«از این بیشتر که این همه دختر علاقهمند شدن به موسیقی و به خصوص به سازهای کوبهای؟ دیگه من باید چه کار میکردم؟ یک سری مخاطب عام میکشم تو صفحهام، میگم این تنبکه نه تمپک و دمبک؟ این خودش هزار پله به جلوست. دیگه کار بیشتر از این؟» اینها را در یکی از مصاحبههایش گفته است؛ مصاحبهای که فیلم آن را در صفحه اینستاگرامی خود منتشر کرده. در همان مصاحبه ادامه میدهد اولین دختری که در اینستاگرام ساز کاخون زد، من بودم و تاریخش هم موجود است. تا قبل از این شاید کسی کاخون میزد اما من ندیده بودم.
نزدیک به ٩٠٠هزار نفر صفحهاش را دنبال میکنند؛ فیلمهایی از تنبکنوازی، کاخوننوازی و ... او را میبینند. در یکی میگوید: «ویدیو خانگی به این صورت است که مهمون در خونه نشسته و تو میای تو اتاق که ساز بزنی.» آهنگی پخش و شروع میکند با آن ضرب گرفتن. در بالای صفحهاش خود را نوازنده سازهای کوبهای و مدرس تنبک معرفی کرده و آدرس آموزشگاهش را هم داده است.
پایین یکی دیگر از پستهایش که آن هم همنوازی با قطعهای ضبط شده است، نوشته: پیشنهاد اینه اگر تو وضعی مثل اوضاع ترانه بالا گیرکردین، سریع خودتون رو از چندضلعی عشق بیارید بیرون. مخاطبان هم نظر دادند. یکی گفته است با لبخند، بهترینی و دیگری هم پرسیده که استاد آموزش آنلاین هم دارید؟ هر چند وقت یک بار در اینستاگرام از ساز زدنشان فیلم میگذارند؛ گاه هر دو روز یک بار، در خلوت یا برای جماعت دوستانشان. تبلیغ آموزشگاههای خود را میکنند. «دوستان هنردوست، مفتخریم در آموزشگاه موسیقی «....» منتظر هماهنگیتان هستیم. لطفا برای هماهنگی برای شرکت در کلاس با شماره زیر تماس بگیرید.»
سه سال است مینا سهتار میزند. شیفته ساز بود. اولین بار استادش را در صفحات اینستاگرامی پیدا کرد. اهل خراسان شمالی است و در دوره دانشجویی که به تهران آمد، سازی خرید و خواست به کلاس برود. در میان همین صفحات اینستاگرامی، صفحه آقایی را دنبال کرد که صدای ساز زدنش دلنشین بود. «قطعات معمای هستی را از استاد لطفی میزد و من هر کدام را هزار بار دیده بودم. دست پُری هم داشت. پیامی دادم و خواستم به کلاس بروم. هزینه کلاس برای هر چهار جلسه ٢٠٠هزار تومان بود.» عاقبت ثبت نام کرد. «روزهای اول که سر کلاس میرفتم، بیش از آن که صحبت از درس باشد، استاد ساز میزد. ساز زدنش مرا سر ذوق میآورد و پیش خود میگفتم جای خوبی برای فراگیری ساز آمدهام.»
چهارماهی گذشت و مینا یاد گرفته بود دو قطعه بنوازد. «گل پامچال را یاد گرفته بودم و تصنیف تا بهار دلنشین. یکی از دوستانم که خودش تار و سهتار میزد، یک روز که فیلم ساز زدنم را در اینستاگرام دید، گفت چرا پشت ساز قوز کردهای و چرا این طور پردههای ساز را میگیری که صدا با خشی همراه شود؟» دوستش از روند آموزش ساز در کلاس او پرسید. «عصبانی شد از این که چرا استادم کتاب معتبری برای تدریس انتخاب نکرده است و عاقبت متوجه شدم که استاد فقط خوب ساز میزد.»
مدتی ساز را رها کرد و دیگر نوازندگی نکرد. «تا این که آموزشگاه معتبری پیدا کردم. قرار شد کتاب هنرستان نوشته آقای زرینپنجه را بنوازم. الان هم همان هزینه را برای کلاس میدهم اما دیگر پشت ساز قوز نمیکنم.»
اینستاگرام که آمد، بعد از مدتی امکان پخش فیلم در آن هموار شد، از آشپزی و ورزش گرفته تا صحبت درباره موضوعی اجتماعی یا اقتصادی. این شرایط بر موسیقی هم بیتاثیر نبود. گاه فیلم نوازندگی فرامرز پایور این دست و آن دست میشد، گاه آهنگی قدیمی از علی تجویدی. نوازندههای شهرهای مختلف یکدیگر را شناختند و ساز زدن یکدیگر را دیدند؛ همان چیزی که حسین فرامرزی، نوازنده تار و سهتار از آن چنین یاد میکند. «بیشک اینستاگرام خوب بوده است؛ به دلیل این که چیزهایی را که قبلا در دسترسمان نبود، امروز میتوانیم ببینیم. برای مثال دیدن دست و پنجه نوازندهای بزرگ برای ما مهم است. ما باید مدتها میگشتیم تا از آرشیو یک نفر نوازندگی جلیل شهناز را پیدا کنیم، اما حالا که اینستاگرام آمده، نه صدا، که فیلم این نوازندگیها دستبهدست میشود؛ نه در اینستاگرام که در هر شبکه اجتماعی دیگری.»
