ارسال به دیگران پرینت

این فوتبال هم آدم «درشت» می‌خواهد!

فوتبال ایران حال‌وروز خوشی ندارد؛ این مورد شاید بی‌شباهت به سایر دستگاه‌های کنونی ایران نباشد، ولی تفاوتی که می‌شود برایش با سایر حوزه‌ها در نظر گرفت این است که می‌توان به طور دقیق‌تری تعیین کرد که چطور این «ناخوشی» شکل گرفته است.

این فوتبال هم  آدم «درشت» می‌خواهد!

 

 

فوتبال ایران حال‌وروز خوشی ندارد؛ این مورد شاید بی‌شباهت به سایر دستگاه‌های کنونی ایران نباشد، ولی تفاوتی که می‌شود برایش با سایر حوزه‌ها در نظر گرفت این است که می‌توان به طور دقیق‌تری تعیین کرد که چطور این «ناخوشی» شکل گرفته است. می‌شود با ‌‌کنارهم‌گذاشتن یک‌سری اتفاقات که دست‌برقضا بسیاری از آنها در دی‌ماه سال‌های مختلف رقم خورده، خط روشنی از این «افول» ‌‌ترسیم کرد. درواقع در این مطلب باید پی این موضوع گشت که چه بلایی بر سر فوتبال ایران آمده و آثار این بلا چقدر مخرب است و تا کی این تخریب می‌تواند ادامه داشته باشد.

زمانی که داریوش مصطفوی زمام امور در فدراسیون را در آبان 73 به دست گرفت، نظم اندکی بر امور حاکم شد. با توجه به فضای حاکم بر آن روزهای فوتبال و به‌ویژه با دراختیارداشتن نسل جدید فوتبال، در آن دوره از فدراسیون فوتبال می‌شد امید داشت که دستاورد فنی برای فوتبال، به‌ویژه در عرصه ملی حاصل شود. ایران در جام ملت‌های آسیا در سال 1996 به عنوان سومی رسید و بعد هم یکی از طلایی‌ترین نسل‌های فوتبال ایران توانست جواز ورود به جام جهانی را به دست بیاورد. درواقع بعد از 20 سال ناکامی، آن نسل طلایی توانستند به جام جهانی برسند و این‌بار راهی فرانسه شوند تا نام ایران هم برای جام جهانی 1998 در بین کشورهای شرکت‌کننده دیده شود. بهره‌وری از نسل طلایی فوتبال در آن سال‌ها درست رقم خورد و یکی از مهم‌ترین اتفاقات فوتبالی رخ داد.

بعد از مصطفوی اما نه‌تنها دستاورد فنی فوتبال ایران بهتر شد، بلکه تغییر ساختار مهمی در بدنه فوتبال هم شکل گرفت؛ این‌بار؛ یعنی دی 1376 محسن صفایی‌فراهانی، مردی که بیشتر از جنس سیاست و اقتصاد بود تا ورزش، زمام امور در فدراسیون فوتبال را به دست گرفت. مهم‌ترین انقلاب صورت‌گرفته در عرصه و مدیریت فوتبالی در آن دوره رخ داد. رفته‌رفته فوتبال آماتور ایران رنگی حرفه‌ای به خودش گرفت و همگان به تأثیر چهره مهمی که سکاندار فدراسیون فوتبال بود، پی بردند. با وجود تغییرات اساسی در ساختار فوتبال ایران که به نظر می‌رسید باید ثمره‌اش را در درازمدت چید، اما فوتبال در عرصه ملی هم نتیجه گرفت. قهرمانی در بازی‌های آسیایی 1998 و بازی‌های آسیایی 2002 بوسان، دو اتفاق بسیار مثبتی بود که در دوره ریاست فدراسیون صفایی‌فراهانی رقم خورد. می‌شد حدس زد اصلاحاتی که صفایی‌فراهانی در فوتبال رقم زده چقدر مثبت بوده و کار او در آن برهه، چقدر شبیه به یک انقلاب فوتبالی است. بنای ساختمانی که شالوده‌اش را صفایی‌فراهانی گذاشته بود، در دوره محمد دادکان هم قوی به نظر می‌رسید. دادکان که فدراسیون منظم صفایی‌فراهانی را به ارث برده بود، اگرچه قهرمانی‌ای به دست نیاورد، ولی سه مورد مهم را به نام خودش زد؛ عنوان سومی در جام ملت‌های آسیا 2004، صعود به جام جهانی 2006 و سپس عنوان سومی در بازی‌های آسیایی 2006. رفتن به جام جهانی اما تنها اعتبار فوتبالی ایران در آن سال‌ها نبود. تیم ملی شخصیت پیدا کرده بود و نه‌تنها مشکلی برای اسپانسر و حامی مالی نداشت، بلکه با قراردادی جذاب با کمپانی آلمانی «پوما» مقرر شد ایران در ازای «دریافت» مبلغی، پیراهن‌های این برند را به تن کند. سومی در بازی‌های آسیایی اما سرآغازی بر تیره‌روزی‌های فوتبال در ایران شد. مسئولان وقت سازمان تربیت‌بدنی در اقدامی سیاسی و البته ناشی از غفلت بی‌حدوحصر در حین همان رقابت‌ها محمد دادکان را از کار برکنار کردند!

