آتش کرونا هنوز فروکش نکرده، اما فتیله انتخابات ریاستجمهوری 1400 بالا آمده است. سال بعد این موقع، احتمالا پیروز انتخابات مشخص شده، ولی نگرانی از آن است که آیا مردم مشارکت خواهند کرد یا نه؟ چند روز پیش، یک سایت خبری معتبر، از مخاطبان خود سؤال کرده بود اگر امروز انتخابات ریاستجمهوری با کاندیداهای سال 96 برگزار شود، به چه کسی رأی میدهید. نتیجه جالب بود؛ نزدیک به 70 درصد پاسخگویان، گزینه «شرکت نمیکنم» را انتخاب کرده بودند. انگار مردم، مشارکت به هر قیمتی را برنمیتابند. حرف مردم این است که وقتی ما تغییر مثبتی در شرایط معیشتی خود نمیبینیم، برای چه در این کار سهیم شویم؛ هرچه دلشان میخواهد انجام دهند.
در صد سال اخیر، مشارکت مردم در انتخابات افتوخیزهای بسیاری داشته است. انتخابات طبقاتی در صدر مشروطیت، انتخابات تشریفاتی در عصر پهلوی و انتخابات آزاد پس از انقلاب اسلامی، همواره این پرسش را به ذهن مردم متبادر کرده که آیا مشارکت ما اثربخش است، یا سیاستمداران کار خود را میکنند و دعوت به مشارکت، صرفا برای گرفتن ژست مقبولیت است؟ هرچه باشد، انتخابات اسفند 98 پافشاری اکثریت به کنارماندن از مشارکت را عیان کرده است.
برخی نظام دموکراسی را زیر سؤال برده و معتقدند اکثریت مردم، غالبا درست تصمیم نمیگیرند و ضرورتی به مشارکت عمومی نیست و مشارکت متخصصان کافی است. دموکراسی، تمایزی میان دانایی و فقدان دانایی قائل نمیشود؛ البته برای دموکراسی، توانایی اندیشیدن هوشمندانه درباره مسائل دشوار، اهمیتی ثانویه دارد. ملاحظه نخست دموکراسی، این است که فرد خود درگیر نتیجه رفتارش باشد. دموکراسی تنها در پی آن است که رأیدهندگان، آنقدر در زمینه رفتارشان حضور داشته باشند که متحمل رنج ناشی از خطاهایشان بشوند.
ماکس وبر، جامعهشناس بزرگ آلمانی، این نکته را مسلم میانگاشت که حق رأی عام، به خاطر قدرتی که به تودههای بیفکر میبخشد، ایدهای خطرناک است؛ اما او استدلال میکرد همین که حق رأی به همگان داده شد، هیچ سیاستمدار عاقلی نباید به فکر ازبینبردن آن بیفتد؛ پسزدن آن نیز وحشتناک خواهد بود. تنها چیزی که از اعطای حق رأی به همه بدتر است، این است که به بعضی از مردم بگوییم آنها دیگر واجد شرایط نیستند. البته بخشی از این کنارگذاری شهروندان از مشارکت، تابع رویکرد تکلیفی به انتخابات و مشارکت است و چون دایرهها محدود میشود، خودبهخود نافی حق است. وقتی شخص میبیند که حق انتخاب نامزد دلخواهش را به شکل سیستماتیک ندارد، خودش از مشارکت پا پس میکشد.
دلایل خوبی برای احتیاط در کنارگذاشتن دموکراسی وجود دارد. خطر اول این است که ما با اصرار بر جستوجوی بهترین کارهایی که میتوان انجام داد، استانداردهای مورد انتظار از سیاست را بسیار بالا میبریم. گاه مسئله مهمتر، پرهیز از انجام بدترین کارهاست. حتی اگر دموکراسی در بیشتر موارد برای رسیدن به پاسخهای درست نامناسب باشد، در نقش برآبکردن پاسخهای غلط، خوب عمل میکند. بهعلاوه دموکراسی در رسواکردن کسانی که میپندارند همیشه از همه بهتر میدانند، سودمند است. سیاست دموکراتیک بر این فرض مبتنی است که هیچ پاسخ ثابتی به هیچ پرسشی وجود ندارد و با اعطای حق رأی به همه، حتی نادانان، از صحت این فرض اطمینان حاصل میکنند. تصادفیبودن دموکراسی که کیفیت اساسی آن است، ما را از گیرافتادن در دام ایدههای بهراستی بد، مصون نگه میدارد. این یعنی هیچ چیز برای مدتی طولانی دوام نمیآورد؛ چراکه چیزی دیگر رخ خواهد داد که آن را متوقف میکند.
جیسون برنان، فیلسوف قرن بیستویکمی، در کتاب «علیه دموکراسی» که در سال 2016 منتشر شد، تأکید میکند که درک بسیاری از مسائل سیاسی، واقعا برای خیل وسیعی از رأیدهندگان دشوار است. مسئله ناگوارتر این است که رأیدهندگان، فهمی از اینکه آگاهی آنها تا چه حد و اندازه ناچیز است، ندارند. آنها قابلیت داوری به شیوه پیچیده را ندارند؛ چراکه بیش از حد دلبسته راهحلهای سادهانگارانهای هستند که به نظرشان درست میرسد. جان استوارت میل، به نفع نظام رأیدهی، استدلال میکرد که به طبقات مختلف مردم، بر حسب کاری که انجام میدادند، تعداد متفاوتی حق رأی اعطا شود. افراد حرفهای و دیگر افراد دارای تحصیلات عالی، هرکدام شش رأی داشتند. کارگران فاقد مهارت هم یک رأی داشتند. با همه این تفاسیر، ضرورت مشارکت شهروندان، امری اجتنابناپذیر است.
واقعیت این است که ما مشارکت مردم را دوست داریم، اما با سلیقه آنها مشکل داریم. هر زمان مشارکت مردم در انتخابات بسیار زیاد شده، نتیجه کار با آنچه اصولگرایان انتظار داشتند، بیشترین فاصله را رقم زده است. این مشارکتهای شگفتانگیز، گرچه باعث پایایی نظام شده، اما ناکامی مردم از بروز تغییرات مثبت و بهبود اوضاع، میل به عدم مشارکت را پدید آورده است. بهای مشارکت مردم آن است که وضع کشور بهتر شود و اگر چنین نشد، جلب مشارکت دوباره سختتر خواهد شد.
متولیان امر، ممکن است با اصلاح قانون اساسی، پُست ریاستجمهوری را حذف و نخستوزیری را احیا کنند. در این صورت مشکل دوگانگی دولت مرتفع خواهد شد و مجلس شکلگرفته از مشارکت حداقلی، هرگاه نیاز بود، امکان برکناری و جایگزینی نخستوزیر را خواهد داشت، اما انتخابات با مشارکت حداقلی، تبعات سنگینی دارد که کسی باید مسئولیتش را برعهده بگیرد. اگر آرمان «مردمیبودن» انقلاب اسلامی، اهمیت اساسی دارد -که دارد- بهای مشارکت باید پرداخت شود. بهای مشارکت مردم، صاحباختیاربودن شخص منتخب و پاسخگوبودن همه آنهایی است که در ساختار مدیریت، در قبال کارنامه دولت نقش دارند. در یک سالی که تا انتخابات بزرگ 1400 باقی است، کاری کنیم بوی بهبود از اوضاع شنیده شود و مسئولیتپذیر و پاسخگو باشیم؛ مسئولیتپذیری، بهای مشارکت است.
منبع: شرق- قادر باستانی. پژوهشگر
دیدگاه تان را بنویسید