اینستاگرام اهالی موسیقی را به یکدیگر نزدیکتر کرد
رامتین نظریجو هم نوازنده سنتور است. خودش ساکن تهران است، اما اینستاگرام چشم او را به مضراب دیگران در شهرهای مختلف باز کرد. «تا قبل از این که اینستاگرام بیاید، خود من در یوتیوب فیلمهای زیادی از نوازندگان بزرگ و کوچک میدیدم. اینستاگرام حدود سال ٩١ به ایران آمد. اول کارکردش این بود که عکس بگذارند. مدتی که گذشت، اینستاگرام بهروز شد و دیگر میتوانستیم ١٥ ثانیه فیلم منتشر کنیم، اما این زمان برای ساز زدن وقت زیادی نبود.» کمکم این امکان به اینستاگرام اضافه شد که کاربران به جای ١٥ ثانیه بتوانند یک دقیقه فیلم منتشر کنند؛ نه فیلمی یکدقیقهای که در هر مطلب میشد تا ١٠ دقیقه هم فیلم گذاشت؛ فرصتی که میتوانست برای ساز زدن هم ایجاد شود. «در خیلی از نقاط دنیا موسیقیدانان حساب کاربری ساختند و حسابشان را هم کاری کردند و فیلم گذاشتند. گاه از تنهایی ساز زدنشان و گاه از اجرایی که آن را دوست داشتند.»
وقت فیلمهای اینستاگرام به مرور بیشتر میشد تا آنجا که هر فرد میتوانست در قالب IGTV تا یک ساعت هم فیلمی از خود منتشر کند یا به صورت زنده از خودش فیلم بگیرد و دیگران هم او را همزمان ببینند. «نه تنها نوازندگان بلکه نهادهای موسیقی و بهویژه آموزشگاهها هم وارد اینستاگرام شدند و شروع کردند به صفحه ساختن و از هنرآموزان و هنرجویانشان فیلم گذاشتند. اینجا بود که کارکرد تجاری اینستاگرام برای موسیقی بیشتر شد، البته باید این را هم در نظر داشت که چون شاگرد گرفتن تنها درآمد عمده موسیقیدان در ایران است، این کار تشدید شد.»
حسابهای کاربری موسیقیدانان یک به یک شکل خود را بازیافت. یکی در سر تا سر صفحه اینستاگرامی خود فیلمهایی از تکنوازی سهتار گذاشت؛ آثار منتشرشدهاش را معرفی کرد و بدون آن که چیزی بیش یا کم بگوید، پایین هر پست نوشت که هر قطعه را در کدام یک از دستگاهها یا نغمات نواخته است. این روزها هم درخواست کرده که هر کس میتواند با گذاشتن پیامی در کلاسهای مجازی شرکت کند.
عشوهنوازی در اینستاگرام
آن دیگری سنتور مینواخت. این طور که خودش در بالای صفحه رسمیاش یادآورشده حامی انسانهای انرژی مثبت است و نوازنده و مدرس سنتور. او از نوازندگی خودش و شاگردانش یا از دونوازی با دوستانش فیلم گذاشته است. در یکی از پستهایش که به همراه یکی از نزدیکانش مشغول دونوازی سنتور و تنبک است، هر دو یک بالاپوش به تن دارند، شال سر هر کدام به رنگ صورتی است و ترکیب آرایش صورتشان هم آن گونه است که یکسانی را حکایت کند. پشت سرشان قاب بزرگی از عکس هر دو نوازنده است. قطعهای که تصمیم به نواختنش گرفتهاند ظرافت در سرعت را در چشم فرو میکند. پایین پست اینستاگرامی یکی از مخاطبان هم نوشته: درود بر غیرت زنان ایرانی.
حسین فرامرزی، ادبیات خوانده و در تمام عمرش هم مشغول تحقیق در موسیقی و ادبیات بوده است. او هم این روزها فیلمهای زیادی از نوازندگان مختلف میبیند؛ فیلمهایی از نواختن ساز تار و سهتار یا سازی دیگر که به نظرش نغمههای آن تحریف هویت تاریخی ساز است. «باید بگویم اینستاگرام به موسیقی لطمه هم زده است اما موسیقی بیشتر از سیاستگذاریها ضربه خورده است. سالها پیش از این روحوضی، مطربی و ضربیخوانی هم در موسیقی این کشور وجود داشت اما خطکشیهایی که در موسیقی پدید آمد، باعث حذف موسیقی روحوضی و نابودی موسیقی مطربی شد.»