فیفا به دلیل این اقدام سیاسی که نمونه بارز دخالت دولت در امور فوتبالی بود، فدراسیون فوتبال ایران را تعلیق کرد. این‌طور شد که دوباره محسن صفایی‌فراهانی که مدیریت را به شکل واقعی‌اش آموخته بود، یک سالی به کار برگشت تا در کمیته انتقالی (به انتخاب فیفا) فدراسیون فوتبال نقش ایفا کند. اما درست از جایی که سیاسی‌کاری‌های محمد علی‌آبادی و عطشش برای نشستن روی صندلی ریاست فدراسیون فوتبال ایران شروع شد، این فوتبال سیر نزولی‌اش را طی کرد.

آغاز  عصر افول

دی‌ماه 1386 بود که بعد از فعل‌وانفعالات زیاد و انجام انتخابات مهندسی‌شده، پای علی کفاشیان به فدراسیون فوتبال باز شد. کفاشیان درواقع مهره‌ای بیش نبود و آشنایی زیاد که نه، آشنایی‌ای با فوتبال نداشت. او به دستور دولتی‌های وقت آمده بود تا روی صندلی ریاست فدراسیون فوتبال بنشیند و حرف بالایی‌ها را در فوتبال پیاده کند. خودش می‌گفت «اشتباهی وارد فوتبال شده» و «چند ماه اول فقط جلسه می‌گذاشت تا اسم بقیه را یاد بگیرد»! این‌طور شد که علی کفاشیان پایش به فدراسیون فوتبال باز شد تا جانشینی برای دوتا از مدیران موفق قبلی باشد. کفاشیان اما مدیریتش در دوومیدانی را به واسطه عدم شناختی که از فوتبال داشت، نتوانست در این رشته پیاده کند تا رفته‌رفته سیر نزولی این رشته شروع شود. در دوره کفاشیان که اتفاقا مربوط به سال‌های چندان دوری هم نمی‌شود، اتفاقات ریزودرشتی رخ داد که نکات منفی‌اش بیش از مثبتش بود. او در چهار سال اول ریاستش، بیشتر بله‌قربان‌گو بود و نقش زیادی نداشت. در دوره دوم اما خم‌وچم کار دستش آمد و تازه ریاست فدراسیون فوتبال برایش مزه‌دار شد. درست است که ایران با کفاشیان به جام جهانی 2014 رفت و وضعیت تیم‌های پایه‌ای در زمان او به شکل قابل‌توجهی رشد کرد، ولی آن‌قدر مدیریتش ضعیف و سست نشان داد که هرچه صفایی‌فراهانی ساخته بود به باد رفت. کفاشیان برای فدراسیون فوتبال، اسپانسر به معنای واقعی کلمه پیدا نکرد. از همه بدتر عبور از پوما و رسیدن به برندهای درجه دو و سه لباس برای تیم ملی بود که هرگز از آنها ریالی دریافت نکرد و به اندازه قرارداد فقط از آنها توپ و البسه گرفت. او با کی‌روش به توافق رسید و پای این سرمربی پرتغالی ایستاد، ولی آن‌قدر جلویش خم شد که دست‌آخر این شایعه درست شد که کی‌روش رئیس کفاشیان است و نه برعکس.

