مدتها از شما خبری نداریم و هنوز آن آثار بیماری در سیما و صدایتان پیداست...
وقتی 10 سال پیش به سرطان روده مبتلا شدم، به تشخیص پزشکان، رودهبزرگ را جراحی کردند و مدتها گرفتار اثرات آن جراحی بودم. دکتر قلبم به من گفت در هوای تهران زندگی نکنم و به شمال کشور بروم. از نظر سلامتی خیلی بهتر است. آسودهترم. از این جاروجنجالی که در تهران هست، دورم. از دور از فعالیت همکاران لذت میبرم. تقریبا یکماه قبل از عیدنوروز که کرونا به اوج خودش نرسیده بود و اثراتش مثل این روزها به چشم نمیخورد به تهران آمدم و دیگر نتوانستم بروم.
همکارانتان به شما سرمیزنند و جویای احوال میشوند؟
دوستان تلفنی و گاهی اوقات حضوری جویای احوال میشدند و این روزها بهخاطر وضع کرونا، دیدار حضوری و رفتوآمدها سخت شده است. بعداز مدتها در همین مراسم آقای کشاورز حاضر شدم و البته در خاکسپاری و جمعیت زیاد در بهشتزهرا(س) خیلی شرایط برایم سخت شد. روی پای خودم بند نبودم و گوشهای نشستم تا جمعیت کمتر شود و بعد سرخاک استاد رفتم.
سرطان خوب شده و مشکلی از این بابت نداری؟
خوشبختانه گفتند آثار سرطان پاکشده و البته رودهبزرگ ندارم و درآوردند. در هر صورت زندگی دشواریهای خودش را دارد.
دیگر در پروژهای کار نکردید؟
اصلا کار نمیکنم. آخرین کارم سریال سالهای ابری بود. پیشنهادهایی داشتم بهدلیل بیماری رد کردم، اما در گذشته خیلی پرکار نبودم و بازیگری نیستم که در هر نقشی ظاهر شوم. بهنظرم کمکاری بهتر از پُرکاری بیاثر است.
یکی از مشکلاتی که در تلویزیون بسیاری به آن منتقدند، ساخت سریال در همه شبکهها و سوژههای تکراری است؛ نظر شما در این باره چیست؟
من این روزها که بیشتر وقت میکنم سریالها و فیلمها را ببینم به این سوژههای تکراری رسیدهام و اینکه در هر شبکهای که نگاه کنیم سریال میبینم. نمیدانم چرا تلویزیون این روال را پیش گرفته است؟ از یکطرف خوشحالم جوانانی با ذوق و علاقه درس میخوانند و استعداد این کار را دارند، فضای کار برایشان فراهم میشود اما از طرفی دیگر با کمیّت، گاهی اوقات کیفیت قربانی میشود. من خدا را شاکرم حداقل، به شرط اینکه حقشان را بدهند. چند نفر با من صحبت کردند 4سال است کار کردهاند اما دستمزدشان را نتوانستهاند بگیرند. شنیدهام دستهبندی شدیدی اتفاق افتاده که اینها معضل هستند. برخیها بزنوبرو کار میکنند و تهیهکنندگان هم برای اینکه هزینه کارشان بالا نرود کمتر به جذابیتها و موقعیتهای خاص توجه میکنند. کارها آنقدر شبیه به هم شدهاند، اسمها و آدمها جابهجا میشوند، برای من جذابیت ندارد. در اصل فیلمنامه و متن اصلی زیربنای کار است و شنیدهام دستهبندیهای خاص همهچیز را تحتالشعاع قرار داده است. من وقتی یاد سالهای ابری مهدی کرمپور میافتم که هرطوری کار جلوی دوربین میرفت و آن توجهات موردنظر اتفاق نمیافتاد، با خودم میگفتم اگر قرار بود چنین شود من کار نمیکردم.
چه کسانی اسماعیل شنگله را مشتاق بازیگری کردند؟
باید اعتراف کنیم زمانی که ما کار را شروع کردیم هیچ کتاب و مطلبی در زمینه تئاتر و تلویزیون نبود. اصلا تلویزیونی وجود نداشت؛ سینمای آن دوره دهه30 بود. سال 1338 اداره هنرهای دراماتیک تشکیل شد و آنجا بهعنوان کارمند استخدام شدیم. اطلاعات، دانش و فرهنگ درستی راجع به این حرفه نداشتیم. حمید سمندریان آمد و داود رشیدی، عزتا... انتظامی و محمدعلی کشاورز مرا مشتاق کردند به تحصیل این رشته و به آلمان و سپس اتریش رفتم.
اگر با جوانان با استعداد و علاقهمند امروز در حوزه بازیگری و بخشهای دیگر تلویزیون و سینما و تئاتر صحبتی دارید بفرمایید.
منکر این نمیتوانم بشوم جوانهایی که وارد میشوند با استعدادتر از همه ما هستند، خدا کند هرز نروند و خودشان را نفروشند. اینکه فلان آگهی را بروم زندگیام تامین شود. آگهی برای کسی است که این کار را میکند و متاسفانه برخی دنبال آن کارها رفتند. استعداد دارند اما از لحاظ سواد و دانش باید جلوتر باشند. زمان ما این همه رسانه نبود. راجع به هنر بهخصوص هنر نمایش، تئاتر و سینما کمتر بحث میشد. جوانان علاقهمند بازیگری و نسلجدید بداند که امثال عزتا... انتظامی و کشاورز و بقیه دوستان، همینطوری و یکشبه نخبه نشدند! اینها در طول مسیر آرامآرام پخته شدند به همین دلیل است که هرکدام از آثار این اساتید را ببینیم، ماندگارند و اصلا جایگزین ندارند. مثلا اگر به نقش محمدعلی کشاورز در فیلم مادر نگاه کنیم کمتر بازیگری میتوانست این نقش را بازی کند و بهحق بود جایزه را به او میدادند که اینطور نشد. در هر صورت اینها خود به خود نخبه نشدند!
دیدگاه تان را بنویسید