از میان فیلمهایی که در اینستاگرام دیده است، به نوازندگی کسی برخورده که آهنگ معروف یکی از خوانندگان را پخش کرده و با سنتور خود با آن همنوازی و همخوانی کرده است. «این قطعات هیچ چیزی از تاریخ سنتور ندارند. در این وسط عدهای هستند که نه سواد دارند و نه کار کردهاند، قطعهای یاد میگیرند و میآیند با آهنگ فلان خواننده ساز میزنند و این کار تصور اشتباهی در مخاطب ایجاد میکند و همین مخاطب میآید پیش کسی که واقعا نوازنده است. وقتی بخواهی به طرف ردیف بیاموزی میگوید که نه من همان را میخواهم که در اینستاگرام شنیدم. در این میان چیزی که از دست میرود هویت تاریخی ساز است که هر روز و شب در اینستاگرام جعل میشود.»
نظریجو هم همین را میگوید. او نه با این کار دارد که نواختن در اینستاگرام کاری خوب است و نه سر آن دارد که این کار را مذمت کند. «خود من بهعنوان یک موسیقیدان گاهی در اینستاگرام فیلمی میگذارم از اجرایی که میخواهم بقیه آن را ببینند یا فیلمی از خلوتم به عنوان یک خاطره.»
اما در این سالها اتفاقاتی در اینستاگرام دیده که با همه آن چه از اساتیدش آموخته، تفاوت دارد. «در موسیقی اینستاگرامی اتفاق دیگری که افتاد طبیعتنوازی، غمزهنوازی، دوقلونوازی و... بود؛ مثلا فردی کنار آبشاری مینشیند که تار بزند و صدای آبشار آنقدر زیاد است که تنها صدای ضعیفی از ساز به گوش میرسد. یا کسی آهنگی از استاد کلهر را پخش میکند و همراه آن ساز مینوازد و کسانی این کار را انجام میدهند که ادعای کار جدی در موسیقی دارند. مخاطب هم میگوید لابد ساززدن همینگونه است و به جای آن که موسیقی را دریابد حواشی فیلم را میبیند مثل نوع پوشش یا حرکات دستها و صورت و فضایی که در آن فیلم گرفته شده است.»
اینستاگرامی نباشد، سازی هم در کار نیست
به نظر رامتین حتی گاهی هم پیش میآمد که بسیاری از نوازندهها برای معرفی حرفه خود وابسته به اینستاگرام میشدند. «موسیقیدان هر چقدر هم در فضای مجازی فعال باشد، باید نمود بیرونی و واقعی از کارش به دست دهد. اگر سه بار هم در سال بر روی صحنه برود به کل ویدیوهای اینستاگرام میچربد؛ چون باید برای آن سه اجرا تمرین کند و کاری ارایه دهد که آن را ساخته و پرداخته باشد ولی وقتی کسی هر دو سه روز گوشه اتاقش دوربین بگذارد و یک دقیقه بنوازد، نه دردسری دارد و همه با همان یک دقیقه از او بهعنوان استاد یاد میکنند. هزار تا لایک میخورد و چندین نظر میگیرد که بهبه! چه سازی زدید. آن هم از کسانی که زیر هر مطلب دیگری همین تحسین را میکنند. این عادت تا آنجا پیش میرود که خیلی از همکاران من هیچ فعالیت خاصی جز اینستاگرام ندارند؛ یعنی اگر اینستاگرام نداشته باشند، موجودیت هنری خود را هم از دست میدهند.»
«گوشها در ایران تربیت نمیشوند.» این را فرامرزی میگوید. او معتقد است که اگر در مدارس ایران موسیقی تدریس میشد، هر کسی نمیتوانست ذائقه گوشها را تغییر دهد. «برای نسلهای قبلی، موسیقیدان و نوازنده مساوی با فرامرز پایور، جلیل شهناز و اصغر بهاری بود؛ زیرا در رادیو و تلویزیون صدای ساز این اساتید شنیده میشد و در تلویزیون برنامه نوازندگی داشتند.»
به گفته او افرادی همچون مرتضیخان حنانه ساعاتی از هفته را به تدریس موسیقی در تلویزیون ملی میپرداختند. «گاه یک نوازنده حرفهای باید تبلیغ کارش را بکند تا دیده شود و بتواند شاگردانش را جذب کند اما مگر یک نوازنده که به اخلاق حرفهای پایبند باشد چقدر میتواند در معرفی موسیقی موفق باشد. من فکر میکنم کار خاصی از عهده نوازندگان برنمیآید. تمام آدمها دارند صداهای خارج را میشنوند و هیچ جای همهگیری نیست که بتواند به افراد مقدمات موسیقی را یاد دهد تا فرق سره از ناسره را بدانند.»
دیدگاه تان را بنویسید