شبهات مالی زیادی که در زمان دوره ریاستش مطرح می‌شد هم عرصه را حسابی برایش تنگ کرد. کفاشیان که سعی کرده بود به حلقه دوستان نزدیکش وفادار بماند پای آنها را به فدراسیون فوتبال هم باز کرد و رفته‌رفته مدیریتش از این حیث هم بحث‌برانگیز شد. کار به جایی رسید که می‌گفتند فدراسیون کفاشیان به‌صورت جزیره‌ای اداره می‌شود. او ‌‌سعی می‌کرد با دادن پست‌های تقریبا مهم به همین دایره دوستان، همه را اطراف خودش راضی نگه دارد. فارغ از دردسرهایی که تحریم‌ها برای فدراسیون او به وجود آورد، شیوه مدیریت کفاشیان که بیشتر به مرد خوش‌خنده فوتبال چهره شده بود تا رئیس فدراسیون، صدای بسیاری را درآورد. او البته تا آخر روزهای ریاستش بر فدراسیون تلاش کرد رابطه‌اش با بالاترها را خوب نگه دارد؛ هرچند در یک برهه به مشکل جدی با وزیر ورزش وقت برخورد؛ طوری‌که می‌گفتند سلام و علیکشان هم قطع شده است. پرداختن به مسائل حاشیه‌ای در فدراسیون علی کفاشیان به اوج خود رسید و رفته‌رفته اعتباری که باید فوتبال ایران در عرصه دیپلماسی به دست می‌آورد و قوی‌ترش می‌کرد، از دست رفت. نهایتا در آخرین روزهای ریاست او بر فدراسیون فوتبال بود که ماجرای تقابل تیم‌های عربستانی- ایرانی رقم خورد. با ضعف در مدیریت و ضعف در دفاع از فوتبال ایران، میزبانی از تیم‌های عربستانی در ایران گرفته و به کشور ثالث سپرده شد. این اتفاقات در حالی رقم خورد که به نظر می‌رسید کفاشیان به عنوان یکی از اعضای رده‌بالای کنفدراسیون فوتبال آسیا بتواند مانع انجامش شود. به‌هر‌روی، کفاشیانی که «اشتباهی» وارد فوتبال شده بود، آن‌قدر از ریاست خوشش آمده بود که تلاش کرد برای سومین‌بار هم کاندیدای فدراسیون فوتبال شود، ولی دوباره فشارهای وارد‌شده از بالا مانع از حضور کفاشیان شد و او مجبور شد صندلی‌اش را به نفر دیگری تعارف کند.

