میشود گسترش داد