علی معنوی- پارِسیا
1
هملت: آیا میتوانی در آن سوی، ابری را ببینی که به شکل یک شتر است؟
پولونیوس: بله؛ بهراستی که بهشکل یک شتر است.
هملت: چنین میپندارم که بیشتر شبیه یک راسو است.
پولونیوس: آری؛ شبیه راسو است.
هملت: یا شبیه یک نهنگ؟
پولونیوس: بسیار به یک نهنگ میماند.
2
شبیه این روایت و حکایت را ما در تاریخ و ادبیات خود نیز فراوان داریم: از آن جمله آمده است که شاه عباس صفوی روزی رجال کشور را به ضیافت شاهانه میهمان کرد، دستور داد تا در سر قلیانها بهجای تنباکو، از سرگین اسب استفاده نمایند. میهمانها مشغول کشیدن قلیان شدند! و دود و بوی پهنِ اسب فضا را پر کرد، اما رجال – از بیم ناراحتی شاه – پشت سر هم بر نی قلیان پُک عمیق زده و با احساس رضایت دودش را هوا میدادند! گویی در عمرشان، تنباکویی به آن خوبی نکشیده اند! شاه رو به آنها کرده و گفت: «سرقلیانها با بهترین تنباکو پر شدهاند، آن را حاکم همدان برایمان فرستاده است.»
همه از تنباکو و عطر آن تعریف کرده و گفتند: «بهراستی تنباکویی بهتر از این نمیتوان یافت.» شاه به رئیس نگهبانان دربار – که پکهای بسیار عمیقی به قلیان میزد- گفت: «تنباکویش چطور است؟» رئیس نگهبانان گفت: «به سر اعلیحضرت قسم، پنجاه سال است که قلیان میکشم، اما تنباکویی به این عطر و مزه ندیدهام.»
شاه با تحقیر به آنها نگاهی کرد و گفت: «مردهشویتان ببرد که بهخاطر حفظ پست و مقام، حاضرید بهجای تنباکو، پِهِن اسب بکشید و بَه بَه و چَه چَه کنید.»
3
در آستانهی انتخابات، بسیاری از کاندیداهای ما در قالب ضبطصوتی نقشآفرینی میکنند که بر روی نوار آن صدای مردم ضبط شده و در هر فضا و مکانی عینا تکرار میشود. حکایت این بازیگران عرصهی قدرت، حکایتِ بازیگران سریالهای عامهپسندی است که فیلمنامهای در دست ندارند که نقشها و دیالوگها را بخوانند و طبق آن بازی کنند، بلکه سمعکهایی در گوش دارند که در همان لحظه به آنها میگوید چه بگویند و چه کار کنند.
این بازیگران که از بازی سیاسی فقط بازی کردن با افکار عمومی را آموختهاند، چون ایام انتخابات فرارسد چنان همره و همسو و همصدای مردم میشوند که گویی دو روحند در یک بدن. هر آنچه میگویند بهنام نامی مردم میگویند، و هر آنچه میکنند به خواست و ارادهی مردم میکنند. آنچه را خوش میدارند که مردم خوش میدارند و آنچه بد میپندارد که مردم بد میپندارند.
بالاخره، ایام انتخابات ایام دگردیسی و شبیهسازی این بازیگران نیز هست. از اینرو، در این ایام، مردمیصورتان بسیاری را در بازار سیاست در حال رفت و آمد و خرید و فروش قدرت میبینید که پنداری ادامهی هستیشناختی و معرفتشناختی مردمند و یا به تعبیر مولانا، همان کوهند که جز پژواک صدای مردم نقشی دیگر ندارند. اینان سخت غافلند که چون نیک بنگری آینهی مردم نقش آنان را راست (آنگونه که هستند) مینمایاند و در این حالت دو راه پیداست:
نخست، خودشکستن، و دو دیگر، آینهی مردم شکستن. بیتردید، در چنین شرایطی، به بیان سعدی شیرین سخن، آینه شکستن خطاست و چارهای جز خود شکستن نیست، اما نمیدانم چرا و با کدامین تحلیل بسیاری از این بازیگران سنگها را بهسوی آینه پرتاب میکنند.
دیدگاه تان را بنویسید