فرضیه پوتین – مدود‌ف

البته صندلی کفاشیان به آدم غریبه‌ای نرسید! مهدی تاج که مدام می‌گفت قصدی برای شرکت در انتخابات فدراسیون فوتبال ندارد، بسان کاری که پوتین و مدود‌ف در سیاست روسیه کردند و درست هم‌زمان با همان اتفاقات، به عنوان رئیس فدراسیون فوتبال ایران انتخاب شد. مهدی تاج، دست راست علی کفاشیان در فدراسیون فوتبال، این‌بار زمام کار را به دست گرفت و کفاشیان را نایب رئیس اول کرد. تاج اگرچه با توپ پر جلو آمد، ولی خیلی زود مشخص شد توانایی مدیریتی او در فوتبال از علی کفاشیان هم کمتر است. او که به نظر نگران جایگاهش بود دایره نزدیکانش را از چیزی که کفاشیان داشت هم محدودتر کرد تا یکی از «ساکت»ترین فدراسیون‌ها را بسازد. هم گفت‌وگویش با رسانه‌ها را به حداقل رساند و سکوت پیشه کرد و هم مردی به اسم ساکت را پیش انداخت تا همه کارها را به واسطه‌ او انجام دهد. با تاج هم فوتبال ایران به جام جهانی 2018 رسید ولی یکی از عجیب‌ترین قراردادهای اسپانسری تاریخ بسته شد: این‌بار ایران به آدیداس «پول داد» تا لباس‌هایش را در جام جهانی بپوشد! عرصه بین‌المللی هم که کاملا تنگ شد و خبری از رقابت با تیم‌های بزرگ نبود. تاج از کفاشیان بدتر، مشاوران قوی‌ای هم اطراف خودش جمع نکرد تا فوتبال ایران نحیف و نحیف‌تر شود؛ فوتبالی که روزی با آدم‌های درشت‌تر تبدیل به قطبی برای دیپلماسی شده بود، آن‌قدر لاغر شد که دیگر کسی نه‌تنها در دنیا بلکه در آسیا هم از مدیریتش حساب نمی‌برد. تنها فاکتور برنده اما کارلوس کی‌روش بود که تلاش می‌کرد از لحاظ فنی سطح این فوتبال را بالا نگه دارد. کی‌روشی که مدیریت‌کردنش هم کار تاج نبود. دست آخر مهدی تاج هم عذر کی‌روش را خواست تا یکی‌دیگر از اتفاقات عجیب فوتبالی رقم بخورد: او مارک ویلموتس بلژیکی را آورد و سر شش ماه با او خداحافظی کرد. همین دی‌ماه هم مهدی تاج به‌دلیل بیماری قلبی (ظاهرا) از سمتش در فدراسیون فوتبال استعفا داد تا همه‌چیز گل و بلبل شود؛ فوتبال این‌بار نه رئیس داشت و نه سرمربی ملی. اتفاق بدتر (بدون درنظر‌گرفتن فجایع دیگری که در عرصه لیگ در دوره مدیریت کفاشیان و تاج رقم خورده) اما مربوط به همین چند روز اخیر است. درست در روزهایی که فدراسیون با سرپرستی حیدربهاروند که خود او هم مدیر توانمندی نیست، اداره می‌شود، کنفدراسیون فوتبال آسیا میزبانی باشگاهی تیم‌های ایرانی را گرفته تا جای خالی یک «مدیر درشت» بیش از هر زمان دیگری حس شود. این اتفاق درست در روزهایی رخ داده که مهدی تاج مثلا نایب رئیس AFC است و مدافع فوتبال ایران!

با ارزیابی اجمالی اتفاقاتی که در دی ماه‌های مختلف برای فوتبال ایران افتاده مشخص است که چرا حال فوتبال ایران خوش نیست و این ناخوشی هم قرار است ادامه داشته باشد. در عصر کفاشیان و مهدی تاج، عرصه برای ورود مشاوران و معاونان کار‌بلد (احتمالا از ترس دورخوردن) بسته و بسته‌تر شد تا حالا سرپرستی فوتبال برسد به حیدر بهاروند، نایب رئیس دوم فدراسیون فوتبال. کیست که نداند بهاروند همان شخصی است که از عهده برگزاری بدون نقص یک فینال جام حذفی هم عاجز بود. حالا چطور قرار است چنین شخصی فوتبال ایران را دست کم تا اسفندماه امسال مدیریت کند؟ سؤال مهم‌تر اینکه آیا دایره محدودی که کفاشیان‌ها و تاج‌ها در این یک دهه برای فوتبال ایران به وجود آورده‌اند، روزنه‌ای برای ورود یک مدیر «درشت» فوتبالی گذاشته است؟

 

منبع : شرق
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه